کارگاه تاتر مکتب تهران
با جستجویی کوتاه در فضای مجازی، جلال تهرانی را اینگونه می یابیم
*هنرمندی با سبکی منحصر به فرد
* هنرمندی غریب که غریب بودنش به خاطر درک و دریافت ویژه اش از عالم هنر است.
* او طوری نمیآفریند که قبلا از سوی دیگران تجربه شده باشد.
*او طوری خلق میکند که منحصر به خود اوست،
*یعنی برای اولین بار است که آن اثر را میبینیم یا میخوانیم. نگاهش به مسائل، قابل تامل و با چشماندازی وسیع است
*زبانش به بازی گرفتن واژگان را گوشزد می کند. شخصیت هایش دردمندند، اما هیچگاه داد و هوار نمی زنند. آن ها هستند که غیرمستقیم از آدم هایی، به نمایندگی از آدم های این دنیا، گفته باشند تا گشایشی باشند بر دردها.
*جلال تهرانی اهل خطر کردن است، هر چند ادعایی ندارد. او مدام تغییر می کند و تحول می یابد. هیچگاه قرار نیست که او را در دو شکل وابسته و نزدیک به هم ملاقات کنیم. او دوست دارد شکل ها و شیوه های اجرایش را مدام تغییر دهد.
آری جلال تهرانی با این ویژگی ها ، پنج شنبه گذشته ، مهمان هنرمندان سبزوار بود او که مبدع مکتب تهران در حوزه ی هنرهای مختلف به ویژه تاتر است به همت انجمن نمایش شهرستان سبزوار و با همراهی کانون تاتر دانشگاه حکیم سبزواری، در مجتمع بیهقی و اسرار حضور یافت و به چگونگی شکل گیری مکتب تهران در دو محور ایجاد ساختار نهادی و سبک و سیاق هنری مکتب تهران پرداخت.
نشست نخست که در مجتمع بیهقی برگذار شد و با حضور جمع بیشتری از هنرمندان همراه بود به وجوه متمایز مکتب تهران و نسبی گرایی در عناصر دراماتیک و به خصوص عدم مطلق نگری به مقوله ی تحلیل متن پرداخته شد و با دیالوگ دو طرفه تهرانی و هنرمندان تاتر همراه بود
اما نشست دوم که با حضور جمع محدودتر لیکن همراهی هنرمندان دارای تجربه و پیشکسوت همراهی می شد مباحث تخصصی تری مطرح شد که ارزش ویژه ای و وزانت خاصی به نشست می داد؛ در این نشست جلال تهرانی که ابتدا ساده به مبحث ورود پیدا کرده بود پس از گفتگوی حسین کارگری پیشکسوت تاتر در باره دیرینگی هنر نمایش در شهرستان، مباحث چالش برانگیزی مطرح شد که می توان به: قصه و نقش آن در درام،جایگاه نظریه زبان شناسی و جامعه شناسی با تکیه بر نظریه های چامسکی و نقش آنارشیسم و دادائیسم و تلمیح آن به گیسختگی در آثار تهرانی و تجربه های سبکی پیتر بروک به ترتیب توسط هنرمندان پیشکسوت حسین شمس آبادی سید نوراله رضوی،محسن فرمانبر و سیدهادی زرقانی اشاره کرد.و جلال تهرانی با برقراری دیالوگ دو طرفه به تبیین دیدگاه های خود پرداخت. در ادامه دانشجویان دانشگاه حکیم سبزواری و هنرمندان شهرستان در محوطه ی مجتمع به گفتگو وی پرداختند.
آنچه از قرائن پیداست تهرانی از حضور در جمع هنرمندان و طرح مباحث ابراز خوشحالی داشته و نوع نگاه هنرمندان شهرستان را قابل تقدیر دانسته است .
اما دو نکته:
* بی گمان برگزاری این نشست ها که سالیان سال مورد بی توجهی واقع شده می تواند سهم بسزایی در ارتقا هنر تاتر شهرستان داشته باشد.
* باید به رییس انجمن نمایش دست مریزاد گفت که در این غوغا سالاری فعالیت های شبه هنری بویژه جنگ های بی سرو ته برخی نهادهای شهرستان که بی هیچ مجوزی در پارک ها و سالن های مختلف برگذار می شود شرایط ایجاد فعالیت های هدفمند را بی هیچ ادعایی فراهم می کند
در خاتمه به اجمال ، بخشی از آثار جلال تهرانی را مرور می کنیم:
”نفرتی تی”
"نفرتی تی" به عنوان نخستین نمایش صحنهای تهرانی در مقام کارگردان، در سال 81 در سالن کوچک تئاترشهر به صحنه رفت. کافی است در مورد واژه "نفرتی تی" جستجو کنید تا خیلی زود متوجه شوید نفرتی تی همسر کبیر آخناتون (همسر اصلی)، فرعون مصری، بود. او و همسرش به خاطر یکتاپرستی و تغییر دین در میان فرعونها مشهورند. نفرتی تی همچنین در تاریخ مصر به خاطر زیباییاش شناخته میشود؛ اما در واقع داستان نمایش نفرتی تی بر پایه زندگی حسن مقدم و جعفرخان از فرنگ برگشته در اهرام ثلاثه مصر میگذرد و از همینجاست که نبوغ این نویسنده در انتخاب موقعیت ها و قرار دادن شخصیت ها در موقعیت های جغرافیایی کمتر تجربه شده، آشکار می شود. خیلیها درباره این نمایش گفتند که "نفرتی تی" بیش از هر اثر دیگر تهرانی، وامدار نمایشنامهای بی مانند است. همانطور که خود تهرانی هم اصرار دارد، او بیش از هر چیز، نمایشنامهنویس است و بین مخاطبان تئاتر هم به عنوان یک نمایشنامهنویس- کارگردان شناخته می شود.
”مخزن”
جلال تهرانی نمایشنامه "مخزن" را اوایل سال 77 نوشت. این نمایشنامه در حوزه متنهایی بود که وی آن زمان برای رادیو مینوشت و متنی کوتاه و چهل دقیقهای بود. اواخر سال 80 تمرین این نمایش را آغاز کرد و نمایش تابستان 81 اجرا شد، اما به دلیل همزمان شدن اجرایش با نمایش دیگرش «نفرتی تی»، اجرای آن نیمه کاره ماند، زیرا بچه های گروهش مجبور بودند از این تالار با گریم به آن تالار بروند. این فشار باعث می شد کیفیت هر دو اجرا پایین بیاید. بعد از آن دلمان همواره می خواست اجرایش را کامل کند که نشد. از آن زمان در پی فرصتی برای اجرای دوباره «مخزن» بود که سال 90 این فرصت فراهم شد.
تهرانی درباره توجهش به مسایل اجتماعی و مسایلی مانند قتل و خشونت تصریح می کند: در سن بیست و چند سالگی مدتی صفحه حوادث روزنامهها را با علاقه پیگیری میکردم، اما به سرعت این عادت را ترک کردم.
این نمایشنامهنویس در ادامه می افزاید: هنگام نوشتن از واقعیتهای پیرامونم ایده نمیگیرم، بلکه آن را به ناخودآگاه واگذار میکنم و به ساختمان اثر میاندیشم.
جلال تهرانی خاطرنشان می کند: نمایشنامه «مخزن» هم مانند بسیاری از کارهایم با یک دیالوگ شروع میشود. جملهای انتخاب کردم، تصمیم داشتم یک کار پراضطراب بنویسم. با این حال بدیهی است که مجموعه اتفاقاتی که در جامعه میافتد بر نویسنده تاثیر میگذارد.
"مخزن" داستان قتل در حریم خانواده است. دو برادر، خواهر و بردار ناتنی خود را به خونخواهی مادرشان، که دچار خودسوزی شده است، می کشند. پدر به دنبال متوقف کردن این دو برادر است که آن ها مادر ناتنی را هم در ادامه خواهند کشت.
”تک سلولی ها”
نمایش "تک سلولیها"، که در سال 82 اجرا شد، به بیان موقعیت سه جفت آدم میپردازد. موقعیت دو زندانی به نامهای پیری و لاری، یک فیلسوف و یک پسر به نام های سالار و سالم و دو متخصص آزمایشگاه به نامهای فرمانده و فرخنده. روابط آن ها میتواند برگرفته از هر نوع روابط انسانی امروزی باشد.
”هی مرد گنده گریه نکن”
نمایش "هی مرد گنده گریه نکن" حکایت دیگری غیر از نمایشهای دیگر جلال تهرانی داشت؛ نمایشی که به نوعی تکمیل روند کاری تهرانی به حساب میآمد، اما نتوانست نوبت اجراهایش را به خاطر پاره ای مشکلات در تالار اصلی تئاتر شهر، به پایان برساند. "هی مرد گنده گریه نکن" به تمامی در سطح عمودی اتفاق میافتاد. تعدادی روح در یک خانه روح زده زندگی میکنند و همه ماجرا همین است؛ در واقع همین نیست. کلیت حسی که تماشاگر بعد از تماشای نمایش با خود بیرون میبرد، همان اصل نمایشهای تهرانی است.
”به صدای زمین گوش کن”
نمایش "به صدای زمین گوش کن"، که در سال 91 اجرا شد، در مقوله آثار پسامدرن می گنجد، زیرا نمایشی چندصدایی است. در آن ما با انواع صداهای متفاوت، متجانس، متقارن، متضاد و متناقض روبرو می شویم. اصلاً ماهیت دنیا هم برگرفته از همین تفاوت صداهاست. باید بدانیم که در دنیای امروز تبلور و تجلی این صداهای متفاوت است که امکان همزیستی مسالمت آمیز را ممکن می کند. در نمایش "به صدای زمین گوش کن" علاوه بر بازیگران، که به دو شیوه روایی و نمایشی در صحنه ابراز وجود می کنند، حضور نوازندگان و 5 شاعر نیز مزید بر علت می شود تا بتوانیم این صداهای متفاوت را با عینی ترین و ملموس ترین نشانه های ممکن ببینیم و بشنویم. محمدعلی سپانلو، ضیاء موحد، مفتون امینی، محمدرضا اصلانی و علی باباچاهی در جای جای این نمایش به انگیزه حضور در یک برنامه زنده رادیویی شعرخوانی می کنند. شعرهایی با زبان و فضاهای متفاوت که این هم دلالت بر همان چندصدایی شدن دنیای اجراست.
بازیگران، راوی یک قصه واحدند که آن را می شکنند و می گسلند تا اینکه بگویند یک قصه را هم می شود به نحوه دیگری روایت کرد. مردی در مرکز ثقل قصه است که در زیرزمین یک بیمارستان به سر می برد و با گوشی معاینه دارد به صدای زمین گوش می کند. او قصه را برای ملیحه گفته که او هم آن را نوشته و هر شب از رادیو پخش می شود. قصه خوان رادیو مجید آقاکریمی است. او هم سودای رفتن از اینجا را دارد، اما می ماند، زیرا دیگری او را از رفتن بازمی دارد. شاید هم برود، معلوم نیست.
”سیندرلا”
جلال تهرانی پس از 9 سال، یکبار دیگر قرار است نمایشی را در تالار اصلی تئاترشهر اجرا کند. او 9 سال پیش «هی مرد گنده گریه نکن» را کار کرد و این روزها در حال آمادهسازی نمایشی به نام «سیندرلا» است. جلال تهرانی درباره این نمایش می گوید: «سیندرلا را در سال 85 نوشتهام که قصه یک زن معمولی است. براساس شایعه این زن تبدیل به یک سیندرلا میشود. مردم شایعه میکنند این زن سیندرلاست، چون کفش اش در اتاق یک سرهنگ جا می ماند. این شایعه کم کم این آدم را تبدیل به سیندرلا می کند. صحبت از جامعه ای است که در واقع دارند در فضای مجازی زندگی می کنند، آن ها پاسخ همه چیز را دارند، اما پاسخ ها شایعه است. کسی از کسی سوال نمی کند، به دلیل اینکه پاسخ ها هست. پاسخ هر پرسش شاید در همان شایعه باشد. آدمها براساس شایعات زندگی شان را تنظیم می کنند و نه واقعیت ها. بنابراین هیچ جمله سوالی در متن وجود ندارد! پاسخ هر سوال هست و میدانند مجازی است و شایعه، اما واقعیت نیست. متن از این نظر ویژه است.»
در "سیندرلا" چهار نقش داریم، شامل سه مرد و یک زن. گلاب آدینه نقش سرهنگ (مردپوش) را بازی میکند. مجید آقاکریمی و بهنوش طباطبایی هم بازی میکنند.
"سیندرلا" یک بازخوانی از متون قدیمی و شناخته شده است. در ضمن یک سهگانه متصل است که دو متن دیگرش «مکبث 2001» و «دراکولا» است. آن دو متن کارکردشان خیلی سختتر است، اما احساس میکنم "سیندرلا" راحتتر آماده میشود. این سادهتر بودن هم به دلیل شرایط آموزش در مکتب تهران است که تابستان امسال قرار است همایش "موقعیت نمایشی" را برای هنرجویان نمایشنامهنویسی، کارگردانی، بازیگری، طراحی و... برگزار کند.
سید حسین سبریزی