نگاهی به زندگی شیخ حسن جوری سربداری دومین رهبر مذهبی سربداران از متن نامه ای تاریخی

شیخ حسن جوری سربداری یکی از رهبران مذهبی نهضت سربداران سبزوار بود که این نهضت در قرن هشتم هجری موفق شد با دلاوری های غیرتمندانه مردم خراسان ، به 120 سال ظلم و تعدی حاکمان مغول در بخش های شرقی و مرکزی ایران پایان دهد و اولین حکومت مردمی شیعه دوازده امامی را به پایتختی دارالمومنین سبزوار ریشه فرهنگی خراسان ، پایه گذاری نماید.

این شیخ مجاهد که در یکی از روستاهای خراسان متولد شده بود پس از شنیدن آوازه شهرت شیخ خلیفه مازندرانی ، اولین رهبر فکری و مذهبی سربداران که در مسجد جامع سبزوار استقرارداشت و به روشنگری مذهبی و سیاسی می پرداخت ، به این شهر مرکز تشیع شرق ایران شتافت تا از تعالیم شیخ خلیفه بهره مند گردد.

اما پس از حساسیت و مشکل تراشی های بعضی از مشایخ و فقهای متعصب آن زمان که عموما از جیره خواران مغول بوده و دین را وسیله دنیاداری خود کرده بودند ، شیخ خلیفه مازندرانی در مسجدجامع سبزوار به دار آویخته شد و از آن زمان دورانی طولانی زندگی مخفی شیخ حسن جوری و گریز دائمیش از شهری به شهر دیگر آغاز شد.

شیخ مجاهد خراسان بعد از هجرت از سبزوار ، اقامت های کوتاه مدتی در شهرهای نیشابور ، ابیورد ، خبوشان ، بلخ ، ترکستان ، خواف ، هرات و قهستان را تجربه کرد ، اما در هیچ کجای دیگر از گزند متعصبان خشک اندیش و قدرت طلبان و دنیاداران در امان نماند و زندگی مخفیانه او تا مدت های زیادی ادامه یافت. تا اینکه سرانجام شیخ حسن جوری به نزد امیروجیه الدین مسعود باشتینی یکی از امرای خوشنام سربداران رفت و مدتی آرام یافت و رسما به جایگاه دومین رهبر مذهبی سربداران پس از شیخ خلیفه مازندرانی دست یافت.

البته این آرامش هم پس از مدتی به کشمکش های داخلی میان سربداران تبدیل شد که سرانجام به شهادت شیخ حسن جوری انجامید.

بخش هایی از زندگی شیخ حسن جوری سربدارای شیخ مجاهد خراسان از لابه لای نامه تاریخی وی به امیرمحمدبیگ برادر ارغونشاه به خوبی قابل شناسایی است.

متن این نامه ارزشمند تاریخی در روزهای اخیر توسط آقای مهدی یاقوتیان ، یکی از پژوهشگران پرتلاش محلی در عرصه ادبیات و تاریخ خراسان در وبلاگش با عنوان خطه فریومد انتشار یافته است.

مهدی یاقوتیان که خود از اهالی روستای تاریخی فریومد زادگاه یکی از بزرگترین شاعران قطعه سرای فارسی ابن یمین فرومدی است ، تا کنون در وبلاگ خود پژوهش های زیادی در زمینه تاریخ ، فرهنگ و ادبیات خراسان به ویژه با تأکید بر تاریخ سبزوار و فریومد منتشر کرده است که از این بابت مجموعه ارزشمند و معتبری پدید آمده است که علاقه مندان به علم تاریخ می توانند از آن به خوبی بهره بگیرند.

مجله اینترنتی اسرارنامه در ادامه به انتشار متن کامل این نامه تاریخی به نقل از وبلاگ خطه فریومد می پردازد :

 

سوادِ مكتوبِ « شيخ حسن جورى » كه به « امير محمّد بيك برادر ارغونشاه » نبشته است‏.

بعد از ثنا و حمدِ آفريدگار و درود بر نبىّ هاشمى و آل و اصحاب و عترتِ او ، به حضرتِ اميرِ اعظم خَلَفِ اعاظم الامراء فى العَجَم ذو المَحامد و المَفاخر ، امير محمّد بيك ـ وفّقَهُ اللهُ لما يُحِبّ و يَرضى و اَلهَمَهُ متابعة قوانين الرّشد و التّقوى ـ داعى مخلص حسن جورى دعواتِ با اخلاص مرفوع مى ‏گرداند « على ما يَشاءُ قدير » «1» اين دعا پانزدهم ذى الحجّة از مقام نيشابور محرّر گشت . از حال خير و وجوب حمد مى ‏نمايد نه از روى افتخار بلكه به طريق شكر از حضرتِ آفريدگار ـ عزّ شَأنه ـ كه اين ضعيف از عهدِ صبا و عُنفوانِ شَباب هميشه مُريد و معتقدِ اهلِ حقّ بوده و دوستدار ائمّه و علماء دين و تابع اربابِ صلاح و تقوى و طالب راه نجاتِ آخِرت بوده و بدين هوس مدّت هفت ، هشت سال به مدارس تردّد نموده و به قال و قيل مشغول گشته و سخن ائمّه طوايف استماع كرده و بر اختلافاتِ اقوال و اعتقاداتِ ايشان به قَدر الوسع وقوف يافته تا عاقبت در سبزوار به خدمت شيخ بزرگوار صاحب الاسرار و الافتقار ، سرّ اللهِ فى الارضين ، شيخ خليفه ـ قَدَّسَ اللهُ روحَه العزيز و رَضِىَ عنه ـ رسيد و بعضى از سخنان او شنيد و به تدريج معلوم كرد كه آن بزرگ ، مُرشد راه حقّ است و از سرِ صِدق و ارادت و صفاى نيّت بدو تمسّك نمود و به يُمنِ همّت مباركش بدانچه مقصد و مقصود اين ضعيفِ نحيف بود رسيد ، و الحمدُ للهِ على ذالك .

و بعد از آنكه آن بزرگ در سبزوار به دستِ ظَلَمه اَشرار به درجه شهادت رسيد اين ضعيف در همان شب به طرفِ نيشابور سفر كرد در بيست و سيّم ربيع الاوّل سنه ستّ و ثلاثين و سبع مايه ، دو ماه ديگر در حدودِ نيشابور به گوش ‏ها مُنزوى مى ‏بود و چون بعضى مردم بر احوالِ اين ضعيف وقوف يافتند و آغازِ تردّد نهادند از آنجا به مشهد مقدّس رضوى ـ عليه السّلام ـ سفر كرد و از آنجا به اَبيوَرد و خَبوشان و پنج ماه ديگر همچُنين از مَقامى به مَقامى مى‏ گريخت و با هيچ آفريده در نمى ‏آميخت و مَعَ هذا به هرجا كه يك هفته مى ‏بود ، مردم تردّد آغاز مى‏ كردند و به حدّ ازدحام مى ‏رسيد ، تا در اوّل شوّال اين سال ، سفرِ  عراق اختيار كرد و يك سال و نيم در آن سفر بود و از آنجا نيز به هرجا كه مَقام مى ‏اُفتاد چُنين تشويش پيدا مى ‏شد و جمعى از خراسان در عقب آمدند و باز به طرف خراسان مراجعت نمود و قرب دو ماه ديگر در طرف خراسان بود در دو سه ولايت به سبب ازدحام خواصّ و عوامّ هيچ جاى ساكن نتوانست شد .

در محرّم سنه تسع و ثلاثين و سبع مايه عزيمتِ تُركستان نمود و مدّتى در بَلخ و تِرمِذ بود ، به سبب همين نوع زحمت باز به طرف هَرات افتاد و از آنجا به خواف و قُهستان و هرچند روز در موضعى ديگر مى ‏بود ؛ و از آنجا عزيمت طرفِ كرمان كرد .

فامّا راه در بند بود و ضعف بر مزاج غالب ، ديگر بار به طرف مشهد مقدّس رفت و از آنجا به ولايت نيشابور و قُرب دو ماه ديگر در غارِ ابراهيم و در آن كوهسار هر چند روز در گوشه ديگر مى‏ بود و به سر مى‏ بُرد و در اين مدّت خَلق بسيار روى بدين ضعيف آوردند . اكثر به طلبِ خلاص و نجات راه آخِرت مى ‏آمدند و از همه طايفه مردم پيش اين ضعيف مى ‏رسيدند تا به جايى ادا كرد كه بعضى از مشايخ و متفقّهه نيشابور و اصحابِ اَغراض حيلت ‏ها انگيختند و افترا كردند كه اين درويش و مريدانِ او دشمنِ اهل علم ‏اند و منكرِ قوانينِ شرعيّه ‏اند ؛ و تاركِ اصحابِ شريعت ؛ و حكّام را در وَهم انداختند و بر قصدِ اين ضعيف اتّفاق نمودند مگر آن بود كه امير محمّد اسق‏ «2» روزى پيش اين ضعيف رسيده بودند و سؤالها كرده و جوابها شنيده و بر بعضى احوال وقوف يافته مانع و مُعارض ايشان شد و بدان سبب بود كه اين ضعيف از قُهستان عزيمت عراق كرد و به دستجردان افتاد . راهِ بيابان در بند و مخوف بود و طايفه انبوه با اين ضعيف بودند به راهِ بيابان سفر ميسّر نشد و به سر چند راه ديگر رفت ، سفر برنيامد بار ديگر به مشهد مقدّسه رفت و چند روز مُقام كرد ، ديگر بار مَشايخ و سادات و متفقّهه به قصد و سعى برخاستند و به جانبِ حكّام نامه ‏ها روان كردند ، بعضى را در وَهم انداختند كه اين مرد خروج خواهد كرد و مُلك خواهد گرفت ؛ و تَبَع و مريدان او بسيار شده ‏اند و ساز و سلاح راست كرده و گفته‏ اند كه اظهار مذهبِ روافض خواهد كرد .

القصّه ، از امير بزرگ ارغونشاه ـ هداه اِن شاءَ الله ـ ايلچى به مشهد مقدّس آمد و حُكم آورد به گرفتن و بُردنِ اين ضعيف ، آن ايلچى مردى عاقل بود اين ضعيف را ديد و احتياط كرد ؛ او را معلوم شد كه سخنِ آن جماعت دروغ و بُهتان است ، اين معنى باز نمود از آنجا حُكم فرستادند و او را بازخواندند و اين ضعيف را عُذرخواهى نمودند .

قُرب دو ماه در اين گفت‏ و گوى شد و اصحابِ قصد و غرض ، هيچ نوع آرام و قرار نگرفتند تا به جايى رسيد كه اين ضعيف و جمعى اَنبوه از درويشان بر عزيمتِ حِجاز به راه قُهستان توجّه كردند ؛ و در آن وقت خدمتِ امير بزرگ در نيشابور بود از عزيمتِ اين ضعيف خبردار گشتند و به عُذرخواهى و دلدارى مانع سفر شدند و عاقبت آن بود كه به سر اين ضعيف آمدند و نوّاب خدمتش شَنقَصَه‏ «3» آغاز كردند و اين ضعيف را رنجانيدن گرفتند و به طرفِ يازر فرستادند و قُربِ شصت هفتاد تن را از درويشان سروپاى درهم شكسته به ولايتِ طوس بُردند و سپردند و آن بود كه اصحابِ سبزوار به نيشابور رفتند و از آنجا به ولايتِ يازر آمدند . چون بدانجا رسيدند اين ضعيف استفسار نمود كه سببِ آمدنِ شما و چندين شورش انگيختن چيست ؟

گفتند : چون ما را معلوم گشت كه خدمتِ شما را گرفته بدين جانب آورده ‏اند و قصدِ هلاك شما نمودند ما به جهتِ استخلاصِ شما برخاستيم و آمديم .

