لغت نامه سبزواری (ز)
زاچ (zach)= زائو
زبک (zebak) = فک ، آرواره، مثال: زن، در همین چند روزه، چنان در هم شکسته بود که استخوان زبک هایش به در زده بودند. (کلیدر، نویسنده : محمود دولت آبادی ، جلد 1 ص 363)
زردنبوک(zardambook) = زرد وزار ،حالت بیمارگونه
زِردُوا(zerdov)=زردآب معمولا برای مریض بکار برده می شود [1]
زَفت (zaft) = غلیظ (معمولا در مورد غلظت مایعات بکار می رود )
زمبولچه (zemboloocha) دستمبو [1]. (دستمبو یک نوع میوه از خانواده کدوییان است و اندازهٔ آن کوچکتر از خربزه،زیاد خوشخوراک نیست، اما بیشتر شهرت آن به خاطر بوی خوشیست که دارد.)
زنخدو (zenakhdon) = چانه (زنخدان)
زنگیچه (zengecha) = آرنج
زِنی (zeny) = زانو
زرپرهنی (zerperheni)=زیرپوش لباس زیر [1]
زیر(zeer) = خار
زیر جلکی (zer jolakuy)= پنهانی ، مثال :زیر جلکی برای خودش دم ودستگاهی فراهم کرده بود (کلیدر، نویسنده : محمود دولت آبادی ، جلد 1 ص 391)
زیلو بیلیو (zeliv beliv) = التماس
گرد آورنده :
ربابه معماری
فاطمه خرم پور
امید برومندی
دوستانی که تا کنون در تکمیل این فهرست با اسرارنامه همکاری کرده اند:
[1] : محمدرضا جلینی
[2] : ؟