حسین شکیبی نیا شاعر سبزواری

 
 

حسین شکیبی نیا متولد 1346 شاعر ، دانش آموخته و مدرس رشته زبان و ادبیات فارسی در سبزوار است.
 
وی از دوره ی راهنمایی علاقه به سرودن شعر را در خود کشف کرد، اما از سال 73 همزمان با ورود به دانشگاه ، به صورت جدی به سرودن شعر پرداخت.
 
شکیبی نیا ابتدا درکانون شعر وادب دانشگاه آزاد وسپس در انجمن های اسرار، ابن یمین ، فروردین وانجمن آیینی شعرمشکات سبزوار به عنوان شاعر ومنتقد همکاری داشته وتا کنون موفق به کسب مقامهای زیر در زمینه شعر شده است:

 مقام اول شعر دانشجویان منطقه 9 دانشگاه آزاد اسلامی؛مقام دوم شعر دانشجویان منطقه 9 دانشگاه آزاد اسلامی,برگزیده اولین جشنواره سراسری شعر نهج البلاغه دانشجویان کشور برگزیده جشنواره شعر رضوی سبزوار و...

آثاری متعددی از وی در مجلات نشریات وکتابهای مختلف از جمله روزنامه قدس، نشریه شمیم(اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی خراسان) وکتابهای: رستاخیز لاله ها ؛ زیر مهتاب کویر؛ علی در آینه شعر معاصرو...به چاپ رسیده است .ایشان علاوه بر سرودن شعربه ویراستاری کتاب نیز می پردازد.

 در حال حاضر با دارا بودن مدرک کارشناسی ارشد زبان وادبیات فارسی به عنوان مدیر فرهنگی دانشکده فنی وحرفه ای سما سبزوار وتدریس دردانشگاههای سبزوار مشغول به فعالیت می باشد و نسبت به بزرگان ادب فارسی خصوصا ابوالفظل بیهقی وسعدی ارادت خاصی دارد.
 
حسین شکیبی نیا با سرودن رباعی فی البداهه ای در جریان برگزاری همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار به شهرت بیشتری رسید.
 
به گفته وی قرائت غزلی زیبا توسط دکترحسن دلبری مجری همایش بزرگداشت بیهقی، انگیزه اصلی سرودن این رباعی زیبا بوده است که به منظور پاسداشت و تکریم جایگاه بیهقی به صورت بداهه و بدون هیچ زمینه قبلی، سروده شده است.
 
رباعی بداهه شکیبی نیا درپایان مراسم توسط مجری برنامه در سالن همایش بیهقی قرائت شد و مورد تشویق گرم و تحسین گسترده چند صد نفر از میهمانان برنامه قرار گرفت.

با نام تو از شکوه مالامالیم
هرچند که در بیان وصفت لالیم
شیراز اگر به حافظش می نازد
ما نیز به نثر «بیهقی »می بالیم

 

چند نمونه دیگر از آثار:

این زندگی لطفی برای من ندارد
باغی که پرپر می شود دیدن ندارد
این شاخه های بی ثمر خشکیده بهتر
این میوه های بی اثر چیدن ندارد
بگذار تا خیسم کند باران اشکت
باران به روی چتر باریدن ندارد
حتی ملامت هایت امشب دلنشین است
مجنون که باشی عشق رنجیدن ندارد
آیینه بی معناست در قاموس این شهر
وقتی کسی میلی به خندیدن ندارد


*   *   *

 

تو مثل چلچله های غریب می مانی
نبینمت گل من اینچنین پریشانی
همیشه وعده صبح بهار میدادی
چه شد که گم شده ای در شبی زمستانی
دلم گرفته ازاین ازدحام بی حاصل
مرابه خلوت چشمت ببر به مهمانی
 مرابه خلوت شبهای از غزل سرشار
 ببر به لذت آن لحظه ها ی عرفانی
در انتظار طلوعت دوباره می مانم
توپشت پرده ی این ابرها نمی مانی

 

*    *    *

 

ای شرح شفاعت تو مشهور سلام
آمیزه ای از کرامت ونور سلام
ای آنکه زیارت تو حج فقراسـت
برگنبد وبارگاهت از دور سلام


 *    *    *


 بگذار به حال خواهرت گریه کنیم
بربی کسی برادرت گریه کنیم
همراه کبوتران افتاده به خاک
در سایه ی نعش بی سرت گریه کنیم

 

*     *     *


از باغ دلم بهار را دزدیدند
سرسبزی روزگار را دزدیدند
در حیرتم از وقاحت این مردم
قومی که طناب دار را دزدیدند

 

*     *     *

یک حنجره شعر ناب یعنی چشمت
تصویری از آفتاب یعنی چشمت
یک تشنه لب خمار یعنی دل من
یک جام پر از شراب یعنی چشمت

 

*     *     *


گنجی تو که در خرابه ای گم بودی
من آدم وتوخوشه ی گندم بودی
تا دست من آمدی بهشتم گم شد
ای عشق تو اشتباه چندم بودی؟

در تابلو خوشنویسی زیر یکی از رباعی های حسین شکیبی نیا مشاهده می شود که با خط خوش یکی ازهنرمندان شمالی  به نام «سعدی آملی» نوشته شده است:

نظرت را بنویس
comments

محمد

اشعار بسیار زیبا ودلنشین بود امیدواریم بازهم از اشعار ایشون مارو بهرمند کنید .

شکیبی

سپاس ازلطف شما به مهر خواندید عزیز گرامی.
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما