لغت نامه سبزواری (خ)

برای مطالعه سایر واژگان لهجه سبزواری هم اکنون روی اینجا کلیک کنید

خاش [1] (khash) = مادر شوهر.  در بعضی مناطق به مادر زن نیز گفته می شود.

خاو گوشی(khavgoshy)=سیلی زدن

خپ کردن (khap )= پنهان شدن ،مثال :گل محمد همچنان بر نعش خپ کرده وخوابیده بود (کلیدر، نویسنده: محمود دولت آبادی ،جلد 1 ص 180)

خپنک (khapanak) = پنهان کردن کاری

خِفتی (khefty)= نوعی گردنبند که از سکه طلا درست شده است

خلتَه (keltah) = به نوعی کیسه پارچه ای گویند

خِلَشَه (khelasha)= چوب کوچک وباریک

خِنطَمَع[2] (khentama) = یعنی خوان طمع. کسی که طمعش مثل یک سفره گسترده است

خوسور(khosor) = پدر شوهر

خُونُوکا(khonoka)= باد سرد

خِوِر(khever)= باغچه

خوراو (khorav)= آب گل آلود ، آب کثیف

خوراس (khoras) =آسیاب دستی

خوردی = کوچک

خوریژ (khorij)= .....مثال درون خوریژ خاکستر پنهان بود (کلیدر، نویسنده : محمود دولت آبادی جلد 1 ص 345)

خوش قِوَرَه(khoshghevarah)= خوش تیپ

خُِونُوک (khonok) = اصطلاحی است به آدم لوس گفته می شود

خیک (kheek)= پوست گوسفند یا بزی که معمولا در آن ماست نگه داری می شد
 

گرد آورندگان :

ربابه معماری

فاطمه خرم پور

امید برومندی

 

دوستانی که تا کنون در تکمیل این فهرست با ما همکاری کرده اند:

[1]: حمید صالح آبادی (25اردیبهشت 97)

[2] : تینا (13بهمن 98)

[3]...؟

نظرت را بنویس
comments

حسن خادمی

در لهجه اصفهانی به مادر شوهر "خارسو " می گویند به معنی خار چشم
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما