بهانه‌ای برای نوشتن (۳)

 

    بهانهای برای نوشتن (۳)

    لا ادری/ مجلۀ اینترنتی اسرارنامه

    دوگانه ای گزاردم.مسجدامیرالمومنین(ع)میدان شهیدفهمیده.نمازپیشین ونمازدیگررا. یکی ازدوستان مخلص رادرحال ذکر،نشسته،دیدم.گفتم:باسخن وحرفهایت دلم را آرام نما،آرامم کن. اورامیشناسم ازبچه های جبهه وجنگ،یادگارسالهای دور،همچنان برسرپیمان،«ایستاده درغبار»،هرچندکه گردوغبارزمان همۀ ماراباخودبرده است.گویی دم مسیحایی دارد،«فیض روح القُدُس اربازمددفرماید دیگران هم بکنندآنچه مسیحامیکرد».مثل همیشه مکثی کرد بارویی گشاده وبدون تعارفات معمولی،فقط یک جمله گفت:تمام این مصائب درفلسطین و«غزه»به نفع اسلام ودنیای اسلام تمام میشود،گرچه غزه زیرشدیدترین بمباران های دشمن است که واقعا سخت وجانکاه است ولی درین چندین دهه کدام زمان بوده که مردم ودولتهای اسلامی ومردم دنیا اینقدربهم نزدیک شده باشند...».دربارۀفلسطین واخبارضدونقیضی که میآمدمن وهمۀ مردم رانگران کرده بود،برجسم نیمه جان من دمی بودکه دمیده شد:«دل بیارامدبه گفتارصواب آنچنان که تشنه آرامدبه آب...یک سخن ازدوزخ آیدسوی لب یک سخن ازشهرجان درکوی لب».ازاوخداحافظی کردم وازمسجدبیرون آمدم.

  آرامش این سرزمین رابه که مدیونیم؛تمام شهررازیرپامیگذاری پیاده یاسواره،جمعیت است که چشم رامینوازدباهمه صحبت میکنی آشنا،غریبه وغریب.توآنهارادوست داری واین دوستی به گمان من دوطرفه است.صداهای گوناگونی فضای شهرراپرکرده،همه دررفت وآمدند.

   روزهای کوتاه پاییزی که به نیمه میرسدبوی غروب میدهدوسایه هابلندتر...وشایدآرزوهاهم طولانی تر.نمی دانم.ناخودآگاه یادشعر«آی آدمها»ی «نیما این مردکوهستان یوشیج»می افتم که همگان رابه دستگیری وعشق به همدیگرفرامیخواندکه سه قطعۀزیباست که گزیده ای میآوریم:
  «آی آدمها،که برساحل،نشسته شادوخندانید! یک نفردرآب دارد می سپاردجان یک نفرداردکه دست وپای دائم می زند روی این دریای تندوتیره وسنگین_که میدانید..آی آدمها،که برساحل بساط دلگشادارید...یک نفردرآب میخواندشمارا.آی آدمها،اوزراه دور، این کهنه جهان رابازمی پاید،میزندفریادوامیدکمک دارد آی آدمها،که روی ساحل آرام درکارتماشایید...ای آدمها»

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما