حکایت هزار و اندی یک آق ملک به روایت گِج ممد فرزند فرید، نوه ابوالفضل بیهقی " قسمت چهارم "

نشست فراوانم آرزوست

کل پسند سخنگوی شورا و رییس شورا که یک نفر بودندنی لاکن دونفرنمودندندی بر استیج ارگ شورا، اُرد می نمادندندی که شمشیرشان شکم آسمان را ال می کند و بل. الحق و الانصاف که خوب می راندند!

لیلا خاتون زیر سایه درخت چنار و آق ملک آن سوی دشت زیر آفتاب سوزان، به نشست استیج سواران شورا می نگریستند که لایو اینستاگرامی گذاشته بودندندی. تمام شبکۀ اطلاع رسانی شهر بخشیدر در ارگ سبزوار جمع شده اند یکی از در قلعه ارگ، یکی از زیر چنار، یکی از آب کاریز، یکی هم از دشت شبدر و دیگری هم از سرخرمن جو؛ همه هم با گوشی های glx آذری جهرمی با مراکز کپی رسانی خود در ارتباط بودند گوشی های glx آذری جهرمی را برای تنویر افکار عمومی و شفافیت، از ناصر خسرو به سفارش شهردار و شورا و غلبیرداری و دانش گاه و هنگِ ارشادفر برای خبرنگاران خرید کرده بودندی. البته از حق نگذریم برخی هم خودشان، یواشکی از جیب مبارکشان سفارش داده بودند. لازم به یادآوری دیگر نیست و قبلا گفتم که تنها از بخشیدر مرکز ارگ سبزوارِ دوران سربداران می توان به سبک فیلمهای هالیودی در زمان سفر کرد!

 لیلا زیر چشمی به دلداده اش آق ملک نگاه کرد که مث آقازاده ها بود لاکن از اول مظلوم بود در انظار، و همیشه با گردن کج و چشمانِ پر غم لیک خمار می نگریست یهو دلش برای بوسه های آبدارش غنچ رفت ولی به سبک همۀ بانوان ایرانی بی اعتنایی می کرد تا پر رو نشود پس همیشه قهر و ناز می کرد.

  اول کل پسند و بعد پسندکل گپ در کردندندی و بعدِ گپ و گفتِ آنان، همگان پرسمان کردندندی و من گِج ممد فرزند فرید، نوه ابوالفضل بیهقی، پرسمان را چنین نقل کردندندی؛ اما چون جنابان را به قول خودشان یک روح در دو بدن بودندندی تنها به نام کل پسند خواندندی.

 خبرنگار دَرِ قلعۀ ارگ: جناب سخنگو آقای کل پسند اساسا چرا...

کلپسند: خوب بسه خودمان بدانیم چه گویی! ما تنها شورایی هستیم که شفاف هستیم ببینید ما نشست خبری میزاریم ما برای شورا حرف می زنیم ما برای خودمان که حرف نمی زنیم خوب دقت کنید ما برای شورا حرف می زنیم!! پس ما شفافیم

خبرنگار زیر چنار: شما باید نظر شورا را بگویید، دقیقا هر آنچه که رای نهایی شوراست نه اینکه نشست بزارید و برای شورا حرف بزنید!

کلپسند: نخیر ما نباید نظر نهایی شورا رو بگیم الان من سخنگو هستم پس ما فقط برای شورا می گیم! این آقای خوش تیپ و با حال هم، درسته رییس شوراست ولی چون دوست من است اینجاست ببینید شفافیت ما رو؛ شفافیت رو دیگران گِل می گیرند.

خبرنگار دشت شبدر: شهردار خب...

کلپسند: شهردار قبلی دیدید چه خوب بودندندی چون ما انتخابش کردیمدندی اون زمان چون اونای دیگه هم با ما شدند خوب بودندندی! ولی الان چون با ما نشدند اَخ هستند اصلاح ظلب لغزشی نیستند شفاف نیستند نگاه کنید به شهردار قبلی، اولین نفر بود که برنامه داد حال شهرک سینمایی درست نکرد خب مهم نیست، خیلی قول هایی رویایی تو برنامه ش داد و ال نکرد و بل نکرد دلش خواست که نکرد! ولی برنامه که داد!! ولی این شهردار اصلا برنامه ندادندندی؟! ما چجوری می تونیم بر هر دو "هیچ" نظارت کنیم!؟ ما "هیچِ" اونو می تونیم بررسی کنیم چون معیار داشت بررررنامه!! واسه همین می گویم بهترین شهردار بود و "هیچ" اینو نمی تونیم بگیم "هیچ" چون معیاررر و بررررنامه نداشت پس استعفا.

خبرنگار آب کاریز:  صورتجلسه...

کلپسند:  دفتر صورتجلسه مال منه چون من منشی هستم. با اینکه دوتا امضا داشته ولی بازم پیش نویسه!! اصلا دلم خواسته برگه اش رو پاره کنم!! چون الان من قانونم!! تازه منم پلمب کردم اونای دیگه اصلا نکردند!!

خبرنگار سرخرمن جو: الان جناب آق ملک امیر شاهی آقازادۀ امیر موید حاکم، پیامک دادند که قانونا وقتی برگه ای مخدوش می شود یا اعضا به عین متن ایراد دارند آن برگه در حکم سند است و نباید پاره بشود بلکه بدون آنکه آنرا دستکاری کنند صورتجلسۀ مورد وثوق را در صفحه بعد می نویسند. اگر اینجوری که جناب کل پسند می گویند باشه پس چرا دفاتر قانونی را پلمب می کنند؟! تازه چرا وزارت دارانواز و مالگیر مثلا حتی اگر یک نقطۀ لاک غلط گیری در دفتر قانونی باشد (تا چه برسد به پاره کردن یک صفحه) کل دفتر را باطل می کند!

کلپسند:  آق ملک، آقازادۀ بی عقل است و گرنه با گرین کارتی که داشت می رفت پیش تیمور لنگ. من شفاااااااافم مثلا ما حساب پارکینگ رو جدا کردیم و باز خودمان اجازه دادیم آن را خالی کنند حالا شهردار قبلی پارکینگ نساخت مهم نیست ولی چرا این نمی سازه؟! چرا این خالی بکنه و پر نمی کنه؟

حالا خانم همکار (دوربین لایو شورا به سمت خانمی می رود) شما که از خودمانید ولی بالاخره خبرنگار دشت شبدرید شما بپرسید؟

خبرنگار دشت شبدر، چشم نازک کرد و پرسید: چرا شهردار پاسخ نمی دهند چرا اعضای دیگۀ شورا مثل شما شفاف نیستند؟

کلپسند: باریکلا یاد بگیرید نصف شماست درک کرده مشکل کجاست شفافیت الان کجااااااست!! این سخن یادگاری را از من داشته باشید شورای شهر یکدست و یک صدا خطرناک است چون شفاف نیستند!!

خبرنگار زیر چنار: پس چرا تیم شفیق و مورد وثوق تون در شورای شهر برکۀ تهران یکدست هستند حتی حاضر نشدند از بین خودشان شهردار انتخاب کنند که مبادا یک نفر غریبه بین شان بیاید!! آهان یادمان نبود شورای یکدست از رقیب باشد یک صدایش خطرناکه!! و گرنه اگه خودی باشند که خیلی خوبه!!

لیلا خاتون خسته شده بود احساس می کرد اصلاح طلبی که حداقل هاش رعایت نشود چه اصلاح طلبی است! آخه وقتی با سر و صدا، نظر اقلیت بر اکثریت می چربد حتی اگر آن اکثریت اشتباه هم باشد چه دموکراسی! و چه شفافیتی؟! تو به عنوان سخنگو، نظر شورای از سر واکو رو بگو حتی اگر مخالف نظرت است و گرنه سخنگو نباش و خارج از جایگاه سخنگویی هر چه دل تنگت می خواهد بگو!

باران کم کم شروع به باریدن کرد لیلا خاتون دو دستی به سرش زد که باز سبزوار را آب می برد و باز آب به کوی گلستان می افتد و باز اینها بجای کمک به مردم نمایش راه می اندازند و فرت و فرت عکس میگیرندندی واقعا این شهردار بخشیدر مرکز ارگ سبزوار هم نوبره؛ احتمالا با ردای اصوالگرایی ارزشی، باز قرار است برود بهانگری، بجدنی، کلاته شوری اونجا را به سبک امیر موید فتح کند و یا روی لودری عکس درکرندندی و یا فیلمکی بسازد که مقصر دایره میراث برباد سواران است خب مرد حسابی بجای نسق کشی از این و آن عضو و پرونده سازی، اول خانه را آباد کن بعد فتح سومنات هم برو.

ولی از عجایب روزگار است که غلبیردار سکوت کرده است نکند مثل بوسهل منتظر است که المی به یکی از طرفین برسد و بعد فاتحانه کمر راست کند که من کردمی. و عجب خامی دارد کل پسند که اگر غلبیردار کل پسند را به بند کشد حق دارد! و باید قربان صدقه اش رفت! ولی با ادامه حکم همان پرونده، شهردار کل پسند را به حبس برد چقدر اوف دارد!!!   

ناگهان متوجه پیامک گوشی شد آق ملک بود که نوشته بودندندی: این دو جنابان خجستۀ کل پسند و پسند کل در نشست راست گفتند ولی همۀ راست نگفتندندی! پس ای کاش می شد از حالا در ابتدای نشست های خبری این سوگند نامه را هر منتخب و هر منتصب بخوانند:

"سوگند می‌خورم راست بگویم، جز راست نگویم و همۀ راست را بگویم"

لیلا چشمانش را خمار کرد و به سمت آق ملک سوق داد و با انگشت اشاره و لب، پنهانکی بوسه ای برای آق ملک فرستاد. آق ملک از آن همه شیرینی یقه دراند و شعر در کردندندی

ما هیچ

ما نگاه

نگاه می کنم، پس هستم

حیف:

طرح دهان در عبور باد بهم ریخت.

گِج ممد

" چندِ خوبس باور کنه ای حکایت در زمان امیر موید کلیدساز سربداران می گذرد پس هر گونه شباهت امروزی تکذیب می شود و به گردن نمی گیرِم العاقل فی الاشاره."

 

برخی اصطلاحات این حکایت نامه:

ارگ غلبیرداری بخشیدر: همان فرمانداری امروزی خودمان

غلبیردار ویژه فرماندار ویژه: مثلا فرمانداری ویژه

پارکینگ نشینان شورای ارگ غلبیرداری بخشیدر:  مثلا شورای شهر و شهردار 

موید کلیدساز: امیر علی موید آخرین حکم سربداران

ارگ بخشیدر: مثلا سبزوار یک بخش ییلاقی(تابستانگاه) داشت همان ارگ بخشیدر بود یک بخش قشلاقی(زمستانگاه) که خود سبزوار بود.

لیلا خاتون : قَدَر قدرت لیلا خاتون بخشیدر بود آنچنان نفوذی داشت و رعبی به دل ها انداخته بود تو گویی خانم مارپل زمان بود اصلا شرلوگ هلمز و کارآگاه پوآرو و ناورو و جانی دالر و کارآگاه علوی خودمان هم از مریدان درب خانه وی محسوب می شدند.

آق ملک: امیر آق‌ملک یا امیرشاهی سبزواری (زاده ۷۶۶ در سبزوار - درگذشت ۸۵۷ قمری/۱۴۵۲ م) متخلص به شاهی شاعر ایرانی است او از خاندان امرای سربداری سبزوار بود. امیر را مردی آراسته به هنرهای گوناگون چون شاعری، نقاشی، موسیقی دانی، خوش‌نویسی و جز آن دانسته‌اند. توانایی او در شعر و لطافت سروده‌هایش مورد ستایش معاصرین و نویسندگان و شعرای پس از وی قرار گرفته‌است.

 

راوی گِج ممد: فرزند فرید، نوه ابوالفضل بیهقی که بباید تاریخ را بگفت و بدر آورد از راست و درست و نه از برای خوشآیند ملوک و نه درشت نمایی بوسهل وار.

زمان داستان: دوران داستان که همگی در زمان آخرین پادشاهی سربداران رخ داده است!!

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما