بهانه ای برای نوشتن (۵)


      بهانه ای برای نوشتن(۵)

       لا ادری/ مجلۀ اینترنتی اسرارنامه

      پرچینی خالی پیداکردم و روی نیمکتی نشستم. آب زلالی پای درختچه ها روان  بود، چشم را می نواخت. زاغکی مقابل من نشست، نگران و مضطرب ،حواسش به همه جا بود، انگار،نمی دانم انواع کلاغها چرا همیشه عجله دارند، زود می آیند و نیست می شوند. انگار از فضای سبز و زیبایی فرارمیکنند یا از ما آدمها.


       یاد داستان «عقاب» ناتل خانلری می افتم. با این بیت شروع می شود:«گشت غمناک دل و جان عقاب چو از و دور شد ایام شباب ...» که در کتابهای درسی میخواندیم و کلاغ را اینگونه وصف میکند:«آشیان داشت در آن دامن دشت زاغکی زشت و بد اندام و پلشت سنگها از کف طفلان خورده جان ز صدگونه بلا در برده سالها زیسته افزون ز شمار شکم آکنده ز گند و مردار...». گویند زاغ سیصد سال بزید و گاه سال عمرش از این نیز در گذرد بیچاره کلاغ با این عمر طولانی که باید در نگرانی و تشویش بسر ببرد و عقاب عمر کوتاه را در:«عمر در اوج  فلک برده به سر دم زده در نفس باد سحر ابر را دیده به زیر پر خویش حیوان را همه فرمانبر خویش...» یاد آن روزها بخیر که سرود گویان و سرود خوانان این اشعار را زنگ تفریح همه میخواندیم.
   

      فضای بسیار ساکتی را تجربه میکنم. در این لحظات که اینجایم بوستان واقعا «ارم» است، «بوستان ارم» یادآور باغ و بهشت شداد. نزدیک ظهر است. چند جا کار داشتم از صبح به دنبال آن بودم. همصحبتی با مردم  را به بهانه های رنگین ،خوش میدارم، اگر حالم خوش باشد.اداره جات.بازارچه ها و تیمچه ها.کسبها و رنجها برای معاش و روزی و امید و آرزوها، که انسانی را سر وجد  میآورد. حرکت و برکت. الهی این روح کار و تلاش را همواره بر ما ارزانی دار و از ما دریغ مدار.
  

     این موتورها مثل اینکه در باغ ارم هم دست بردار نیستند، موتورسواری با بی خیالی تمام از کنار من گذشت. فضای ذهن مرا و بوستان را برهم زد و رفت.عجب مرکبیست این مرکب تندرو موتور.دستاورد تمدن بشری دنیای امروز. پسری جوان کمی آن طرف تر بر نیمکتی نشسته است و گاه با گوشی ور میرود و گاه سیگاری اتش میزند. ازین فاصله خوب دیده نمیشود، بلند میشوم ، به طرف او میروم و سلامی و خنده ای بین ما.چند لحظه ای همکلام میشویم. سی و چهار ساله که جوانتر مینمود. هنوز مجرد است و پدر به رحمت خدا رفته.گفتم: دارم مینویسم، شاید این نوشته ها روزی به درد بخورد شما هم در بخشی از نوشته ها قرار دارید، یعنی شما جوانان.کمی هم از دو اندیشه ای که همواره مقابل هم قرار دارند «گر بود اندیشه ات گل گلشنی گر بود خاری تو هیمۀ گلخنی» و کمی توضیح. آدرس اینترنتی روزنامه اسرارنامه را به او دادم و او تشکر کرد: «حتما نگاه میکنم و میخوانم».

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما