درایام عزاداری های محرم و صفر

مراقب روضه های دروغ باشید!

روضه خوانی و گریستن بر مصائب اهل بیت (ع) به ویژه سوگواری برای شهادت جانسوز سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (ع) که توسط ائمه معصومین و علمای بزرگ تشیع بسیار توصیه شده است ، امری است که اگر به درستی و با معرفت و بینش عمیق دینی انجام پذیرد ، در هر عصر و زمانی فواید مذهبی ، سیاسی و اجتماعی فراوانی به همراه خواهد داشت.
در حقیقت شیعیان واقعی که از معرفت کافی نسبت به مذهب خود برخوردارند ، روضه خوانی و مجالس گوناگون سوگواری برای شهادت امام حسین(ع) را نه فقط به جهت یادآوری مظلومیت های جسمانی آن امام همام و خاندان مطهرشان (تشنه ماندن ، شهادت به شکل های جانکاه ، اسیرشدن اهل بیت ، آتش زدن خیمه ها و...) در واقعه عاشورا ، بلکه بیشتر به جهت زنده نگاه داشتن روح و پیام معنوی بلندی انجام می دهند ، که در ماجرای قیام کربلا نهفته است.
در واقع شاید گریه بر ماجرای مصیبت بار کربلا بیشتر ، گریه بر جنایت های فاجعه باری باشد که افراد بشر ممکن است در صورت عدم مراقبت صحیح از نفس در هر موقعیت زمانی و مکانی ، در حق دیگران و حتی در حق خود روا دارند.
در غیر این صورت صِرف گریه بر ظلم و ستم های جسمانی که در ماجرای کربلا بر خاندان عصمت و طهارت (ع) رفت ، بعد از 1400 سال که از آن ماجرا گذشته است ، دیگر نه سودی به حال آن بزرگواران دارد و نه دردی را از مردم امروز دوا می کند.
بنابراین ماجرای پردرس عاشورا و حوادث قبل و بعد از آن باید در نظر هر شیعه صاحب دل و خردورز ، فرصتی باشد برای تأمل عمیق پیرامون مهمترین مسائل پیش پای جامعه بشری و سپس تمسک جستن به درس های پرعبرت و پر سرمشق واقعه کربلا برای حل صحیح مسائل امروزی بشر.
چنین است که هر اقدامی که بتواند چنین فرصت های فکری وتحلیلی را برای شیعیان فراهم آورد از جمله برگزاری مراسم روضه خوانی و سوگواری که منجر به طرح سئوال و کنکاش درباره چرایی وقوع ماجرای عاشورا شود ، بسیار ارزشمند و حتی مقدس است.
اما متأسفانه نحوه برخورد برخی از شیعیان با ماجرای عاشورا با این همه عظمت مذهبی و کارکرد مفید اجتماعی و سیاسی که می تواند داشته باشد ، در طول تاریخ به برخی آسیب ها و انحرافات مبتلا شده است.به طوری که درپاره ای از موارد نه تنها جلو تفکر عمیق پیرامون واقعیت عاشورا را گرفته ، بلکه حجابی از مبالغه و تحریف پیرامون این رویدادمهم تاریخی ، مذهبی ، سیاسی و اجتماعی جهان اسلام ایجاد کرده است. یکی از بارزترین اشکال تحریف و آسیب در عزاداری های عاشورایی ، رواج روضه های دروغ درباره این حادثه است.
روضه هایی که به شدت با تخیل سرایندگان آمیخته شده و اگر مستمع این روضه ها ، از هوشیاری و دقت کافی برخوردار نباشد ، ممکن است بعضی از این روضه های دروغین را به صورت ساده لوحانه ای باور کند و بعدها همین باور اشتباه ، با برخی دیگر از اصول و اندیشه های مذهبی صحیح او در تعارض و چالش قرار گیرد.
لذا به نظر می رسد یکی از یکی از امور واجب امروزی در راستای پاس داشتن ارزش های محرم ، برای هر فرد متعهد و آگاه ، تلاش برای شناخت انحرافات سوگواری های عاشورا و زدودن تحریفات از مجالس عزا و روضه خوانی امام حسین (ع) است..
این کار ارزشمند هر چند همواره از همان زمانی که مطالب و روضه های تحریف آمیز درباره حادثه کربلا باب شد میان برخی علما و عاشقان اهل بیت به وقوع پیوست اما ، خوشبختانه در چند دهه اخیر ، با افزایش سطح سواد و آگاهی عموم مردم ، تلاش های بیشتری برای تحریف زدایی از دامان واقعه عاشورا انجام شده است.
یکی از مخاطبان فرهیخته و پژوهشگر اسرارنامه که به این زمینه ورود پیدا کرده است ، آقای مهدی یاقوتیان مدیر فرهیخته وبلاگ خطه فریومد و وبلاگ یاقوت نامه است.
وی اخیرا با کمک برخی منابع معتبر در وبلاگ خود ، به معرفی تعدادی از روضه های دروغ پیرامون حادثه کربلا پرداخته است ، که اسرارنامه نیز در ادامه به بازنشر همین مطلب می پردازد :

حادثه ی كربلا برای ما مردم خواهی نخواهی یك حادثه ی بزرگ اجتماعی است؛ یعنی این حادثه در تربیت ما ، در خُلق و خوی ما اثر دارد ، ... با كمال تأسّف باید عرض كنم تحریفهایی كه به دست ما مردم در این حادثه صورت گرفته است ، همه در جهت پایین آوردن و مسخ كردن قضیّه بوده است ، در جهت بی خاصیّت كردن و بی اثر كردن قضیّه بوده است و در این امر ، هم گویندگان و علمای امّت تقصیر داشته اند و هم مردم ... نمونه هایی از بعضی تحریفهایی كه در لفظ و ظاهر شده است ، یعنی در شكل قضیه ، در چیزهایی كه نسبت داده اند ، ذكر می كنم . مطلب آن قدر زیاد است كه قابل بیان كردن نیست . اگر بخواهند روضه های دروغ را جمع كنند ، روضه هایی كه می خوانند و دروغ است ، شاید چند جلد كتاب پانصد صفحه ای بشود ، من فقط به طور نمونه عرض می كنم ، و عرض خواهم كرد كه من اینها را از چه كتابی در همین مطلب استفاده كرده ام .

كتاب لؤلؤ و مرجان

مرحوم حاج میرزا حسین نوری ( اعلی اللّه مقامه ) ... كتابی در همین موضوع منبر نوشته است به نام « لؤلؤ و مرجان » .

این مردِ بزرگ ، در همین كتاب خودش ... نمونه هایی از دروغهایی كه معمول است و اینها را به ... حادثه ی تاریخی كربلا ، نسبت می دهند ذكر كرده است . آنچه كه من عرض می كنم غالباً یا همه ی آن همانهایی است كه مرحوم حاجی نوری هم از آنها ناله كرده است ... این مرد بزرگ صریحاً می گوید : امروز باید عزای حسین را گرفت ، اما برای حسین در عصر ما یك عزای جدیدی است كه در گذشته نبوده است و آن عزای جدید این همه دروغهاست كه در باره ی حادثه ی كربلا گفته می شود و اَحَدی جلو این دروغها را نمی گیرد . امروز بر این مصیبت حسین بن علی باید گریست ، نه بر آن شمشیرها و نیزه هایی كه در آن روز بر پیكر شریفش وارد شد.

و در مقدّمه ی كتاب نوشته است كه فلان عالِم بزرگ از عُلمای هندوستان نامه ای به من نوشته است و از روضه های دروغی كه در هندوستان خوانده می شود شكایت كرده و از من خواهش كرده است كه یك كاری بكنم ، كتابی بنویسم كه جلوی روضه های دروغ در آنجا گرفته بشود . بعد مرحوم حاجی به این عبارت ذكر می كند ، می نویسد:

این عالِم هندی خیال كرده كه روضه خوانها وقتی به هندوستان می روند دروغ می گویند ، نمی داند كه آب از سرچشمه گل آلود است ، مركز روضه های دروغ ، كربلا و نجف و ایران است . همان مراكز تشیّع مركز روضه های دروغ است. ...

دو مسئوليّت بزرگ مردم

... شما مردمی كه اینجا نشسته اید ، هیچ خیال نمی كنید كه در این قضیّه مسئول هستید و خیال می كنید كه مسئول فقط گویندگان هستند . دو مسئولیّت بزرگ ، مردم دارند .

ـ یك مسئولیّت این است كه نهی از منكر بر همه واجب است . وقتی كه می فهمید و می دانید ـ و مردم اغلب هم می دانند ـ كه دروغ است ، نباید درآن مجلس بنشینید ، كه حرام است ، بلكه باید مبارزه كنید .

ـ و دیگر این تمایلی است كه صاحب مجلسها و مستمعین به گیراندنِ مجلس دارند ، مجلس باید بگیرد ، باید كربلا بشود . روضه خوان بیچاره می بیند كه اگر بنا بشود هرچه می گوید از آن راستها باشد مجلسش نمی گیرد ، بعد همین مردم هم دعوتش نمی كنند ، ناچار یك چیزی هم اضافه می كند . این انتظار را مردم باید از سر خودشان بیرون كنند ، [ نگویند ] فلان روضه خوانی كه مجلس او می گیرد ، فلان روضه خوانی كه كربلا می كند . كربلا می كند یعنی چه ؟! شما باید روضه ی راست را بشنوید و معارف و سطح فكرتان بالا بیاید ، به طوری كه اگر در یك كلمه روحتان اهتزاز پیدا كرد ،

یعنی با روح حسین بن علی هماهنگی كرد ، و اشكی و لو ذرّه ای ، و لو به قدر بال مگس [ جاری شد ، ] اگر یك چُنین اشكی در حالت هماهنگی روح شما با حسین بن علی از چشم شما بیرون بیاید ، واقعاً مقام بزرگی برای شماست.

امّا اشكی كه از راه قصّابی كردن بخواهد از چشم شما بیاید ، اگر یك دریا هم باشد ارزش ندارد . « داد بكشید » یعنی چه ؟! چرا داد بكشید ؟! [ كمی از آن زهرماری ها قاطی كن . ]

نقل كردند یكی از علمای بزرگ در یكی از شهرستانها تا اندازه ای دردِ دین داشت و همیشه ایراد می گرفت ، می گفت : چرا این حرفهای دروغ را می گویید ؟ و می گفتند تعبیرش هم این بود ، می گفت : این زهر مارها چیست كه بالای این منبرها می گویید ؟ یك وقت به یك واعظی گفت : آقا این زهر مارها چیست كه می گویید ؟ او گفت : غیر از این نمی شود ، اگر اینها را نگوییم اصلاً باید در دكّان را تخته كنیم و برویم . گفت : خیر ، اینها دروغ است . تا اینكه آن آقا خودش در مسجد خودش مجلسی به پا كرد و همان واعظ را دعوت كرد ، خودش هم بانی شد . به او گفت : من می خواهم به عنوان نمونه یك مجلسی ترتیب بدهم ، تو هم باید مقیّد باشی جز از كتابهای معتبر هیچ روضه ای نخوانی ، فقط روضه ی راست بخوانی ( گفتند : تكیه كلامش هم این بود كه از آن زهرماری ها نگو ، یعنی از آن دروغها ) ، از آن زهرماری ها چیزی نگویی . گفت : چَشم ، چون مجلس مال شماست من هم همین طور [ عمل می كنم . ] شب اوّل خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود . منبر را هم كنار محراب گذاشته بودند . آن آقا رفتصحبتهایش را كرد ، نوبت روضه شد . او مقیّد بود كه جز روضه ی راست چیزی نخواند.

خواند و خواند ، مجلس هیچ تكان نخورد و همین طور یخ كرده بود . این آقا دید عجب! این مجلس مال خودش هم هست ، بعد مردم چه می گویند ، زنها می گویند : لا بُد آقا نیّتش پاك نیست كه مجلسش نمی گیرد ، اگر آقا خودش نیّتش درست بود ، اخلاص نیّت داشت حالا كربلا شده بود . دید آبرویش دارد می رود . چه بكند ؟ آرام و زیرچشمی به او گفت : كمی از آن زهرماری ها قاطی كن.

یك مسئولیّت بزرگ این مسئولیت است ، [ مقاومت در برابر ] این انتظاری كه مردم برای كربلا شدن دارند . این خودش دروغ ساز است و لهذا غالب جعلیاتی كه شده است ، مقدّمه ی گریز زدن بوده است ؛ یعنی جَعل شده است برای اینكه بشود از آن جَعل یك گُریزی زد و اشك مردم را جاری كرد ، و غیر از این چیزی نبوده است. نمونه هايي از تحريف در شكل اين حادثه

روابط حضرت أبو الفضل و حضرت سیّد الشّهداء

یكی از قضایایی كه همه ی ما شنیده ایم [ این است كه ] راجع به روابط حضرت أبو الفضل و حضرت سیّد الشّهداء می گویند : روزی امیر المؤمنین علی علیه السّلام در بالای منبر بود و خطبه می خواند . امام حسین علیه السّلام فرمود : من تشنه ام ، آب می خواهم ، حضرت فرمود : كسی برای فرزندم آب بیاورد . اوّل كسی كه از جا برخاست ، كودكی بود كه همان حضرت أبو الفضل العباس بود . ایشان رفتند و از مادرشان یك كاسه آب گرفتند و آمدند ( آن هم با چه طول و تفصیلی ) . در حالی وارد شد كه [ آن را ] روی سرش گرفته بود و آب هم می ریخت . امیر المؤمنین علی علیه السّلام چشمشان كه به این منظره افتاد ، اشكشان جاری شد . به آقا عرض كردند : آقا شما چرا گریه می كنید ؟ فرمود : بله ، قضایای كربلا یادم افتاد .

معلوم است كه این گریز به كجاها منتهی می شود.

حاجی نوری در اینجا بحث عالی ای دارد ، می گوید : شما می گویید ؛ علی در بالای منبر بود و خطبه می خواند . علی فقط در زمانِ خلافتش بود كه منبر می رفت و خطبه می خواند ، پس در كوفه بوده است . خلافت حضرتِ امیر در كوفه در چه سالی بود ؟ بین سال 36 و 41 . در آن وقت امام

حسین در چه سنّی بود ؟ مردی بود تقریباً 33 ساله.

می گوید : آیا اصلاً این حرف معقول است كه یك مرد 33 ساله در حالی كه پدرش دارد مردم را موعظه می كند ، خطابه می خواند ، یك دفعه وسط خطابه بدَوَد : آقا من تشنه ام ، آب می خواهم ؟! اگر یك آدم معمولی این كار را بكند ، می گویید : چه آدم بی ادب بی تربیتی است ! و تازه حضرتِ أبو الفضل در آن وقت كودك نبوده ، یك جوان در حدودِ پانزده ساله بوده است . یك چُنین جعلی ، تحریفی [ كردند . ] حالا غیر از موضوع دروغ بودنش ، از نظر ارزش آیا این شأنِ امام حسین را بالا می برد یا پایین می آورد ؟ مسلّم است كه پایین می آورد . یك دروغی به امام نسبت دادیم و آبروی امام را بُردیم ، طوری حرف زدیم كه امام را در سطح بی ادب ترین افراد مردم تنزّل دادیم كه در حالی كه پدری مثلِ علی دارد حرف می زند تشنه اش می شود ، طاقت نمی آورد كه جلسه تمام شود ، حرف آقا را قطع می كند : من تشنه ام ، بگویید برای من آب بیاورند!

[ جلال و كوكبه ی پادشاهِ حجاز ! ]

درباره ی این ماجرا كه قاصدی از قاصدهای كوفه برای أباعبداللّه نامه آورده بود این طور نقل كرده اند ـ یعنی این طور بسته اند ، تحریف و جعل كرده اند ـ كه آمد خدمتِ آقا جواب خواست ، آقا فرمود : سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر . سه روز دیگر كه سراغ گرفت ، گفتند : آقا امروزعازم به رفتن اند . این هم گفت : پس حالا كه آقا بیرون می روند ، من بروم جلال و كوكبه ی پادشاهِ حجاز را ببینم كه چگونه است ؟ رفت دید آقاخودشان روی یك كرسی مثلاً مرصّعی نشسته اند ، بنی هاشم روی كرسیهای چُنین و چُنان نشسته اند ، بعد مَحملها و عَماریهایی آوردند ، چه حریرها ، چه دیباجها ، چه چیزها در آنجا بود ! بعد مخدّرات را آوردند با چه احترامی سوار این محملها كردند.

اینها را می گویند و می گویند ، بعد می گویند امّا عصر روز یازدهم اینها كه چُنین محترمانه آمدند ، آن وقت دیگر چه حالی داشتند! حاجی نوری می گوید : این حرفها یعنی چه ؟! این تاریخ است ، امام حسین در حالی كه بیرون آمد این آیه را می خواند : « فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ » ، ( قَصَص ، 28 / 21 ) یعنی خودش را در این بیرون آمدن تشبیه می كرد به موسی بن عمران در وقتی كه از فرعون فرار می كرد و [ از شهر ] بیرون می آمد « قالَ : عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ اَلسَّبِیلِ » ، ( قَصَص ، 28 / 22 ) یك قافله ی بسیار بسیار ساده ای حَرَكَت كرده بود . مگر عظمتِ

ابا عبد الله به این است كه یك كُرسی مثلاً زرّین برایش گذاشته باشند ؟ یا عظمتِ خاندانِ او به این است كه سوار مَحملهایی شده باشند كه آنها را از دیباج و حَریر پوشانده باشند ، اسبهایشان چطور باشد ، شترهایشان چطور باشد ، نوكرهایشان چطور باشند ؟! كجا بوده یك چُنین چیزهایی ؟!

[ قصّه ی لیلا مادر حضرت علی اكبر ]

حالا من به طور نمونه بعضی از قضایایی را كه در كربلا نسبت می دهند ، عرض می كنم . یكی از معروف ترین قضایا كه حتّی یك تاریخ به آن گواهی نمی دهد ، قصّه ی لیلا مادر حضرت علی اكبر است . البتّه ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ، ولی یك مورّخ نگفته است كه لیلا در كربلا بوده است . امّا چقدر ما روضه ی لیلا و علی اكبر خواندیم ، روضه ی آمدن لیلا به بالین علی اكبر ! حتّی من در قم در مجلسی كه به نام آیة اللّه بروجردی تشكیل شده بود ، البتّه خود ایشان نبودند ، همین روضه را شنیدم كه علی اكبر رفت به میدان ، حضرت به لیلا فرمود : از جدّم شنیدم كه دعای مادر در حقّ فرزند مستجاب است ، برو در فلان خیمه ی خلوت ، موهایت را پریشان كن و در حقّ فرزندت دعا كن ، بلكه خداوند این فرزند را سالم به ما برگرداند!

اصلاً لیلایی در كربلا نبوده . به علاوه این منطق منطقِ حسین نیست . منطقِ حسین در روز عاشورا منطق جانبازی است . درباره ی علی اكبر تمام مورّخین نوشته اند كه درباره ی هركس كه آمد اجازه خواست ، اگر به نحوی می شد حضرت عُذری برایش ذكر كند ذكر می كرد الاّ برای علی اكبر « فَاسْتَأْذَنَ اَباهُ فَأَذِنَ لَهُ » یعنی تا اجازه خواست ، گفت : برو.

حالا چه شعرها [خوانده می شود ] :

خیز ای بابا از این صحــــرا رویم .......... نك به سوی خیمه ی لیلا رویم


[ ليلا يا ليلي ؟! ]


... چند سال پیش در همین تهران ، در منزلِ یكی از علمای بزرگ این شهر ، یكی از اهل منبر روضه ی لیلا خواند . یك چیزی من آنجا شنیدم كه به عمرم نشنیده بودم . گفت وقتی كه حضرتِ لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان كرد ، بعد نذر كرد كه اگر خدا علی اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا كشته نشود ، از كربلا تا مدینه ریحان بكارد ! ( سیصد فرسخ راه است . ) این را گفت ، یك مرتبه زد زیر آواز :

« نَذْرٌ عَلَیَّ لَإنْ عادوا وَ اِنْ رَجَعوا .......... لَأَزْرَعَنَّ طَریقَ الطَّفِّ رَیْحاناً »

( من نذر كردم كه اگر اینها برگردند ، راه طفّ را ریحان بكارم . ) این بیشتر برای من اسبابِ تعجّب شد كه این شعر عربی از كجا پیدا شد ؟ بعد رفتیم دنبالش گشتیم ، دیدیم این طفّی كه در این شعر آمده كربلا نیست ، « طف » آن سرزمینی بوده كه لیلا [ معشوق ] مجنونِ عامری ، همین عاشق معروف ، در آن سرزمین سكونت می كرده و این شعر از مجنون است برای لیلی ، و این آدم این شعر را برای لیلای مادر علی اكبر و برای كربلا می خوانْد . آخر اگر یك مسیحی یا یك یهودی یا یك آدم لامذهب در آنجا باشد، او كه نمی فهمد كه اینها را این بابا از خودش جعل كرده ؛ می گوید :

تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد ! العیاذ باللّه اینها زنهایشان شعور نداشتند ؟ « نذر می كنم از كربلا تا مدینه ریحان بكارم » یعنی چه ؟!

[ عروسی قاسم نوكدخدا ]

... می گویند : در همان گرماگرم روز عاشورا كه می دانیم مجالِ نماز خواندن هم نبود و امام نماز خوف خواند ، [ حتّی دو نفر از اصحاب آمدند خودشان را برای امام سپر قرار دادند كه امام بتوانند این دو ركعت نماز خوف را بخوانند . ( نماز خوف یعنی همین نماز فریضه را به صورت قصر می خوانند . ) قطعاً امام با عجله هم می خوانده اند . تا امام این دو ركعت نماز را خواندند ، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی كه می آمد ، از پا درآمدند . مجالی برای نماز خواندن به اینها نمی دادند. ]

امام فرمود : حجله ی عروسی راه بیندازید ، من می خواهم عروسی قاسم را با یكی از دخترهایم ، لااقلّ شبیهش هم شده ، در اینجا ببینم . ( حالا قاسم یك بچّه ی سیزده ساله است . ) چرا ؟ آخر آرزو دارم ، آرزو را كه نمی توانم به گور ببرم . شما را به خدا ببینید ، یك حرفی است كه اگر به زن

دهاتی بگویی ، به او بَر می خورد . گاهی از یك افراد خیلی سطح پایین [ می شنویم كه ] من آرزو دارم عروسی پسرم را ببینم ، عروسی دخترم را ببینم . حالا در یك چُنین گرماگرم زد و خورد كه مَجال نماز خواندن نیست ، می گویند حضرت فرمود كه : من در همین جا می خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد كنم و یك شكل عروسی هم شده است در اینجا راه بیندازم . یكی از چیزهایی كه از تعزیه خوان های قدیم ما هرگز جدا نمی شد ،

عروسی قاسم بود ، قاسم نوكدخدا ، یعنی نوداماد ، قاسم نوداماد ؛ در صورتی كه این قضیّه در هیچ كتابی از كتابهای تاریخی معتبر وجود ندارد.

این مرد عالِم ، حاجی نوری ، می گوید : اوّل كسی كه این [ قضیه ] را در كتابش نوشته است ، ملّا حسین كاشفی بوده در كتابی به نام « روضةالشّهداء » و اصل قضیّه دروغ و صددرصد دروغ است . سبحان اللّه ! گفت:

بس كه ببستند بر او برگ و ساز .......... گـــر تـو ببینـی نشنـاسیـش بـاز

اگر سیّد الشّهداء علیه السّلام بیاید و ببیند ( او در عالَم معنا كه می بیند ، اگر در عالَم ظاهر هم بیاید ببیند ) چه می بیند ؟ می بیند ما برای او اصحاب

و یارانی ذكر كرده ایم كه او اصلاً یك چُنین اصحاب و یارانی نداشته است .

[ هاشم بن عُتبه ی مرقال با نیزه ی هجده ذرعی ]

مثلاً در كتاب مُحرِق القلوب ـ كه اتفاقاً نویسنده اش عالِم و فقیه بزرگی است ولی در این موضوعات اطّلاع نداشته ـ نوشته است یكی از اصحابی كه در روز عاشورا از زیر زمین جوشید هاشم مرقال بود و یك نیزه ی هجده ذرعی هم دستش بود . آخر یك كسی هم گفته بود سنان ابن أنس كه به قولِ بعضی سر امام حسین را بُرید ( بیشتر هم می گویند او سر حضرت را بُرید ) نیزه ای داشت كه شصت ذرع بود . گفتند : آخر نیزه ی شصت ذرعی كه نمی شود ! گفت خدا از بهشت برایش فرستاده بود ! محرق القلوب نوشته است كه هاشم بن عُتبه ی مرقال با نیزه ی هجده ذرعی پیدا شد . در حالی كه این هاشم بن عُتبه از اصحابِ حضرتِ امیر بوده و در بیست سال پیش كُشته شده بود . برای امام حسین یارانی ذكر می كنیم كه نداشته است.

زعفر جنّی جزء یاران امام حسین است ؛ دشمنانی ذكر می كنند كه [ امام چُنین یاری ] نداشته است . در كتاب اسرار الشّهاده نوشته است كه در كربلا یك میلیون و ششصد هزار نفر لشكر عمر سعد بود . آخر اینها از كجا پیدا شدند ؟ اینها هم همه از كوفه بودند . مگر چُنین چیزی می شود ؟ در آن كتاب نوشته است امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش كشت . با بمبی كه روی هیروشیما انداختند ، تازه شصت هزار نفر كشته شد . من چند روز پیش حساب كردم كه اگر فرض كنیم كه شمشیر مرتّب بیاید و در هر ثانیه یك نفر كشته شود ، سیصد هزار نفر ، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد . دیدند كه جور درنمی آید ، چه بكنند ؟ گفتند : روز عاشورا هم هفتاد ساعت بود . [ همچُنین نوشته است ]

حضرت أبو الفضل بیست و پنج هزار نفر را كشت . حساب كردم شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می خواهد اگر در هر ثانیه یك نفر كشته شده باشد. پس باور كنیم حرف این مرد بزرگ حاجی نوری را كه می گوید : امروز اگر كسی بخواهد بگرید ، اگر كسی بخواهد ذكر مصیبت كند ، بر مصائب جدیده ی أبا عبد اللّه باید بگرید ، بر این دروغهایی كه به أبا عبد اللّه علیه السّلام نسبت داده می شود . اینها كه عرض می كنم نمونه های كوچكی است.

اربعین می رسد ، همه ی مردم این روضه را گوش می كنند كه اُسرا از شام كه بر می گشتند ، آمدند به كربلا و در آنجا با جابر ملاقات كردند ، امام زین العابدین با جابر ملاقات كرد ، در صورتی كه این مطلب جز در كتاب لهوف كه آن هم خود سیّد بن طاووس در كتابهای دیگرش آن را تكذیب كرده و لااقل تأیید نكرده است ، در هیچ كتابی نیست و هیچ دلیل عقلی هم قبول نمی كند . ولی مگر می شود این را از مردم گرفت . در اربعین تنها موضوعی كه مطرح است موضوع زیارتِ امام حسین است چون اوّلین زائرش جابر بوده است و در این روز زیارت امام حسین سنّت شده است .

اربعین جز موضوع زیارت امام حسین هیچ چیز دیگری ندارد ، موضوع تجدیدِ عزای اهل بیت نیست ، موضوع آمدنِ اهل بیت به كربلا نیست ، اصلاً راه شام از كربلا نیست ، راه شام به مدینه از خود شام جدا می شود ...

[ حسّ اسطوره سازی ]

حاجی نوری ، این مرد بزرگ ، در كتاب لؤلؤ و مرجان انتقاد می كند ، می گوید : برای شجاعت أبو الفضل در جنگ صفّین ـ كه اصل شركت حضرت هم معلوم نیست ، اگر هم شركت كرده یك بچّه ی پانزده ساله بوده است ـ نوشته اند : أبو الفضل العبّاس مردی را پرتاب كرد به هوا ، یكی دیگر را پرتاب كرد ، یكی دیگر را ، تا هشتاد نفر . هشتادمی را كه پرتاب كرد ، هنوز اوّلی به زمین نیامده بود . اولی كه آمد به زمین دونیمش كرد ،

دومی را دونیم كرد ، سومی را و ... از این افسانه ها !

در حادثه ی كربلا ، یك قسمت از تحریفاتی كه صورت گرفته است معلولِ حسّ اسطوره سازی است . مبالغه ها و اغراقهایی شده است . مخصوصاً اروپاییها می گویند در تاریخ مشرق زمین [مبالغه و اغراق ] زیاد است ، و راست هم می گویند.

[ بیست و یك هزار احمدِ یك چشمِ كلّه پز ]

ملاّ آقای دربندی در اسرار الشهادة نوشته است عدد لشكریان عمر سعد سواره ی آنها ششصد هزار نفر بود ، پیاده ی آنها دو كرور و مجموعشان یك میلیون و شش صد هزار نفر بود ، همه هم اهلِ كوفه بودند . آخر كوفه مگر چقدر بزرگ بود ؟ كوفه یك شهر تازه سازی بود . هنوز سی و پنج سال بیشتر از عمر كوفه نگذشته بود ، چون كوفه را در زمانِ عُمَر بن الخطّاب ساختند و كوفه مركز سپاهیان اسلام بود . عُمَر دستور داد این شهر را در اینجا بسازند برای اینكه لشكریان اسلام در نزدیكی ایران یك مركزی داشته باشند . همه ی جمعیّت كوفه معلوم نیست در آن وقت آیا به صد هزار نفر می رسیده یا نمی رسیده است . آن وقت یك میلیون و ششصد هزار نفر سپاهی در آن روز جمع بشود و حسین بن علی علیه السّلام هم سیصد هزار نفر

آنها را بكشد ، این با عقل جور در نمی آید . این [سخن ] این قضیّه را به طور كلّی از ارزش می اندازد ؛ حرف همان آدمی می شود كه می گویند درباره ی هرات اغراق و مبالغه می كرد ، می گفت : هرات یك وقتی خیلی بزرگ بود . گفتند : چقدر بزرگ بود ؟ گفت : در یك وقت در آنِ واحد در هرات بیست و یك هزار احمدِ یك چشمِ كلّه پز وجود داشت . چقدر ما باید آدم داشته باشیم و چقدر احمد داشته باشیم و چقدر احمد یك چشم داشته باشیم و چقدر احمد یك چشم كلّه پز داشته باشیم كه بیست و یك هزار احمد یك چشم كلّه پز وجود داشته باشد.

این حس اسطوره سازی خیلی كارها كرده است . ما كه نباید یك سند مقدّس را در اختیار افسانه سازها قرار بدهیم . « وَ اِنَّ لَنا فی كُلِّ خَلَفٍ عُدولاً یَنْفونَ عَنّا تَحْریفَ الْغالینَ وَ انْتِحالَ الْمُبْطِلینَ » . ما وظیفه داریم اینها را از چنگ این افسانه سازها بیرون بیاوریم. ...

[ یا أبا الفضل العبّاس ! ]

در ده پانزده سال پیش رفته بودم اصفهان . مرد بزرگی آنجا بود ، مرحوم آقا شیخ محمّد حسن نجف آبادی اعلی الله مقامه . من تازگی در جایی یك روضه ای شنیده بودم كه تا آن وقت نشنیده بودم و آن روضه خوان ـ كه اتفاقاً تریاكی هم بود ـ این روضه را كه خواند ، به قدری مردم را گریاند كه حدّ نداشت ، و خیلی هم عجیب بود . داستان یك پیرزنی [ است ] كه در زمان متوكّل می خواهد به زیارتِ امام حسین علیه السّلام برود و آن وقت

دستها می بُریدند و چُنین و چُنان می كردند . این زن بارها می آید و خلاصه آخِرش رساند به آنجا كه این زن را بُردند در دریا انداختند تا او را غرق كنند . در همان حال این زن فریاد كرد : یا أبا الفضل العبّاس ! عن قریب كه داشت غرق می شد ، سواری آمد در همان دریا و گفت كه : ركاب اسب مرا بگیر . ركابش را گرفت . پیرزن گفت : تو چرا دستت را دراز نمی كنی ؟ گفت : آخر من دست در بدن ندارم . خیلی مفصّل گفت و خیلی هم گریه گرفت.

من این را برای مرحوم آقا شیخ محمّد حسن نجف آبادی نقل كردم . ایشان گفت كه : بیا تاریخچه ی این [ داستان ] را من به تو بگویم كه از كجاست .

گفت : یك روزی در اصفهان در حدودِ بازار و مدرسه ی صدر مجلس روضه ای بود كه بزرگترین مجالس اصفهان بود ، حتّی مرحوم حاج ملّا اسماعیل خواجویی كه از علمای بزرگِ اصفهان بود در آنجا شركت می كرد . ( این قصّه قبل از زمان ایشان بوده ، ایشان هم از اشخاصِ معتبری نقل كردند . ) واعظی را اسم بُرد ، از معاریف هم بود ، گفته بود كه : من در آن جلسه خاتِم بودم و قرار بود آخِری باشم . منبریها كه می آمدند ، هنرخودشان را برای گریاندنِ مردم اِعمال می كردند . هركس كه می آمد روی دست دیگری می زد ، و بعد هم كه از منبر پایین می آمد ، می نشست ،می خواست هنر شخص بعد از خودش را ببیند . تا ظهر طول كشید . من دیدم هر كسی هر هنری داشت به كار بُرد ، اشكِ مردم را گرفتند ، فكر كردممن چه بكنم ؟ همان جا نشستم و این قصّه را جَعل كردم . رفتم گفتم ، كربلا كردم ، بالا دست همه زدم . عصر همان روز وقتی كه رفتم در چهارسوق، مجلس روضه ، دیدم آن كه قبل از من است ، همین داستان را دارد بالای منبر می گوید ، همین كه من پیش از ظهر جَعل كردم . طولی نكشید كه دركتابها هم نوشتند و چاپ كردند.

[ روضه سنگين ! ]

حاجی نوری در كتابش نوشته است یكی از علمای نجف كه اهل یزد بود برای من نقل كرد، گفت : من در جوانی یك سفری پیاده و از راه كویر به خراسان می رفتم . (شاید محرّم بوده است . ) در یكی از دهاتِ حدودِ نیشابور و تربت مسجدی بود ، من چون جایی نداشتم به مسجد رفتم . یك مردی آمد آنجا پیش نمازی كرد ، مردم هم نماز خواندند . بعد رفت منبر برای مردم صحبت كند . یك وقت من با كمالِ تعجّب دیدم كه فرّاش مسجد یك دامنِ سنگ آورد بالای منبر تحویل این آقا داد . حیرت كردم كه برای چیست ؟ تا رسید به روضه و گُریز . دستور داد چراغها را خاموش كردند . چراغها را كه خاموش كردند ، دیدم شروع كرد به سنگ پراندن به مستمعین . فریاد آخ سرم ، آخ دستم ، آخ سینه ام بلند شد ، غوغا شد . بعد چراغها را روشن كردند . دیدم سرها مجروح شده و باد كرده و مردم در حالی كه اشكشان می ریزد ، بیرون می روند . رفتم سراغ او و گفتم : آقا این چه كاری بود كردی ؟! گفت : من امتحان كرده ام ، اینها با هیچ روضه ای گریه نمی كنند . چون گریه كردن بر امام حسین علیه السّلام اجر و ثواب زیادی دارد و من دیدم راهش منحصر به این است كه با سنگ به سر اینها بزنم ، از این راه اینها را می گریانم ؛ چون هدف وسیله را مباح می كند . هدف ، گریه

بر امام حسین است و لو اینكه آدم یك دامن سنگ به سر مردم بزند !

... به خدا قسم حرف حاجی حرف راستی است . می گوید : امروز اگر كسی بخواهد بر امام حسین علیه السّلام بگرید ، بر این مصیبتهایش باید بگرید، بر این تحریفها و مسخها و دروغها باید بگرید.

ملّا حسین كاشفی ، « روضة الشهداء »

قبلاً عرض كردم ، كتابی است معروف به نام « روضة الشهداء » از ملّا حسین كاشفی. حاجی فرموده بود كه این داستان زعفر جنّی و داستان عروسی قاسم ، اوّل بار در كتاب این مرد آمده است . حقیقت این است كه من این كتاب را ندیده بودم . خیال می كردم در آن یكی دو تا از این حرفهاست . بعد كه این كتاب را ـ كه به فارسی هم هست و تقریباً در پانصد سال پیش تألیف شده است ـ [خواندم دیدم از این داستانها زیاد است . ] ملّا حسین كاشفی مردی است كه واعظ هم هست ، اتفاقاً این بی انصاف مرد باسوادی هم بوده است ، كتابهایی هم دارد ، صاحب انوار سُهیلی [ است ] كه خیلی عبارت پردازی كرده و می گویند : كلیله و دمنه را خراب كرده است . به هر حال مرد باسوادی بوده است.

تاریخش را كه انسان می خواند ، معلوم نیست كه او شیعه بوده یا سنّی ، و مثل اینكه اساساً یك مرد بوقلمون صفتی هم بوده است ، در میانِ شیعه ها خودش را یك شیعه ی صد در صد متصلّبی نشان می داده و در میانِ سنّی ها خودش را حنفی نشان می داده است . اصلاً اهل بیهق و سبزوار است .

سبزوار مركز تشیّع بوده است و مردم آن هم فوق العاده متعصّب در تشیّع . اینجا كه در میان سبزواریها بود ، یك شیعه ی صد در صد شیعه بود . بعد می رفت هرات . ( می گویند : شوهر خواهر عبد الرحمن جامی یا باجناق او بود . ) آنجا كه می رفت، به روش اهل تسنّن بود.

این مرد ، واعظ هم بوده است . چون در سبزوار بود ، ذكر مصیبت می كرد . كتابی نوشته است به فارسی . اوّلین كتابی كه در مرثیه به فارسی نوشته شده همین كتاب روضة الشهداء است كه در پانصد سال پیش نوشته شده است ، چون وفات كاشفی در 910 ، اوایل قرن دهم ، بوده است و این كتاب یا در اواخر قرنِ نُهُم هجری نوشته شده است یا در اوایلِ قرنِ دهم . قبل از این كتاب مردم به منابع اصلی مراجعه می كردند.

شیخ مفید ( رضوان اللّه علیه ) ارشاد را نوشته است و چقدر متقن نوشته است . ما اگر به ارشادِ شیخ مفید خودمان مراجعه كنیم ، احتیاج به منبع دیگر نداریم . [ در ] تواریخ اهل تسنّن ، طبری نوشته است ، ابن اثیر نوشته است ، یعقوبی نوشته است ، ابن عساكر نوشته است ، خوارزمی نوشته است .

من نمی دانم این بی انصاف چه كرده است ! من وقتی این كتاب را خواندم ، دیدم حتّی اسمها جعلی است ؛ یعنی در میانِ اصحابِ امام حسین اسمهایی را می آورد كه اصلاً چُنین آدمهایی وجود نداشته اند ؛ در میانِ دشمنها اسمهایی می برد كه همه جَعلی است ؛ داستانها را به شكلِ افسانه در آورده است. چون این كتاب اوّلین كتابی بود كه به زبان فارسی نوشته شد ، [ مرثیه خوانها ] كه اغلب بی سواد بودند و به كتابهای عربی مراجعه نمی كردند ، همین كتاب را می گرفتند و در مجالس از رو می خواندند . این است كه امروز مجلس عزاداری امام حسین را ما « روضه خوانی » می گوییم . در زمان امام حسین روضه خوانی نمی گفتند ، در زمان حضرتِ صادق هم روضه خوانی نمی گفتند ، در زمانِ امام حسن عسكری هم روضه خوانی نمی گفتند ، بعد در زمان سیّد مرتضی هم روضه خوانی نمی گفتند ، در زمان خواجه نصیر الدّین طوسی هم روضه خوانی نمی گفتند . از پانصد سال پیش به این طرف ، اسم این كار شده « روضه خوانی » . روضه خوانی یعنی خواندن كتابِ روضة الشّهداء ، همان كتابِ دروغ . از وقتی كه این كتاب در دست و بالها افتاد ، دیگر كسی تاریخ واقعی امام حسین را مطالعه نكرد و شد افسانه سازیِ روضة الشهداء خواندن . ما شدیم روضه خوان ، یعنی روضة الشهداء خوان ، یعنی افسانه ها را نقل كردن و به تاریخ امام حسین توجّه نكردن.

ملّا آقاي دربندي و « اسرار الشهادة »

گفت : « وَ زادَتِ التَّنْبورُ نَغْمَةً اُخْری » ؛ بعد در شصت هفتاد سال پیش ، مرحوم ملا آقای دربندی پیدا شد . تمام حرفهای روضة الشهداء را به اضافه ی یك چیزهای دیگر ، همه را یكجا جمع كرد كه دیگر واویلاست ! واقعاً به اسلام باید گریست . حاجی نوری نوشته اند ما در درس مرحوم حاج شیخ عبد الحسین تهرانی بودیم ـ كه مرد بسیار بزرگواری و استاد حاجی نوری بوده است ـ و از محضر ایشان استفاده می كردیم ، یك سیّد روضه خوانی اهلِ حِلّه آمد و یك كتاب مَقتلی به ایشان نشان داد كه ایشان ببینند معتبر هست یا معتبر نیست . این كتاب نه اوّل داشت و نه آخِر ، فقط یك جایش نوشته بود كه تألیف فلان ملاّی جبل عاملی از شاگردانِ صاحبِ معالم است . مرحوم آقا شیخ عبد الحسین این كتاب را گرفت كه مطالعه كند . اولاً در احوال آن عالِم نگاه كرد ، دید چُنین كتابی به نام او ننوشته اند . ثانیاً خود كتاب را مطالعه كرد ، دید مملوّ از اكاذیب است . به آن سیّد گفت : این كتاب همه اش دروغ است ، مبادا این كتاب را بیرون بیاوری یا از این كتاب چیزی نقل كنی كه جایز نیست و اساساً این كتاب از آن عالِم نیست ، مطالبش هم همه دروغ است . حاجی می نویسد : همین كتاب به دستِ صاحب اسرار الشهادة افتاد ، از اوّل تا آخِرش را نقل كرد.

اینها گریه دارد ، خدا می داند گریه دارد . این حكایت را هم برایتان نقل كنم ، كه تأثّرآور است . باز ایشان نقل می كنند ، نوشته اند یك مردی رفت خدمتِ مرحوم صاحبِ مَقامع [ مرحوم آقا محمّد علی ، پسر مرحوم وحید بهبهانی ] و گفت : من دیشب خواب وحشتناكی دیدم . گفت : چه خواب دیدی ؟

گفت : خواب دیدم كه با این دندانهای خودم گوشتهای بدن امام حسین علیه السّلام را دارم می كَنم . این مرد عالِم لرزید ، سرش را پایین انداخت ، یك مدّتی فكر كرد ، گفت : شاید تو مرثیه خوان هستی ؟ گفت : بله آقا . گفت : دیگر بعد از این یا اساساً مرثیه خوانی را ترک کن یا از کتاب های معتبر  نقل کن. تو با این دروغ هایت داری  گوشت بدن امام حسین را با این دندان های خودت می کنی. این لطف خدا بوده که لااقل در ین رویا به تو نشان بدهد.

منبع : یاقوت نامه

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

چگونگی پیدایش روضه خوانی در ایران / نگاهی به نقدها وارزش های کتاب روضه الشهدا

نظرت را بنویس
comments

مصیبت

بااجازهءشماروی سایت میذارم

موسی الرضا

آجرکم الله

سیدعلی کرامتی مقدم

تغییرات اساسی و احیای آداب و رسوم سوگواری دو نقش برجسته از جوانان روستای فشتنق در محرم امسال وضعیت عزاداری و سوگواری در روستای فشتنق با سال‏های گذشته متفاوت بود. قبل از هر چیز نقش جوانان در ایجاد تغییر و توسعه‏ی روستا پر رنگ تر از پیش بود. آنان که در انتخابات شورای اسلامی دو سوم کرسی‏ها را از آن خود کرده بودند، در طی این دو سه ماه توانسته بودند لیاقت خود را در انجام فعالیت‏های اجتماعی، فرهنگی و عمرانی به اثبات برسانند؛ قبل از هر چیز فضایی برای برگزاری تعزیه اباعبدالله الحسین(ع) ساخته بودند و در تجهیز امکانات برگزاری تعزیه مثل صندلی، سکو، تابلو و... گام‏هایی موثر برداشته بودند. با خرید دیگ‏های جدید، اجاق‏های گازسوز، ظروف نو و... برای تجهیز آشپزخانه‏ی حسینیه‏ی سیدالشهدای روستا تلاش نموده و از رسیدگی به وضعیت ظاهری آشپزخانه و کاشی‏کاری و بهداشت آشپزخانه نیز غافل نبوده‏اند. اعضای جوان شورا با همکاری تنی چند از اهالی روستا اقدامات دیگری همچون ساختن سرویس های بهداشتی جدید، غسالخانه، سنگفرش نمودنِ ورودی مسجد و... تلاش های ارزنده و قابل تحسینی داشته اند. اعضای شورا با ارائه‏ی فهرستی از فعالیت‏های خود به‏طور شفاف میزان هزینه‏ها، کمک‏های بخشداری، کمک‏های مردمی و هم‏چنین بدهی‏های خود را برای مردم تبیین نمودند که این امر سبب شد در شب عاشورا حدود شش میلیون تومان کمک‏های مردمی برای بدهی‏ها و توسعه‏ی فعالیت‏ها جمع‏آوری و به اعضای شورا پرداخت شود. آنان با انجام این فعالیت‏ها در طی دو سه ماه اخیر لیاقت خود را اثبات نمودند به حدی که در روز تاسوعا و عاشورا تعزیه خوانان قدیم با رفتاری ایثارگونه برگزاری مراسم تعزیه‏ی اباعبدالله الحسین(ع) را نیز به جوانان واگذار نمودند. جوانان با احیای سنت «علم گردانی» در روستا این مراسم را که سال‏ها فراموش شده بود، برگزار کردند. مراسم «علم گردانی» به این طریق است که مردم گرد هم می‏آیند و با به دست گرفتن علم به در تک تک منازل می‏روند و برای اموات منزل فاتحه می‏خوانند و برای زندگان طول عمر و توفیق هدایت در سایه‏ی عنایت امام حسین(ع) را خواستار می‏شوند. صاحب خانه نیز با آوردن حلوا، خرما و... از حاضران در این مراسم پذیرایی می‏کند و در حد توان خود مبلغی پول نقد برای رونق امور مربوط به سوگواری ایام محرم کمک می‏نماید. جوانان با بهره گرفتن از تجربه‏ی پیشینیان و ابتکارات خود به تعزیه رونق خاصی بخشیدند و آن قدر این مراسم را با شکوه برگزار نمودند که تحسین تماشاگران را برانگیخت. از حاشیه‏های جالب این مراسم آن که در نخستین لحظات شروع تعزیه، باران پاییزی شروع شد و ادامه‎ی تعزیه خوانی به حسینیه منتقل شد و دریافتیم که هیچ پدیده‏ای نمی‏تواند مانع اجرای مراسم سوگواری امام حسین(ع) گردد. از دیگر حاشیه‏های مراسم تعزیه این بود که وقتی از مردم درخواست می‏شد که برای صرف ناهار گروه گروه به مسجد بروند، به علت علاقه به پیگیری مراسم، تمایلی برای رفتن نداشتند و همین امر سبب شد که صرف ناهار تا حدود ساعت سه و نیم بعد از ظهر طول بکشد. پانوشت: 1- سیدمحمد، سیدابراهیم و حسینعلی فشتنقی اعضای شورای فعلی هستند. 2- لازم است علاوه بر تشکر از اعضای شورا از زحمات جناب آقای سیدهاشم صفائیان، محسن فاضل منش، مصطفی فشتنقی و سایر افرادی که با اعضای شورا همکاری نموده اند، تشکر نماییم.

برار

سایت محترم اسرارنامه /ضمن تشکر لازم است مطالب تخصصی را قبلا با اهل آن درمیان بگذارید وبعد انتشار دهید مطالب مذکور مغایرت با نظرات علمای شیعه دارد.به طور نمونه: نظر آیت الله صافي در مورد روضه خوانی از کتاب روضه الشهدا آيا كتاب روضه الشهداء مرحوم ملا حسين كاشفي و اسرار الشهادة ملا آقاي دربندي داراي گزارش‌هاي تحريف شده از واقعه كربلاست؟ ج) ما حق نداريم نويسندگان دو كتاب مذكور را متهم به تحريف حادثه كربلا كنيم؛ نسبت به مطالبي كه در آنها درج شده آنچه كه محتمل الوقوع است و دليلي بر عدم آن نباشد نمي‌توان انكار كرد و نويسنده را رمي به دروغ نويسي كرد و آنچه كه بر حسب دليل، مقطوع العدم باشد نبايد نقل شود. پايگاه اطلاع رساني دفتر حضرت آيت الله صافي گلپايگاني

برار

بسمه تعالی/ مگر چند درصد جامعه علما ومداحان ما درگیر بیان این مسائل به قول نویسنده(البته ایشان فقط تکرار مکرارات دیگران را کرده اند وکار جدیدی صورت نداده اند) خرافات هستند؟آیا واقعا مشکل امروز جامعه دینی ما اینست؟ جوانان ما در توحید ومقدمات دین سوالاتشان بی پاسخ مانده است ومدارس سرشار از شبه های زهر آگین است، آنگاه چسبیده ایم به این امور!!! شما مطالب ذاکران و مداحان سرتاسر کشور را جمع کنید به خدا قسم حتی یکی از آنها از نیزه 18 ذراعی حرف نمی زند... تکرار این مسائل وچرا چرا کردن های بیهوده حرکتی در جهت تضعیف مکتب اهل بیت است ویا شنا کردن در خلاف مسیر برای مشهور شدن به سوادمند بودن.

ياقوتنامه

با سلام از بازنشر مطلب سپاسگزارم .

الکترونیک سبزوار

بسیار ممنون از اطلاع رسانی مطالب کامل تر در این باره در کتاب حماسه حسینی شهید مرتضی مطهری جلد 2 ذکر شده. با تشکر آموزش رایگان برق www.esabzevar.ir

امیر مسکنی

حسین هنوز هم مظلوم است... هزار سال رفت و تو هنوز زخم می‌خوری هزار سال رفت و تازه است زخم حنجرت\\http://jahannews.com/vdccspq1o2bqip8.ala2.html
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما