کاسب حبیب خدا، مرد با محبت دیار سبزوار

پدر شهید عدل مظفر آسمانی شد.

باغ ملی را که به سمت شازده یحیی با پای مشغله طی می‌کردی یا برعکس سر درگم بین بانک‌ها و داروخانه و مطب پزشکان از چهار راه بیهق به شهرداری بودی تو را که می‌دید با چهره‌ای پر از طراوت دوستی در آغوش می‌گرفت بگذریم که روزهای کرونایی همان لبخند پر مهرش، قوت قلبت بود که به خندی که لختی از غوغای روزگار، سردی مردمان به در آیی. شادمانه دعوتش بر سر زبان دلش بود و صد افسوس که گرفتاری‌های پوچ زمانه، دویدن های بی‌ثمر او را از تو می‌گرفت.

مرد بود مردی که انبوه نامرادیها را در پشت گرمی لبخند و محبت و اشتیاق، چنان آیین پهلوانی و عیاری می‌زدود.

در آن مغازۀ محقرش و البته پر از گرمای حضور و گیوه‌هایی که با عشق می‌بافت، بی‌شیله‌پیلۀ برخی کسبه که پی‌هنگ ترازو و یا دشتِ کاسبی‌شان سبک می‌نمود او الگویی از کاسب حبیب خدا بودن را به شایستگی نمایان می‌ساخت.

او که گمان می‌کردی صد سال‌است تو را می‌شناسد و در هر مکاشفۀ رهگذری قداست فرزند شهیدش را جستجو می‌کند و در نجوای اندرون خود عدل مظفرهای جوان را امروز را می‌کاود اینک ملکوتی شده است.

سخن کوتاه است کاسب حبیب خدا، مرد با محبت دیار سبزوار، پدر شهید عدل مظفر آسمانی شد.

خدایش بیامرزد و روحش با فرزند شهیدش و اولیاء الهی محشور باد  

کد خبرنگار: 970129

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما