رمز هفتها
ق.روحانی/ مجله اینترنتی اسرار نامه
عددهفت وضرایب آن«هفتاد، هفتصدوهفتادهزار»یکی از اعداد رمزینه و مقدس است. به عنوان نمونه: هفت روز هفته، هفت طبقه آسمان، هفت طبقهی بهشت، هفت طبقهی جهنم، هفتخان،هفت گنبد، هفت مرحلهی سلوک و...».
درباب رمزینگی وتقدس عدد هفت و ضرایب آن«هفتادوهفتصد و هفتادهزار»مطالب گوناگون و مختلفی نوشته شده است. یکی ازمطالب جالب در این باب نوشتهای است به قلم خانم (سارا زارع)که در مجلهی نگاه_ازنشریات وابسته به آموزش و پرورش _در شهریور سال هزار و سیصد و هشتاد و سه چاب شده است که به نوبهی خود جالب و مفید فایده است و من با حفظ امانت نویسنده و البته با اندکی دخل وتصرف و با تلخیص خدمت شما تقدیم میکنم.
«هفت از اجتماع دو عدد«سه و چهار»ایجاد شده است. عدد زوج در روانشناسی مونث است و عدد چهار که رمز چهار عنصر و آرزوی وحدت است،مونث است. اما سه اصل مذکراست و اجتماع آن دو یعنی هفت، رمز کمال مطلق میباشد. به عبارتی دیگر در روانشناسی یونگ، سه عددی ناکامل و نرینه و نمایندهی قلمرو خودآگاه روان است و چهار مادینه و کامل است و نماینده ساحت تاریک و ناخودآگاه روان میباشد. همان طور که از جمع سه و چهار به عدد هفت که تمامیت و کمال است می رسیم از بهم آمیختن ساحت نرینهی خودآگاهی و قلمرو مادینهی ناخودآگاهی نیز به تمامیت و کمال میرسیم.
اصولا رابطهی خودآگاهی و ناخودآگاهی و رابطهی سه و چهار در روانشناسی یونگ، رابطهی نرینگی و مادینگی است. هر انسان نرینهای در درون خود روان مادینهای دارد و بر عکس هر انسان مادینهای در درون خود روانی نرینه دارد. روان مادینهی درون انسان نرینه را «انیما» و روان نرینهی درون انسان مادینه را «آنیموس» میگویند.
همهی انسانها درهمهی زمانها این روان مخالف را با خود دارند. آنیما در فرهنگ بشری اسامی متعدد دارد: همزاد، معشوق جفاکار، تابعه و.... با این تعریف آنچه در داستانهایی نظیر«بوف کور»به نامهای «دختراثیری» و «زن لکاته» مطرح میشود یا وقتی (سهراب سپهری) میگوید: «حرف بزن ای زن شبانهی موعود/ حرف بزن خواهر تکامل خوش رنگ/ حرف بزن حوری تکلم بدوی» مراد و منظور همین «آنیما»است. آنیما در ادبیات کهن فارسی به« معشوق جفاکار»معروف است و به راحتی از لابه لای غزلیات شاعران سر برون میآورد.
آنیما و انیموس نیمهی تکمیلی عنصر نرینه یا مادینهاند. این دو نیمه باهم میآمیزند و یکی میشوند و آمیزش آنها یعنی رسیدن به وحدت اولیهی آفرینش و کمال. این آمیزش آمیزشی درونی و خاص است به طوری که حاصل آن هیچ گاه فرزند نیست. بلکه نتیجهاش «خود» است. به عبارت دیگر رسیدن به خود، نتیجهی کنار آمدن با همزاد درونی و یکی شدن با اوست. این همزاد درونی در آغاز آفرینش با صاحب خود یکی بود و بعدها از او گسست.
شاید ادامهی همین باور بود که انسانهای اولیه عقیده داشتند که موجود ازلی نه نراست و نه ماده. به عبارت دیگر تنها، موجود ازلی جهان بی نقض و کامل است و شاید طبق همین بینش کهن بود که برخی کشیشان و کاهنان و مشایخ تصوف ازدواج نمیکردند. زیرا معتقد بودند موجود کامل هم نر است و هم ماده. به بیان دیگر انسان باید همزاد درونی خویش رابیابد و با او یکی شود تا به کمال برسد.
هر مردی در درون خود تصویر ازلی زنی را دارد نه تصویر این زن یا آن زن به خصوص را. بلکه یک تصویر به خصوص زنانه را. این تصویر اساسی که در جانمایهی هر مردی مستتر است. ناخودآگاه است و عاملی است موروثی از اصلی ازلی. صورتی مثالی از همهی تجربیات اجدادی جنس مونث و بر عکس هر زنی در درون خود تصویر ازلی مردی را دارد. نه تصویر این مرد یا آن مرد به خصوص را.»
توضیح آن که وقتی انسانی غزلی عاشقانه میخواند یا قطعهای موسیقی گوش میدهد تصویری که در درون وی شکل میگیرد بسته به جنس آدمی همین «آنیما و آنیموس» است. این تصویر صورت نمیپذیرد و صورتی مثالی و معنوی است. پاک و پیراسته است و متعالی و نافریب وشاید بتوان گفت درغزل فارسی و حتی غزلیات عارفانه اگربتوان معشوق راحمل برمعشوق مجازی کرد،باز هم این معشوق همین «آنیما وآنیموس»است.به همین دلیل معشوق در غزلیات فارسی چه حقیقی وچه مجازی تصویری خاص نمی پذیرد که ازتعالی آن کاسته شود.معشوق درتمام غزلیات واشعار عاشقانه ی فارسی متعالی، پاک وپیراسته وخالی از انگیزه ی شهوانی است ولذا محبوب القلب می گردد وشیرین می نماید.
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد بنده ی طلعت آن باش که آنی دارد
شیوه ی حور وپری گرچه لطیف است ولی خوبی آن است ولطافت که فلانی دارد
چشمه ی چشم مرا ای گل خندان دریاب که به امید تو خوش آب روانی دارد.....
« حافظ»
رمز هفتها
سارا زارع. مجلهی نگاه/ سال سیزدهم. شماره 234/شهریورماه 83