اين ضعيف از ايشان سؤال كرد كه : شما را طَمَع آن هست كه من با مقام شما آيم و عمل شما بردست گيرم ؟

گفتند : نَعوذُ بالله ، كه اعتقادِ ما چُنين باشد .

پرسيدم كه : چون شما را اين نيّت است كه به روش و طريقه اين ضعيف گرديد مى‏ بايد كه گوشه‏ نشينى اختيار كنيد .

گفتند : ظَلَمه ما را نگذارند كه ايمِن بنشينيم و ميسّر نشود .

پرسيدم كه : فايده آمدنِ شما و چندين زحمت چه بود ؟

همه جماعت خاموش شدند . بعد از آن چُنين گفتند : كه طَمَع ما آن است كه شما به خراسان مراجعت كنيد و به هرجا كه ميسّر شود به عبادت مشغول شويد ما شرط مى‏ كنيم كه به هيچ نوع مُزاحم و مشوّش شما نباشيم .

القصّه ، اين ضعيف عزيمتِ خراسان نداشت . فامّا طايفه درويشان مصاحبِ ايشان بودند ، دانستم كه دست باز نخواهند داشت بدين طرف مراجعت افتاد . اكنون مقصود از اين جمله تصديعات آن است كه تا راى انورِ ايشان را معلوم گردد كه احوالِ اين ضعيف بر چه نَسق گذشته است تا به امروز رسيده .

مدّت دو ماه است كه اين ضعيف به سبزوار مُقام داشت و از جمله ولاياتِ خراسان پيش اين ضعيف آمدند و نمودند كه خرابى و پريشانى و قتل و غارت كردن ايشان به مرتبه ‏اى رسيد كه به دفعِ ايشان برمى ‏بايد خاست و نوعى مى ‏بايد ساخت كه ظلم مُرتَفع گردد و اين فتنه فرونشيند كه خان و مان و اهل و عيال و خون و مال جمله مسلمانان در معرضِ تلف و رسوايى خواهد افتاد .

اين ضعيف جوابِ همه جماعت چُنان گفت كه : هرگز پيشوايى و مقتدايى نكرده ‏ام و نخواهم كردن ، اين معنى با پيشوايان دين مى ‏بايد گفت . تا اگر ايشان به سعى و دَفع برخيزند و بر نوعى قرار گيرد كه صلاحِ مسلمانان و مسلمانى در آن باشد ما نيز در مددكارى با ايشان يكى باشيم از جمله مسلمانان .

اكنون امير وجيه الدّين مسعود و اتباعِ ايشان مى‏ گويند كه : هرچه بهبودِ مسلمانان در آن است بدان قيام خواهيم نمود و از هر آفريده كه سخن حقّ با ما خواهد گفت‏ ، خواهيم شنيد و دربندِ صلاح مسلمانان خواهيم بود و تمامتِ ائمّه و مشايخ و پيشوايانِ ولايتِ بيهق و نيشابور بدين اتّفاق كردند كه دفعِ اين ظلم و طلبِ صلح و خلاصِ مسلمانان واجب است چه معلوم است در اين نزديكى چه مقدار خَلق به قتل آمده ‏اند بر مقتضاى نصّ قرآن كه‏ « وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللهِ‏ » «4» اين ضعيف بر سبيلِ اتّفاق با سايرِ مسلمانان در مصاحبتِ ائمّه و مَشايخ و ساداتِ كِرام عِظام و پيشوايان به بيهق به التماس امير وجيه الدّين مسعود به جهتِ اين مهمّ تا بدين مقام آمد و مكتوبى به حضرتِ امير بزرگ امير ارغونشاه مشتمل بر همين معنى كه اينجا تقديم افتاد ارسال كرده : اگر چُنانچه به سخنِ اين ضعيف التفات فرمايند و دست از فتنه و خون ريختن بازدارند و به صُلح راضى شوند ـ اِن شاءَ الله تعالى ـ كه بر وَجهى قرار گيرد كه همه مسلمانان بَعدَ اليَوم در مقامهاى خود ايمِن و ساكن توانند بود و اگر از آن طرف خطاب بر وَجهى ديگر باشد لا شكّ ، مُحاربه‏ اى عظيم متوقّع است كه تمام خلايق در شور آمده‏ اند و بى‏ طاقت شده صورتِ حال اين است كه باز نموده شد ، باقى شكّ نيست كه اميرزاده در غايتِ كياست و فراست نشان مى ‏دهند و هرگز اين ضعيف به امر و نهى هيچ آفريده مشغول نبوده است و نخواهد بود و اكنون به اتّفاق پيشوايانِ دين و سايرِ مسلمانان ، حقّ ، به قولى كه نزديك همه طايفه اصلح باشد يكى خواهد بود يقين كه ايشان نيز با عقلِ شريفِ خود رجوع فرمايند و هر نوع كه دانند كه بر قانونِ شريعت و عقل به صلاح اولى است آن پيش گيرند ، زيادت از اين تصديعِ خدمت نداد ايزدش يار باد و توفيق رفيق « و السّلام على مَن اتّبعَ الهُدى » .

فى الجمله ، امير وجيه الدّين مسعود و شيخ حسن مملكتِ نيشابور و سبزوار تحتِ تصرّف درآوردند و بر توابع و مضافاتِ آن مسلّط شدند و نوكران سپاهى جَلد برايشان جمع شد . و دعوى استقلال و استبداد كرد و نوكران امير ارغونشاه را به تمامى  از آن مواضع و ولايات بيرون كردند .

(1) هرگاه بخواهد ، برگِرد آوردنشان تواناست .

(2) قيام شيعى سربداران ، ص 82  ، روضة الصّفا ، ج/ 5 ، ص 606 : « امير محمّد باسق ( اسحق ) » .

(3) شَنقَصَه : فتنه ‏گرى و فساد كردن . اين واژه در ادبيّات فارسى بسيار كم استعمال شده و معانى گونه گونى دارد- كيوان سميعى ، اوراق پراكنده ، تهران ، 1366 ، ص 145 .

(4) حُجرات ، 49 / 9 : اگر دو گروه مؤمنان با يكديگر به جنگ برخاستند ، ميانشان آشتى افكنيد و اگر يك گروه بر ديگرى تعدّى كرد ، با آن‏ كه تعدّى كرده است بجنگيد تا فرمان خدا بازگردد .

زبدة التواريخ ، حافظ ابرو ، ج‏1، ص: 90 ـ 86

منبع : خطه فریومد
 

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

برج نوکاریز کراب ، یادگاری مهجور از عهد سربداران

نظرت را بنویس
comments

محمد

سبزواری ها عزیز و محترم ولی جسارتاً ؛ قیام سربداران مربوط و منحصر به سبزواری ها که نبوده. سبزوار پایگاهی بود که تمام قیام کنندگان خراسان و اطراف در اونجا جمع شدن. و در اصل قیام سربداران خراسان بوده. تمام منابع میگن شیخ حسن جوری، متولد و زاده روستای جوری نیشابور بوده حالا شما تاریخ رو دارین تحریف میکنین و اطلاعات اشتباه میدین؟؟

ملیحه

اول من اشتباه کردم که اصلا با شما وارد بحث شدم فکر کردم شنیده بودم و نمیدانستم اینجوری هستید!!! دوم مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار ببوید. اگر سربداران واقعا چیز باارزشی است که ما نمیدونیم لطفا یک مجسمه از عبدالرزاق باشتینی موسس سربدداران بسازین و در ورودی شهر سبزوارتون نصب کیند ببینم اصلا خودتون روتون میشه؟ سوم به بقیه حرفاتون کاری ندارم، چون قبلا هم شنیده بودم اینجوری هستید این مشکل خودتونه چهارم من سر حرف خودم هستم، من با اسناد معتبر تاریخی ثابت میکنم شیخ حسن جوری نیشابوری است و در جوابش ما باید این سایت مسخره رو با اون شرایطی که گفتم تعطیل کنید. یا دروغ نگید یا اینکه دروغ میگید و اسرار دارید حرفتون درسته مثل مرد پای ثابت کردن درستی حرفاتون وایستین مثل ترسوهای بزدل، پشت یک سایت کذایی قایم نشین. این جوانمردی و اخلاقی نیست که آدم پشت یک سایت قیام بشه و هر چی دلش میخاد بگه.

ملیحه

سلام اول اینکه گفتم که: کسی را که خوابیده است می توان به راحتی بیدار کرد اما کسی که خود را به خواب زده است، اصلا نمی توان از خواب بیدار کرد. دوم اینکه: چرا فکر می کنید .................................... ........................... ........... . .................... ....................... ......................... ..................... ................... .... جواب نمیخاد بدید فقط به این که گفتم فکر کنید. من شخصا به جواب شما نیازی ندارم بهتره خودتون یه کم به خودتون بیایید. سوم اینکه: چرا نیشابوری ها باید در سربداران به دنبال سهمی از قیام سربداران باشند. من فکر می کنم که نیشابور با تاریخ چند هزارساله درخشان نیازی نداره که خودشو بخاطر یک تاریخ 50 ساله که خودتون میدونید چجوری هست کوچیک کنه. لطفا برداشت های خودتون رو به دیگران تعمیم ندید. مطمئن باشید که دنیا فقط به سبزوار خلاصه نمیشه و اگر سربداران پنجاه سال بوده خب بوده ولی دلیل نمیشه که هر چی که برای شما عزیزه فکر کنین برای بقیه هم عزیزه. بقیه واقعیت ها رو می بینن نه شعارهای سربدارانی رو. چهارم اینه که: ................................................. ........................................ ...... .................................. ................................... ................................ ............ ............ ..................... ........................... .......................... ....................... پنجم اینکه: اگه من مدرک مستند تاریخی میارم که شیخ حسن جوری از اهالی روستای جور نیشابور بوده.شما حاضرین به خاطر ریاکاری هاتون و دروغ هایی که گفتین و میگین، سایت اسرارنامه رو تعصیل کنید و رو صفحه اولش بنویسین "اسرارنامه دارالمومنینسبزوار، به علت دروغگویی و ریاکاری تعطیل شد". من یک زن هستم دارم حرف مردونه میزنم، در بین شما یک مرد پیدا میشه که بتونه یه قول مردونه بده؟ آقایان اسرانامه دارالمومنین سبزوار! جواب سوال منو بدین و طفره نرین.

ملیحه

ببخشید حالا این آقای شیخ حسن جوری، در کدام روستای خراسان متولد شدن؟ احتمالا اسم اون روستا «جور» از توابع نیشابور نبوده؟ گفته اند: کسی را که خوابیده است می توان به راحتی بیدار کرد اما کسی که خود را به خواب زده است، اصلا نمی توان از خواب بیدار کرد. آرزوی رستگاری، صداقت و یکرنگی دارم برای شما دوستان عزیز سبزواری

خطّه فريومد / فرومد

سلام بابت بازنشر « نامه شيخ حسن جوري » سپاسگزارم .
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما