آشنایی کامل با دکتر شریعتی ، اندیشمند مذهبی و معلم برجسته معاصر
امروز دوم آذرماه 1391 هفتاد و نهمین سالروز ولادت دکتر علی شریعتی نویسنده ، متفکر ، جامعه شناس ، روشنفکر دینی و نظریه پرداز مسائل اجتماعی و مذهبی معاصر ایران است.
این اندیشمند برجسته معاصر که در طول 4 دهه اخیر آثار و اندیشه های او محبوبیت وفراگیری گسترده ای بین قشر جوان و تحصیل کرده جامعه پیدا کرده است ، یکی از پربحث ترین شخصیت های معاصر ایران بوده است که واکنش های مخالف وموافق زیادی را نسبت به خود برانگیخته است. این واکنش های متفاوت قطعاً نشان دهنده وجودنقاط قوت و ضعف انکار نشدنی در اندیشه های شریعتی است .
اما مهمتر از آن نشان می دهد که گفته های شریعتی فارغ از قضاوت در مورد میزان صحتشان ، همه از دل واندیشه بیدار انسانی فیلسوف برآمده بود که بر دل و اندیشه جامعه وسیع مخاطبینش چنین اثرات ژرفی برجای گذاشت.
اینک سالروز ولادت دکتر علی شریعتی است. شریعتی این بزرگمرد وبزرگ معلم انقلاب اسلامی ایران که از مفاخر بی نظیر منطقه بیهق است.
سرزمین تاریخی بیهق با تمام شهرها و روستاهای پرافتخار خود به مرکزیت دارالمومنین سبزوار به شهر دانشوران بیدار معروف است. .
این صفت شایسته ای است که به واسطه برخورداری سرزمین بیهق از تعداد بی شماری از شخصیت های برجسته علمی ، فرهنگی ، تاریخی ، ادبی ، سیاسی ومذهبی ایران و حتی جهان اسلام به این شهر داده شده است.
شخصیت هایی نظیر حاج ملاهادی سبزواری حکیم و فیلسوف بزرگ شرق ، ملاحسین واعظ کاشفی مولف کتاب مشهور روضه الشهدا منبع ادبیات عاشورایی امروز ایران ، خواجه ابوالفضل بیهقی نویسنده تاریخ مشهور وگرانسنگ بیهقی ، ابوالحسن بیهقی معروف به ابن فُندُق نویسنده کتاب تاریخ بیهق ، خواجه نظام الملک وزیر با تدبیر و دانشمند برجسته ایران در زمان سلجوقیان و موسس نظامیه های ایران در شهرهای هرات ، بغداد ، نیشابور ، آیت الله عبدالاعلی سبزواری ، آیت الله فقیه سبزواری، ابن ابی الطیب نویسنده یکی از اولین تفاسیر قرآن کریم ، دکتر سید محمد علوی مقدم چهره ماندگار ادبیات کشور واستاد برجسته دانشگاه ، دکتر سیادتی پدر طب کودکان ایران ، دکتر بسکی پدر طبیعت ایران ، محموددولت آبادی نویسنده "کلیدر" طولانی ترین رمان ادبیات فارسی ، استاد حمید سبزواری شاعر آرمانگرای انقلاب ، دکتر علی شریعتی و ... همه تنها تعدادی از مشاهیر و نام آوران سرزمین بیهق یا به عبارتی دیگر خطه سربداران هستند که شایدتا حدودی با آنها آشنا باشیم.
در این بین دکتر علی شریعتی به دلیل تفکر انتقادی وپویا و البته فن بیان قدرتمندی که دارد ، چنانکه در ابتدای مطلب نیز گفته شد ، در دوران معاصر از شهرت ومحبوبیت ویژه ای در میان قشر جوان وتحصیل کرده ایران اسلامی برخوردار شده است.
به همین مناسبت و در همین مکان ، مجله اینترنتی اسرارنامه در هفتاد و نهمین سالروز تولد این متفکر ونویسنده بزرگ معاصر ، مطلب مفصلی را که از مدت ها قبل توسط آقای مهران نیک پارسا مدیر وبلاگ سبزوارنیوز و یکی از همشهریان فرهیخته و مخاطبین گرامی اسرارانامه در خصوص معرفی کامل دکتر علی شریعتی جمع آوری و تهیه شده است ، منتشر می کند :
زندگی نامه دکتر علی شریعتی مزینانی سبزواری
1312: تولد 2 آذر شهرستان سبزوار (روستای کاهک در منطقه داورزن - شریعتی اصالتاً مزینانی است-)
1319: ورود به دبستان«ابن يمين» مشهد
1325: ورود به دبيرستان «فردوسي مشهد»
1327: عضويت در كانون نشر حقايق اسلامي
1329: ورود به دانشسراي مقدماتي«مشهد»
1331: اشتغال در اداره ي فرهنگ به عنوان آموزگار. شركت در تظاهرات خياباني عليه حكومت موقت قوام السلطنهو دستگيري كوتاه. اتمام دوره دانشسرا.بنيانگذاريانجمن اسلامي دانش آموزان
1332: عضويت در نهضت مقاومت ملي
1333: گرفتن ديپلم كامل ادبي
1335: ورود به دانشكده ادبيات «مشهد»ترجمه كتاب ابوذرغفاري
1336دستگيري به همراه 16نفر از اعضاءنهضت مقاومت
1337:فارقالتحصيل از دانشكده ادبيات با رتبه اول
1338: اعزام به فرانسه با بورس دولتي
1340:همكاري با كنفدراسيوندانشجويانايراني،جبهه ملي،نشريه ايرانآزاد
1342: اتمام تحصيلاتواخذمدركدكترادررشته تاريخ و گذراندن كلاسهاي جامعشناسي
1343:بازگشت به ايران و دستگيري در مرز
1345:استادياري تاريخ دردانشگاه مشهد
1347:آغاز سخنرانيها در حسينيه ارشاد
1351:تعطيلي حسينيه ارشاد و ممنوعيت سخنراني
1352:دستگيري و 18 ماه زندان انفرادي
1354:خانه نشيني و آغاز زندگي سخت در تهران و مشهد
1356:سفر به اروپا و پایان زندگی
سال هاي كودكي و نوجواني:
دكتر در روستای كاهك سبزوار متولد شد. مادرش زني روستايي وپدرش مردی اهل قلم و مذهبي بود. خاندان شریعتی اصالتاً مزینانی هستند و خانه پدری او در روستای مزینان به ثبت آثار ملی کشور رسیده است.
وی سالهاي كودكي را در مزینان گذراند.
افراد خاصي در اين دوران بر او تاثير داشتند از جمله:مادر،پدر،مادر بزرگ مادري و پدري و ملا زهرا(مكتبدار ده كاهك).دكتر در سال 1319-در سن هفت سالگي-در دبستان ابنيمين در مشهد ،ثبت نام كرد،اما به دليل اوضاع سياسي و تبعيد رضاخان و اشغال كشور توسط متفقين استاد(پدر دكتر) خانواده را بار ديگر به مزینان ميفرستد.
پس از برقراري صلح نسبي به دبستان ابنيمين برميگردد. در اواخر دوره دبستان و اوائل دوره دبيرستان به مشهد می رود.
در اين دوران تمام سرگرمي دکترمطالعه وگذراندن اوقات خود در كتابخانه پدر بود.
دكتر در 16 سالگي سيكل اول دبيرستان(كلاس نهم نظام قديم) را به پايان رساند و وارد دانشسراي مقدماتي شد.او قصد داشت تحصيلاتش را ادامه دهد.در سال 31، اولين بازداشت او رخ داد و اين اولين رويارويي او و نظام حكومتي بود.اين بازداشت طولاني نبود ولي تاثيرات زيادي در زندگي آينده او گذاشت. در اين زمان فصلي نو در زندگي او آغاز شد، فصلي كه بتدريج از او روشنفكري مسئول و حساس نسبت به سرنوشت ملتش ساخت.
آغاز كار آموزي:با گرفتن ديپلم از دانشسراي مقدماتي،دكتر در ادارهي فرهنگ استخدام شد.ضمن كار، در دبستان ـ كاتبپورـ در كلاس هاي شبانه به تحصيل ادامه داد و ديپلم كامل ادبي گرفت. در همان ايام در كنكور حقوق نيز شركت كرد، دكتر به تحصيل در رشته فيزيك هم ابراز علاقه ميكرد،اما مخالفت پدر، او را از پرداختن بدان بازداشت.
دكتر در اين مدت به نوشتن چهار جلدكتاب دوره ابتدايي پرداخت.اين كتابها در سال 35،توسط انتشارات و كتابفروشي باستان مشهد منتشر و چند بار تجديد چاپ شد و تا چند سال در مقطع ابتدايي آن زمان تدريس شد.
در سال 34،با باز شدن دانشگاه علوم وادبياتانساني در مشهد، دكتر و چند نفر از دوستانشانبرای ثبت نام در اين دانشگاه اقدام كردند. ولي به دليل شاغل بودن و كمبود جا تقاضاي آنان رد شد.دكتر و دوستانشان همچنان به شركت در اين كلاسها به صورت آزاد ادامه دادند. تا در آخر با ثبت نام آنان موافقت شد و توانستند در امتحانات آخر ترم شركت كنند. در اين دوران دكتر به جز تدريس در دانشگاه طبع شعر نوي خود را ميآزمود. هفتهي يك بار نيز در راديو برنامه ادبي داشت گهگاه مقالاتي نيز در روزنامه خراسان چاپ ميكرد.در اين دوران فعاليتهاي او همچنان در نهضت مقاومت ادامه داشت ولي شكل ايدئولوژيك به خود نگرفته بود.
ازدواج:
در تاريخ 24تيرماه سال 47 با پوران شريعت رضوي يكي از همكلاسيهايش ازداوج كرد.
دكتر در اين دوران روزها تدريس ميكرد و شبها را روي پاياننامهاش كار ميكرد.زيرا ميبايست سريعتر آن را به دانشكده تحويل ميداد. موضوع تز او ،ترجمه كتاب(در نقد و ادب) نوشته مندور (نويسنده مصري) بود.به هر حال دكتر سر موقع رسالهاش را تحويل داد و در موعد مقرر از آن دفاع كرد و مورد تاييد اساتيد دانشكده قرار گرفت.بعد از مدتي به او اطلاع داده شد بورس دولتي شامل حال او شده .پس به دليل شناخت نسبي با زبان فرانسه و توصيه اساتيد به فرانسه براي ادامه تحصيل مهاجرت کرد.
دوران اروپا: عطش دكتر،به دانستن و ضرورتهاي ترديد ناپذيري كه وي براي هريك از شاخههاي علوم انساني قائل بود، وي را در انتخاب رشته مردد ميكرد. ورود به فرانسه نه اين عطش را كم نكرد بلكه بر آن افزود.ولي قبل از هر كاري بايد جايي براي سكونت مييافت و زبان را به طور كامل ميآموخت.به اين ترتيب بعد از جست و جوي بسيار توانست اتاقي اجاره كند و در موسسه آموزش زبان فرانسه به خارجيان (آليس)ثبت نام كند.پس روزها در آليس زبان ميخواند و شبها در اتاقش مطالعه مي كرد و از ديدار با فارسيزبانان نيزخوداري.با اين وجود تحصيل او در آليس ديري نپاييد.زيرا وي نميتوانست خود را در چارچوب خاصي مقيد كند،پس با يك كتاب فرانسه و يك ديكشنري فرانسه به فارسي به كنج اتاقش پناه ميبرد.وي كتاب (نيايش) نوشته الكسيس كارل را ترجمه ميكرد.فرانسه در آن سالها كشور پرآشوبي بود.بحران الجزائر از سالها قبل آغاز شده بود. دولت خواهان تسلط بر الجزائر بود و روشنفكران خواهان پايان بخشيدن به آن.اين بحران به ديگر كشورها نيز نفوذ كرده بود.
تحصيلات و اساتيد:
دكتر در آغاز تحصيلات،يعني سال 38 ،در دانشگاه سربن بخش ادبيات و علوم انساني ثبت نام كرد.وي به پيشنهاد دوستان و علاقه شخصي به قصد تحصيل در رشته جامعشناسي به فرانسه رفت.ولي در آنجا متوجه شد كه فقط در ادامه رشته قبلياش ميتواند دكتراييش بگيرد.پس بعد از مشورت با اساتيد، موضوع رسالهاش كتاب (تاريخ فضائل بلخ) اثري مذهبي، نوشته صفيالدين شد.بعدازاين ساعتها روي رسالهاش كار ميكرد.دامنه مطالعاتش بسيار گسترده بود. در واقع مطالعاتش گستردهتر از سطح دكترايش بود.ولي كارهاي تحقيقاتي رسالهاش كار جنبي برايش محسوب مي شد.درسها و تحقيقات اصلي دكتر،بيشتر در دو مركز علمي انجام ميشد.يكي در كلژدوفرانس در زمينه جامعشناسي و ديگر در مركز تتبعات عالي در زمينه جامع شناسي مذهبي.دكتر در اروپا ،به جمع جوانان نهضت آزادي پيوست و در فعاليتهاي سازمانهاي دانشجويي ايران در اروپا شركت ميكرد.در سالهاي 40-41 در كنگرهها حضور فعال داشت.دكتر در اين دوران در روزنامههاي ايران آزاد،انديشه جبهه در امريكا و نامهء پارسي حضور فعال داشت.ولي بهتدريج با پيشه گرفتن سياست صبر و انتظار از سوي رهبران جبهه ،انتقادات دكتر از آنها شدت يافت و از آنان قطع اميد كرد و از روزنامه استعفا داد.در سال 41،دكتر با خواندن كتاب دوزخيان روي زمين ،نوشته فرانس فانون با انديشه هاي ايننويسنده انقلابي آشنا شد و در چند سخنراني براي دانشجويان از مقدمه آن كه به قلم ژانپل سارتر بود، استفاده كرد.دكتر در سال(1963) از رساله خود در دانشگاه دفاع كرد و با درجه دكتراي تاريخ فارقالتحصيل شد. ازاين به بعد با دانشجويان در چايخانه ديدار ميكرد و با آنان در مورد مسائل بحث و گفتگو ميكرد.معمولا جلسات سياسي هم در اين محلها برگزار ميشد.سال 43 بعد از اتمام تحصيلات و قطع شدن منبع مالي از سوي دولت، دكتر عليرغم خواسته دروني و پيشنهادات دوستان از راه زميني به ايران برگشت.وي با دانستن اوضاع سياسي – فرهنگي ايران بعد از سال40،به بعد به كسي چون او – با آن سابقه سياسي – امكان تدريس در دانشگاهها را نخواهند داد و نيز عليرغم اصرار دوستان همفكرش مبني بر تمديد اقامت در فرانسه يا آمريكا، براي تداوم جريان مبارزه در خارج از كشور، تصميم گرفت كه به ايران بازگردد.اين بازگشت براي او، عمدتاً جهت كسب شناخت عيني از متن و اعماق جامعهء ايران و تودههاي مردم بود، همچنين استخراج و تصفيه منابع فرهنگي، جهت تجديد ساختمان مذهب، ولي در عين حال هميشه در فكر بود و واقعاً نگران آينده.
از بازگشت تا دانشگاه:
دكترسال43 به ايران برگشت و در مرز دستگير شد.حكم دستگيري از سوي ساواك بود و متعلق به 2سال پيش، ولي چون دكتر سال41 از ايران از طريق مرزههاي هوايي خارج و به فرانسه رفته بود حكم معلق مانده بود.پس اينك لازمالاجرا بود.پس بعد از بازداشت به زندان غزلقلعه در تهران منتقل شد.اوائل شهريور همان سال بعد از آزادي به مشهد برگشت.بعد از مدتي با درجه چهار آموزگاري دوباره به اداره فرهنگ برگشت.تقاضايي هم براي دانشگاه تهران فرستاد.تا مدتها تدريس كرد، تا بالاخره در سال 44 ،بار ديگر، از طريق يك آگهي براي استادياري رشته تاريخ در تهران درخواست داد.در سر راه تدريس او مشكلات وكارشكنيهاي بسياري بود. ولي در آخر به دليل نياز مبرم دانشگاه به استاد تاريخ،استادياري او مورد قبول واقع شد و او در دانشگاه مشهد شروع به كار كرد.دربين سالهاي45-48 سالهاي نسبتاً آرامي براي خانوادهي او بود.دكتر بود و كلاسهاي درسش و خانواده.تدريس در دانشكدهي ادبيات مشهد، نويسندگي و بقيه اوقات بودن با خانوادهاش تمام كارهاي او محسوب ميشد.
دوران تدريس:
ازسال45، دكتر به عنوان استاديار رشته تاريخ، در دانشكده مشهد، استخدام ميشود.موضوعات اساسي تدريسش: تاريخ ايران، تاريخ و تمدن اسلامي و تاريخ تمدنهاي غير اسلامي بود.از همان آغاز ، روش تدريسش، برخوردش با مقررات متداول دانشكده و رفتارش با دانشجويان او را از ديگران متمايز ميكرد.بر خلاف رسم عموم اساتيد از گفتن جزوه ثابت واز پيش تنظيم شده پرهيز ميكرد.دكتر، مطالب درسي خود را كه قبلاً در ذهنش آماده كرده بود ،بيان ميكرد و شاگردانش سخنان او را ضبط ميكردند، اين نوارها به وسيله دانشجويان پياده ميشد و پس از تصحيح، به عنوان جزوه پخش ميشد.از جمله، كتاب اسلامشناسي وكتاب تاريختمدن از همين جزوات هستند.اغلب كلاس هاي او با بحث و گفتگو شروع ميشد.پيش ميآمد دانشجويان بعد از شنيدن پاسخهاي او بياختيار دست ميزدند.با دانشجويان بسيار مانوس، صميمي ودوست بود.اگر وقتي پيدا ميكرد با آنها در تريا چاي ميخورد و بحث ميكرد.اين بحثها بيشتر بين دكتر و مخالفينانديشههاي او در ميگرفت.كلاسهاي او مملو از جمعيت بود.دانشجويان ديگر رشتهها درس خود را تعطيل ميكردند و به كلاس او ميآمدند.جمعيت كلاس آنقدر زياد بود كه صندليها كافي نبود و دانشجويان روي زمين و طاقچههاي كلاس، مينشستند.در گردشهاي علمي و تفريحي دانشجويان شركت ميكرد.او با شوخيهايشان،مشكلات روحيشان و عشقهاي پنهان ميان دانشجويان آشنا بود.سال 47، كتاب كوير راچاپ كرد. حساسيت، دقت و عشقي كه براي چاپ اين كتاب به خرج داد، براي او، كه در امور ديگر بيتوجه وبينظم بود، نشانگر اهميت اين كتاب براي او بود.(كوير نوشتههاي تنهايي اوست) .آمدن قدرت قلم، اوج خيال، حساسيت شگفت روح، انديشه تند انتقادي و عمق بينش فلسفي و جهانبيني او و فرهنگ غني وجهاني او،اثري شگفتانگيز آفريده است). در فاصله سالهاي تدريسش، سخنرانيهايي در دانشگاهاي ديگر ايراد ميكرد، از قبيل دانشگاه آريامهر (صنعتيشريف)،دانشسراي عالي سپاه، پليتكنيكتهران و دانشكده نفت آبادان.مجموعه اين فعاليتها سبب شد كه مسئولين دانشگاه درصدد برآيند تا ارتباط او را با دانشجويان قطع كنند و به كلاسهاي وي كه در واقع به جلسات سياسي-فرهنكي بيشتر شباهت داشت، خاتمه دهند.پس دكتر ،با موافقت مسئولين دانشگاه، به بخش تحقيقات وزارت علوم در تهران، منتقل شد.به دلائل اداري دكتر به عنوان مامور به تهران اعزام شد و موضوعي براي تحقيق به او داده شد، تا روي آن كار كند.به هر، حال عمر كوتاه تدريس دانشگاهي دكتر، به اين شكل به پايان ميرسد.
حسينيه ارشاد: اين دوره از زندگي دكتر، بدون هيچ گفتگويي پربارترين و درعين حال پر دغدغهترين دوران حيات اوست.او در اين دوران،با سخنرانيها و تدريس در دانشگاه، تحولي عظيم در جامعه بوجود آورداين دوره از زندگي دكتر به دوران حسينيه ارشاد معروف است.حسينيه ارشاد در سال 46،توسط عدهاي از شخصيتهاي ملي و مذهبي، بنيان گذاشته شده بود.هدف ارشاد طبق اساسنامهي آن عبارت بود از تحقيق،تبليغ و تعليم مباني اسلام.از بدو تاسيس حسينيه ارشاد در تهران،از شخصيتهايي چون آيتلله مطهري دعوت ميشد تا با آنان همكاري كنند.بعد از مدتي از طريق استاد شريعتي(پدر دكتر) كه با ارشاد همكاري داشت، از دكتر دعوت شد تا با آنان همكاري كند.در سالهاي اول همكاري دكتر با ارشاد،به علت اشتغال در دانشكده ادبيات مشهد، ايراد سخنرانيهاي او مشروط به اجازه دانشكده بود،براي همين بيشتر سخنرانيها در شبجمعه انجام ميشد،تا دكتر بتواند روز شنبه سر كلاس درس حاضر باشد.پس از چندي همفكر نبودن دكتر و بعضي از مبلغين، باعث بروز اختلافات جدي ميان مبلغين و مسئولين ارشاد شد.در اوائل سال 48 ،اين اختلافات علني شد،و از هيئت امنا خواسته شد كه دكتر ديگر در ارشاد سخنراني نكند.اما بعد از تشكيل جلسات و ونشستهايي دكتر باز هم در حسينيه سخنراني كرد.هدف دكتر از همكاري با ارشاد،تلاش براي پيشبرد اهداف اسلامي بود.سخنرانيهاي او، خود گواهي آشكار بر اين نكته است.در سخنرانيها مديريت سياسي كشور به شيوهاي سمبليك مورد ترديد قرار ميگرفت.در اواخر سال48،حسينيه ارشاد، كاروان حجي به مكه اعزام ميكند تا در پوشش اعزام اين كاروان به مكه،با دانشجويان مبارز مقيم در اروپا،ارتباط برقرار كنند.دكتر با وجود ممنوعالخروج بودن،با تلاشهاي بسيار،با كاروان رفت.تا سال 50،دكتر همراه با كاروان حسينيه،سه سفر به مكه رفت كه نتيجه آن مجموعه سخنرانيهاي (ميعاد با ابراهيم)و مجموعه سخنرانيها تحت عنوان حج در مكه،كه بعدها به عنوان كتابي مستقل منتشر شد.پس از بازگشت از آخرين سفر در راه برگشت به مصر رفت، كه اين سفر رهآورد زيادي داشت، از جمله كتاب آري اين چنين بود برادر.در سالهاي49-50،دكتر بسيار پر كار بود.او ميكوشيد، ارشاد را از يك موسسه مذهبي به يك دانشگاه تبديل كند.از سال 50،شب و روزش را وقف اين كار ميكند،در حالي كه در اين ايام در وزارت علوم هم مشغول بود.به مروره زمان، حضور دكتر در ارشاد، باعث رفتن برخي از اعضا شد، كه باعث بوجود آمدن جوي يكدستتر و همفكرتر شد.با رفتن اين افراد،پيشنهادهاي جديد دكتر، قابل اجرا شد.دانشجويان دختر و پسر،مذهبي و غير مذهبي و از هر تيپي در كلاسهاي دكتر شركت ميكردند.درارشاد،كميتهيي مسئول ساماندهي جلسات و سخنرانيها شد.به دكتر امكان داده شد كه به كميتههاي نقاشي و تحقيقات نيز بپردازد.انتقادات پيرامون مقالات دكتر و استفاده از متون اهل تسنن در تدوين تاريخاسلام و همچنين حضور زنان در جلسات،گذاشتن جلسات درسي براي دانشجويان دختر و مبلمان سالن و از اين قبيل مسائل بود.اين انتقادات از سويي و تهديدهاي ساواك از سوي ديگر هرروز او را بيحوصله تر ميكرد و رنجش ميداد.ديگر حوصله معاشرت با كسي را نداشت.در اين زمان به غير از درگيريهاي فكري،درگيريهاي شغلي هم داشت.عملاً حكم تدريس او در دانشكده لغو شده بود و او كارمند وزارت علوم محسوب ميشد.وزارت علوم هم،يك كار مشخص تحقيقاتي به او داده بود تا در خانه انجام دهد.از اواخر سال50 تا51،كار ارشاد سرعت غريبي پيدا كرده بود.دكتر در اين دوران به فعال شدن بخشهاي هنري حساسيت خاصي نشان ميداد.دانشجويان هنردوست را تشويق ميكرد تا نمايشنامه ابوذر را كه در دانشكده مشهد اجرا شده بود،بار ديگر اجرا كنند.بالاخره نمايش ابوذر در سال 51،درست يكي دوماه قبل از تعطيلي حسينيه،در زيرزمين ارشاد برگزار شد.اين نمايش باعث ترس ساواك شد، تا حدي كه در زمان اجراي نمايش بعد به نام (سربداران) در ارشاد،حسينيه براي هميشه بسته و تعطيل شد ،درست در تاريخ 19/8/51.
آخرين زندان:
از آبان ماه 51 تا تير ماه 52 ،دكتر به زندگي مخفي روي آورد.ساواك به دنبال او بود.از تعطيلي به بعد،متن سخنرانيهاي دكتر با اسم مستعار به چاپ ميرسيد. در تير ماه 52،دكتر در نيمه شب به خانهاش مراجعه كرد.بعد از جمعآوري لوازم شخصيش و وداع با خانواده و چهار فرزندش دو روز بعد به شهرباني مراجعه كرد و خودش را معرفي كرد.بعد از آن روز به مدت 18 ماه به انفرادي رفت.شكنجههاي او بيشتر رواني بود تا جسمي.در اوائل ملاقات در اتاقي خصوصي انجام ميشد و بيشتر مواقع فردي ناظر بر اين ملاقات ها بود. دكتر اجازه استفاده از سيگار را داشت ولي كتاب نه!!بعد از مدتي هم حكم بازنشستگي از وزارت فرهنگ به دستش رسيد.در تمام مدت ساواك سعي ميكرد دكتر را جلوي دوربين بياورد و با او مصاحبه كند.ولي موفق نشد.دكتر در اين مدت بسيار صبور بود و از صلابت و سلامت جسم نيز برخوردار.او با نيروي ايمان بالايي كه داشت، توانست روزهاي سخت رادرآن سلول تنگ و تاريك تحمل كند.در اين مدت خيلي از چهرهاي جهاني خواستار آزادي دكتر از زندان شدند.به هر حال دكتر بعد از 18 ماه انفرادي در شب عيد سال54، به خانه برگشت و عيد را در كنار خانواده جشن گرفت.بعد از آزادي يكسره تحت كنترل و نظارت ساواك بود.در واقع در پايان سال 53، كه آزادي دكتر در آن رخ داد،پايان مهمترين فصل زندگي اجتماعي-سياسي وي و آغاز فصلي نو در زندگي او بود.در تهران دكتر مكرر به سازمان امنيت احضار ميشد، يا به در منزل اوميرفتند و با به هم زدن آرامش زندگيش قصد گرفتن همكاري از او را داشتند.با اين همه،او به كار فكري خود ادامه ميداد.به طور كلي، مطالبي براي نشريات دانشجويي خارج از كشور مينوشت.در همان دوران بود كه كتابهايي براي كودكان نظير كدوتنبل، نوشت.در دوران خانهنشيني(دو سال آخر زندگي) فرصت يافت تا بيشتر به فرزندانش برسد.در اواخر،بر شركت فرزندانش در جلسات تاكيد ميكرد.بر روي فراگيري زبان خارجي اصرار زيادي ميورزيد.در سال55،با همفكري دوستانش قرار شد، فرزند بزرگش،احسان، را براي ادامه تحصيل به اروپا بفرستد.بعد از رفتن فرزندش،خود نيز بر آن شد كه نزد او برود و در آنجا به فعاليتها ادامه دهد.راههاي زيادي براي خروج دكتر از مرزها وجود داشت.تدريس در دانشگاه الجزاير،خروج مخفي و گذرنامه با اسم مستعار و…بعد از مدتي با كوشش فراوان،همسرش با ضمانت نامه توانست پاسپورت را بگيرد.در شناسنامه اسم دكتر، علي مزيناني بود، در حالي كه تمام مدارك موجود در ساواك به نام علي شريعتي يا علي شريعتي مزيناني ثبت شده بود.چند روز بعد براي بلژيك بليط گرفت.چون كشوري بود كه نياز به ويزا نداشت.از خانواده خداحافظي كرد و قرار به ملاقت دوباره آنها در لندن شد.در روز حركت بسيار نگران بود.سر را به زير ميانداخت تا كسي او را نشناسد. اگر كسي او را ميشناخت،مانع خروج او ميشدند. به هر ترتيبي بوداز كشور خارج شد.دكتر نامهايي به احسان از بلژيك نوشت و برنامه سفرش را به او در اطلاع داد.و خواست پيرامون اخذ ويزا ازامريكا تحقيق كند.ساواك در تهران از طريق نامهيي كه دكتر براي پدرش فرستاده بود متوجه خروج او از كشور شده بود ودنبال رد او بود. دكتر بعد از مدتي به لندن، نزد يكي از اقوام همسرش رفت و در خانه او اقامت كرد.بدين ترتيب كسي از اقامت دوهفتهيي او در لندن با خبر نشد.پس از يك هفته،دكتر تصميم گرفت با ماشيني كه خريده بود از طريق دريا به فرانسه برود.در فرانسه به دليل جوابهاي گنگ و نامفهوم دكتر،ميخواست محل اقامتش لو نرود،اداره مهاجرت به او مشكوك ميشود.ولي به دليل اصرارهاي دكتر حرف او را مبني بر اقامت در لندن در نزد يكي از اقوام قبول ميكند.اين خطر هم رد ميشود.بعد از اين ماجرا،دكتر در روز 28 خرداد، متوجه ميشود كه از خروج همسرش و فرزند كوچكش در ايران جلوگيري شده.بسيار خسته و ناباورانه به فرودگاه لندن ميرود و دو فرزند ديگرش،سوسن و سارا، را به خانه ميآورد.دكتر در آن شب اعتراف ميكند كه جلوگيري از خروج پوران و دخترش مونا ميتواند او را به وطن بازگرداند،او ميگويد كه فصلي نو در زندگيش آغاز شده.در آن شب، دكتر به گفته دخترانش بسيار ناآرام بود و عصبي …شب را همه در خانه ميگذرانند و فردا صبح زماني كه نسرين ،خواهر علي فكوهي،مهماندار دكتر،براي باز كردن در خانه به طبقه پایين ميآيد،با جسد به پشت افتاده دكتر در آستانه در اتاقش روبهرو ميشود.بينياش به نحوي غير عادي سياه شده بود و نبضش از كار افتاده بود.چند ساعت بعد،از سفارت با فكوهي تماس ميگيرند و خواستار جسد ميشوند،در حالي كه هنوز هيچ كس از مرگ دكتر با خبر نشده بود.
پس از انتقال جسد به پزشكي قانوني،بدون انجام كالبد شكافي و علت مرگ را ظاهراً انسداد شرائين و نرسيدن خون به قلب اعلام كردند…
و بالاخره در كنا مزار حضرت زينب آرام گرفت!…
مجموعه آثار:
-با مخاطبهاي آشنا
- خود سازي انقلابي
- ابوذر
-ما و اقبال
- تحليلي از مناسك حج
- شيعه
- نيايش -
تشيع علوي و تشيع صفوي
- تاريخ تمدن (جلد1-2)
- هبوط در كوير
- حسين وارث آدم
-چه بايد كرد؟
- زن
-مذهب،عليه مذهب
-جهانبيني و ايدئو لوژي
-انسان
-انسان بي خود
-علي
- روش شناخت اسلام
-ميعاد با ابراهي
-اسلام شناسي
- ويژگيهاي قرون جديد
-هنر
- گفتگوهاي تنهايي
- نامهها
- آثار گوناگون(دو بخش)
- بازگشت به خويش،بازگشت به كدام خويش
-باز شناسي هويت ايراني ـ اسلامي
و در انتها تلاش برای انتقال پیکرمطهر دکتر علی شریعتی همچنان در پشت پرده ای از ابهام قرار دارد
تلاش براي انتقال پيكر دكتر شريعتي به ايران
هنوز پس از 30 سال، مقامات سياسي، اهل فرهنگ و خانواده مرحوم علي شريعتي درباره انتقال جنازه دكتر علي شريعتي به ايران به اتفاق نظر نرسيدهاند.
به گزارش «ميراث خبر»، پس از درگذشت علي شريعتي در خردادماه 1356 در پاريس، جنازه آن مرحوم به رسم امانت در دمشق و در جوار مقبره حضرت زينب(س) به خاك سپرده شد. با توجه به شرايط سياسي حاكم بر ايران خانواده شريعتي ترجيح دادند جنازه وي در همين مكان باقي بماند. با گذشت حدود 30 سال از درگذشت وي، هنوز امكان بازگشت جنازه آن مرحوم به ايران فراهم نشده است.
سيدجواد حسيني، فرماندار مشهد درباره انتقال جنازه علي شريعتي به ايران به ميراث خبر گفت: «اين موضوع حدود سه سال پيش مطرح شد و در رسانهها نيز منعكس شد. اما هنوز هيچ تصميم قطعي در اين باره گرفته نشده است. در اولين قدم بايد نهادي كه بتواند مسئوليت انتقال جنازه آن مرحوم را برعهده بگيرد؛ مشخص شود. اين بنا بايد بتواند علاوه بر هماهنگي با ارگان هاي مختلف دولتي، هزينههاي مربوط به انتقال به خصوص هزينه هاي سياسي و اجتماعي آن را نيز برعهده بگيرد. اين ارگان ميتواند شوراي شهر مزينان يا فرمانداري سبزوار باشد. با اين حال موضوع انتقال به دليل غربت مقبره شريعتي در سوريه بسيار مهم است».
غريب بودن قبر شريعتي به اندازه احتمال تخريب آن در اثر تعريض خيابان اصلي جنب زينبيه مهم نيست. تعريض اين خيابان در آخرين مذاكرات سيدمحمد خاتمي و بشار اسد، رؤساي جمهور ايران و سوريه و همچنين در سفر استاندار دمشق به مشهد مطرح شده بود.
سيدابوالفضل حسيني، رئيس دانشكده علوم پايه دانشگاه تربيت معلم سبزوار درباره وضعيت فعلي مقبره دكتر شريعتي گفت: «جنازه دكتر در گورستاني در آرامگاه زينبيه قرار گرفته است. اين آرامگاه از دو طرف در طرح تعريض خيابان قرار گرفته است. جمعي از علاقهمندان به علي شريعتي و اهل فرهنگ با تنظيم نامهاي به استانداري، ضمن برشمردن آنچه مقبره وي را تهديد ميكند، اثرات مثبت انتقال جنازه به ايران را نيز متذكر شده و تقاضاي همكاري كرده اند. اين نامه به رياستجمهوري وزارت كشور و وزارت اطلاعات ارجاع داده شده است. اميدواريم با توجه به سابقه فرهنگي سيدمحمد خاتمي و زمان اندكي كه به پايان دوره رياستجمهوري ايشان باقي مانده است. زمينه انتقال جنازه دكتر شريعتي به ايران فراهم شود».
ابوالفضل حسيني، معتقد است: «بهتر است موضوع انتقال جنازه از طريق نهادي غير سياسي پيگيري شود. گرچه ارگان هاي دولتي ناچارند تا زمينه هاي انتقال را فراهم كنند، اما پيگيري يك نهاد غيردولتي، مي تواند همچنان استقلال شخصيت شريعتي را حفظ كند و يكي از دغدغه هاي اعضاي خانواده وي را برطرف كند».
سيدابوالفضل حسيني، رئيس دانشكده علوم پايه دانشگاه تربيت معلم سبزوار و دبير بنياد فرهنگي در حال تشكيل شريعتي، در اين باره گفت: «اقدامات مقدماتي براي تشكيل بنياد فرهنگي شريعتي انجام شده و براي رسميت بخشيدن به فعاليت هاي اين بنياد منتظر اعلام نظر نهايي وزارت كشور هستيم. با رسمي شدن آن، مكاتبات انجام شده با استانداري خراسان و مذاكرات انجام شده از سوي شوراي شهر با خانواده شريعتي را پيگيري مي كنيم. يكي ديگر از دلايل كندي عمل ما براي انتقال جنازه، اختلاف نظر درخصوص محل انتقال است. حسينيه ارشاد تهران، محلي در سبزوار و مزينان به ترتيب جزو اولويت هاي ما براي اين كارند. بايد با درنظر گرفتن شرايط اجتماعي و سياسي بهترين منطقه را به عنوان مقبره دكتر در نظر بگيريم».
«محمود فاضل»، رئيس سازمان نظام پزشكي سبزوار، «محمود بيهقي»، نويسنده، «ابوالقاسم رحيمي» استاد ادبيات فارسي و «محمد باقري» عضو هيأت علمي دانشگاه تربيت معلم سبزوار، از ديگر اعضاي بنياد فرهنگي شريعتي هستند. انتظار مي رود با رسميت يافتن اين بنياد زمينه انتقال جنازه شريعتي به ايران پس از 28 سال فراهم شود. يكي از موانع اين كار خانواده شريعتي هستند.
«پوران شريعت رضوي»، همسر علي شريعتي، درباره نظر خانواده وي براي انتقال جنازه آن مرحوم به ايران، به ميراث خبر گفت: «ما چندان با انتقال جنازه به ايران موافق نيستيم اما فكر مي كنيم شرايط سياسي و اجتماعي كشور مانع بزرگتري است. البته اخيرا صحبت تازهاي درخصوص انتقال جنازه به ايران با ما نشده است».
شخصيت سياسي ـ فرهنگي علي شريعتي باعث شده است تا انتقال جنازه وي به ايران به عنوان يكي از مفاخر كشور، به بحثي سياسي تبديل شود و همچنان اين موضوع بدون راهحل باقي بماند.
..........................................................................................................
کلامی از دکتر علی شریعتی
ما اگر به سادگی تسلیم شدیم تنها به این دلیل بود
که خود را در برابر اسلام و در حمایت از نظام فساد ، ظلم و فریبکاری ساسانی – اشراف و موبدان -
میدیدیم نمی خواستیم راه را بر داعیان نجات و مساوات ببندیم
و مدافع نظامی باشیم که خود قربانی آن بشمار میرفتیم
و اکنون که اسلام جز ماسکی فریبنده برچهره ی اشرافیت و فریب و ستمکاری شما اجنبیان نیست
و آنچه مطرح است نزاد پرستی و تفاخر قومی و قدرت طلبی های قبایلی و ملی و خانوادگی ست
و تجلیل از عنصر عرب و ترک و تحقیر ایرانی
و نفی تاریخ و فرهنگ و اصالت ملی در قبال سیطره ی امپریالیستی بیگانه ،
بنابراصل مقابله به مثل که قرآن خود بدان فرمان می دهد (فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم )
باید نشان داد که عرب و ترک منهای اسلام جز بدویت و وحشیگری نیست
و ایرانیان ، نه موالی حقیر و ذلیل ، که باید به بردگی شما درآیند تا تربیت شوند
و هدایت و آشنا با تمدن و حکمت و انسانیت ، که آقایان تاریخ بوده اند
و بازیگران سربلند و لایق قدرت و مدنیت و رهبری …
کی ؟؟؟ همانوقت که شما برای دزدی به روی هم شمشیر می کشیدید
و برای شتر لبوس که در صحرای چراگاه یکی از قبایل تان چند بوته خار چریده بود ،
چهل سال باهم می جنگیدید و همانوقت که رستم پهلوان ایرانی ،
بزرگترین قهرمانان و پیشوایان شما را مثل یک بز بزدل ، به زمین میزد
و مفاخر تاریخی تان در زیر دست و پای او و امثال او دست و پا میزدند
و مثل مرغ پرپرزنان و زجه کشان جان میدادند !!!
اشرافیت قریش ؟؟؟ اگر اشرافیت ملاک ارزش است ،
اشرافیت شما جز شترچرانان گدا و دزدی که در جاهلیت و فقر صحرا هارت و پورتی داشتند
و سلاطین شکوهمند و افسانه یتان چون ملوک حیره ، جز نوکران حلقه به گوش اشرافیت ما هیچ نبودند .
زمان درچنین عصری که ترک زدگی و عرب زدگی به قیمت حقارت و ذلت و بندگی سیاسی
و معنوی و ملی ما بیداد میکرد ، مسئولیتی را که بردوش یک روشنفکر متعهد خویش می نهاد ،
احیای روح ملیت ، تجدید وحدت و پیوستگی با تاریخ
و تاکید بر اصالت و ارزشهای سازنده و افتخارات ملی بود ،
تا ملتی که با خود بیگانه و نسبت به خود بی ایمان شده است به خود آید
و ایمان به خویش را در برابر بیگانه پرستی و تسلیم پذیری و خو کردن به ذلت بازیابد .
در چنین شرایطی و ضرورتی و مسئولیتی پیداست که تا چه اندازه بزرگمرد دلاوری
که با گذشته ی ملت خویش آشناست از توطئه ی فریب مذهبی دستگاه امپراتوری بدویان
و قلدری و قساوت وحشیان غزنوی رنج می برد و دلش از آن همه دروغ و تحقیر و اسارت خون است .
وی از ارزشهای انسانی و ضداشرافی و ضد قومی اسلام که فقط توجیحی برای بی ریشه ای
و پستی و رذالت موروثی خویش میسازند و از حقیقت اسلام و دعوت پیامبر
که اکنون برای این خسروان جدید بی تبار و موبدان جدید بی ایمان و اشراف جدید بی پدر و مادر
و بی شرف - حتی شرف طبقاتی و خانوادگی – میکوشد تا در چهره ی خاندان معصوم محمد
و سیمای محکوم و مظلوم علی دفاع کند، شورانگیز است
که با طبیعت و استعداد و نبوغ و روحیه اش سازگار بوده است !!!
این است که کار فردوسی اینچنین صدا کرد و اثر گذاشت
و گرنه بسیارند شاعرانی که در تاریخ ما چون او نخواستند همچون امیر معزی و انوری و عنصری
و سوزنی سمرقندی و فرخی سیستانی هنرشان را درخدمت دربار و دستگاه قدرت و اشرافیت بگذارند
و ستایشگر خاقان ها و خان ها و شاه – شیخ ابواسحاق ها باشند و از نقره دیگدان بزنند
و از طلا آلات خوان بسازند و {خواستند } شعر را زبان شعور و شرف و ایمان خود و مردم خود کنند ،
اما کار او در بعد فرهنگی مبارزه با قدرت و کار ناصرخسرو و در بعد فکری
و اعتقادی { ایدئولوزیک} – و از آنرو که هم با ضرورت زمان و نیاز مردم سازگار بود
و هم با استعداد روحی و فکری و هنری شخص خودشان هماهنگ
این همه ، هم ارزشمند شد و هم اثربخش !!!
(گفتنی است برخی اطلاعات مندرج در این مطلب ، ازجمله نام اشخاص و سمت های شغلی آنان مربوط به زمان تهیه مطلب پیش رو است که بدیهی است ممکن است در زمانی دیگر این موارد دچار تغییر شوند ، اما محتوای کلی مطلب به قوت خود باقی است.)
کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید :
بازتاب اندیشه های دکتر شریعتی در ترکیه / شریعتی چهره های فراملی
نظرت را بنویس
کیخسروی
درود و صد درود بر روح پرفتوح بزرگ انسان شناس جهان هستی دکتر شریعتی کسی که شرافت ،انسانیت و از همه مهم تر مسلمانیم را مدیون او هستم.روحش شاد ویادش جاودان.
محبوبه
دکتر افتخار همه ما سبزواری ها و مشهدی ها و خراسانی هاست خدا بیامرزدش
سیدمرتضی نیکویی از شیراز
درود بر معلم عزیز و شهید انقلابمان دکتر شریعتی من بعضی متن های ایشان را ده بار بیشتر خوانده ام و هربار انگار دارم چیز تازه ای میخوانم برایم جالب و زیباست. حیف که ایشان در جوانی درگذشت شاید اگر به پیری می رسید تفکراتش با تجارب بیشتری که از زندگی به دست می اورد صیقل میخورد و به یک بعضی انتقادهایی که الان به او دارند دیگر ایجاد نمی شد به هرحال خدایش بیامرزد که از کتاب هایش پیداست مردی بزرگ و روشن بین بوده است
ناصر.ب
درود بر شریعتی و روان پاکش
و درود بر همه مبارزان راه آزادی و آگاهی ایرانیان از قید های پست تعصب و جهل و سطحی نگری
دریسی
دکتر شریعتی از محبوب ترین نویسندگان و روشنفکران ایرانی است. میزان محبوبیت و نفوذ فکری ایشان در میان قشر جوان شگفت آور است. سالها بعد از فوتشان با اینکه از جانب مقامات مسول فرهنگی کشور هم حمایت خاصی از دکتر شریعتی نشده اما کتب وی همچنان از پرفروش ترین و پر طرفدارترین کتب نویسندگان ایرانی است. اگر مقایسه ساده ای بین کتب دکتر شریعتی و آیت الله مطهری بکنیم که اینقدر بعد از جمهوری اسلامی ایران مورد توجه قرار گرفته و حتی شبکه های مختلف تلویزیونی و رادیویی به عنوان قدرتمندترین تریبون های تبلیغاتی نظام دائما کتب آیت الله مطهری را تبلیغ می کنند و از متن کتاب هایش مسابقه هایی متعدد با جوایزی سنگین تنظیم می کنند ، اما بازهم محبوبیت و میزان فروش کتب دکتر شریعتی در ایران از کتب آیت الله مطهری بیشتر است. این به ما ثابت می کند مردم ایران در قوه تشخیص خود مستقل هستند و بزرگان و اندیشمندان واقعی خود را شناسایی می کنند. امیدوارم روزی برسد که اندیشه های دکتر شریعتی در ایران عزیزمان به اجرا در بیاید و جامعه ای عالمانه داشته باشیم.
زهیر دریسی از استان قهرمان خوزستان
علی مزینانی
سلام مجدد
سپاس تمامی مزینانیها را بپذیرید و بازهم یاریمان نمایید در باره مطلب حضرت رقیه (س) تشکر وقدردانی می شود .
حمید
نویسنده محترم ضمن تشکر از این مطلب میخواهم خدمت حضرتعالی عرض کنم که دکتر علی شریعتی بر اساس گفته خودش در کتاب کویر و براساس گفته پد ر بزرگوارش زاده مزینان است نه کاهک !!!!!! پس خواهشمندم اگر موضوع نوشته شما از روی غرض نیست مطالعه خودتان را بیشتر کنید و نسبت به اصلاح مورد فوق سریعا اقدام نمایید
علی مزینانی
باسلام
بسی جای تاسف وتعجب است که چرا این مطلب در مجله وزین اینترنتی اسرارنامه منتشر شده است . پایگاهی که که درتلاش است تا با رفع کدورت ها واختلافات قومی وهمچنین معرفی دانشمندان واندیشمندان سبزوار بزرگ، این خطه دانایی را به نیکی معرفی نماید.
نمی دانم آیا گردانندگان اسرارنامه خود در تهیه وانتشار این مطلب دخیل بوده اند ویا به صرف رسیدن این به اصطلاح زندگی نامه از متفکر شهید دکتر علی شریعتی مزینانی با دستپاچگی اقدام به انتشار آن نموده اند امیدوارم با توضیح مختصر ی که ارائه می شود با اصلاح مطلب صداقت خود را بیشتر از گذشته نشان دهند
1- ما افتخار می کنیم که ایرانی ، خراسانی و سبزواری هستیم اما در تمامی نوشته ها وحتی در شناسنامه استاد شریعتی پس از فامیلی شریعتی نام مزینان در خشیده است ولی در این نوشته عنوان دکتر شریعتی آمده است سبزواری ونامی از مزینان برده نشده
2- مرحوم استاد شریعتی بار ها فرموده اند خاندان ما مزینانی است وعلی نیز مزینانی است حتی اگر درکاهک به دنیا آمده باشد واستناد کرده اند به اینکه اگر کسی در ترن متولد شود به او نمی گویند آقا یا خانم ترنی وبه اصل خویش معرفی می شود
3- نویسنده مطلب حتی تاریخ را هم منحرف کرده اند وخواسته اند به به طور کامل مزینان را از از صفحه تاریخ زندگی علامه وفرزند برومندش حذف نمایند ومی نویسد :استاد(پدر دكتر) خانواده را بار ديگر به كاهك ميفرستد. درصورتی که خود استاد در خاطراتشان عنوان نموده اند که به مزینان فرستاده اند
البته هیچگاه قصد آن نداریم که کاهک وداورزن را از خوددورکنیم وهمه آنها همولایتی و هم خون ماهستند اما نمی توانیم به آسانی از کنار این اشتباه بگذریم وباید بگوییم شریعتی وخاندان شریعتی افتخار مزینان است و آنها شریعتی مزینانی هستند نه ...!