گفتیم حسین،گریه زمزم شروع شد

 به مناسبت ماه محرم

          گفتیم حسین،گریه زمزم شروع شد

          سالی گذشت و ماه محرم شروع شد


عجب حکایتی است حادثه ی جانسوز کربلا،گویی هم اکنون روز دوم محرم سال 60- 61 قمری است که امام حسین (ع) به حکم اجبار در کربلا پیاده شد.از روز سوم محرم که عمر سعد به فرماندهی چهار هزار سرباز برای مقابله با آن حضرت در کربلا فرود آمد ما شیعیان و محبان حسین (ع)با واژه هایی چون، علقمه، قتلگاه، خیمه گاه، مشک خالی، تشنگی و العطشِ کودکان مأنوس شده ایم و عجب مدرسه ای است محرم و عاشورا که کلاس درسش با صدای زنگ قافله ی کاروان کربلا آغازمی شود خورشید این قافله حسین است که تشعشع نورش نه تنها زمین بلکه کهکشان ها  و ذرات همه ی عالم را منّور کرده است کدام گوش می تواند چنین صدایی را نشنود؟ اگرچه زنگِ  مدرسه ای که در آن درس عشق می آموزندطنین انداز شده ولی هرکس و با هرنیتی نمی تواند در چنین مکتبی توفیق نام نویسی داشته باشد زیرا خطِ حسین (ع) دنیا طلبی و ریاست طلبی را بر نمی تابد. اینجا کربلاست و امروز همان محرم سال 60-61 است. محرم آمد و باز در اندیشه ی  حسین و فرزندانش، حسین و یارانش، حسین و قیامش، حسین و پیامش و حسین و فلسفه شهادتش سر در گریبان برده‌ایم و از خود می پرسیم: خدایا  می دانیم در چنین عصر و زمان، وظیفه ای سنگین بر دوش کسانی است که پیام حسین (ع) را می شنوند.این را نیز می دانیم که ندای هل من ناصر، تنها منحصر به روز عاشورا نیست ولی در انتخابِ راه سخت درمانده شده ایم. مثل؛ حر ، پسر سعد یا... که خود راهشان را برگزیدند و  دیدیم سرنوشتشان به کجا انجامید. این انتخاب، وقتی سخت می نماید که حسین عزیز فاطمه از جوانان اهل بهشت و سبط رسول خدا را می بینی در پیرامونش شیرهایی چون عباس و علی اکبر و قاسم و عون و جعفر و حربن ریاحی و حبیب بن مظاهر و شیرزنی به نام زینب (س) و... حضور دارند مردان و زنانی که سر تا پا اطاعت محض امام و پیشوای خویش اند و چون پروانه به دورش در حرکت اند. کسانی که دوست و دشمن بدون تردید اذعان دارند اینان خدایی ترین و مؤدب ترین و برترین انسان های روی زمین اند.در آن طرف طرف پسرسعد و شمر و سنان بن انس و خولی و... را می بینیم که مظهر دنیا طلبی و دنائت و  رذیلت و پستی اند.اما لقمه ی چرب و نرم پسر زیاد بد جور وسوسه می کند این لقمه در هرزمان و مکانی وجود دارد گاه در مقامِ جاه و گاه در مقام دینار و دلار خودنمایی می کند همان کاری که با پسر سعد و سپاه ابن زیادکرد.انتخاب نمی تواند راحت باشد.ولی برای ما که شیره ی جانمان با نام حسین(ع) عجین شده و کاممان را با نام و هدفِ آن بزرگوار شیرین کرده اند چنین انتخابی نمی تواند سخت باشد ما مدیون مادران و پدرانمان هستیم که دست کودکانه مان را در دست رییس این قافله گذاشتند.پس باید زنگ کاروان را رصد کنیم،چنین زنگی نمی دانم تو را به کجا می برد ولی می دانم مرا به  دوران کودکی ام پیوند می دهد که درهیئت های کوچک مان به عزاداری بزرگترین افتخار آفرین روی زمین امام حسین(ع) می پرداختیم؛ می خواهم به گذشته برگردم و یک باردیگر با همان صدای کودکانه ام نوحه بخوانم دلم می خواهد درهیئت نوجوانان نام نویسی کنم و یا در تکیه یا حسینیه بنشینم باور کنید،دلم برای سخنرانی و روضه های مرحوم پدرم و استادم ملاحسین و آن همه اشکی که بر بالای منبر از سر عشق و محبت و شناخت می ریختند تنگ شده،برای سخنرانی مرحوم حاج شیخ ذاکری که بیشتر پندمان می دادند و روستا را مدیریت می کردند،برای مرحوم حاج ملاعلی که روضه ها و تعزیه خوانی اش در روستاهای مجاور نیز شناخته شده بودتنگ شده. دلم هوای روضه های بی ریای مرحوم ملا رمضان را کرده، مرد سالخورده ای که برایش نشستن برروی زمین وبالای منبر برابر بود.مرحوم ملا رمضان همه ی شب ها ی محرم را با خلوص برای ما بچه ها منبرمی رفتند،افسوس که برای همیشه از شنیدن این همه داشته ها محروم شده ایم چه زود دیر شد و چه شد که قدر آن همه خوبی ها را خوب ندانستیم.انگار همین دیروز بود که به علی ملا رمضان مراجعه کردم تا  عضویت مرا در هبئت عزاداری ماه محرم بپذیرد در یکی ازکوچه ی تنگ روستای بهمن آباد،خانه ای را در اختیار ما بچه ها! گذاشتند تا بدور از چشم بزرگترها عزاداری کنیم تنها وسیله ی روشنایی مان فانوس بود در عوض با پرداخت احتمالا" یک تومان حق عضویت هرشب شام را که اغلب ماست و شیره ی انگوربود در هیئت می خوردیم.نوحه خوانان،با اجازه ی شخص علی آقا نوحه خوانی می کردند بگذریم که  پایه گذار تعزیه ی نوجوانان نیز ایشان بودند.آن روزها همه چیز رنگِ خدایی و بی ریایی داشت.کاش می شد کودک می شدیم و دوباره علی آقا ملا رمضان به عنوان مدیرهیئت همه را زیر یک سقف جمع می کردند و نوحه می خواندیم و بر طبل و سنج های کوچک مان می کوبیدیم و بازهم خالصانه و بی چشمداشت فریادِ یا حسین سر می دادیم.یادش بخیر

یادم نمی رود در یکی از سال ها به مناسبت اربعین سالار شهیدان، دسته ی کوچکی ازمردم  روستا در قالب هیئت به سوی امام زاده در حرکت بودند، آقای حبیب ذاکری (هنوز به حج مشرف نشده بودند) در نهایت خلوص و بی ریایی، تنها نوحه خوان این دسته ی کوچک بود فردایش که به مدرسه (سویز) رفتیم معلم ما که خیلی از نوحه و نوحه خوان خوشش آمده بود مرا مأمور کرد از آقای ذاکری بخواهم متن نوحه را در اختیارش قرار دهد ایشان هم بی درنگ و به دور از هرگونه اما و اگر، دست نوشته اش را به من داد. البته ایشان اکنون نیز یکی از مداحان درجه یک به شمار می روند.

حال که سخن به اینجا رسید گرامی می داریم؛یاد همه ی بزرگانی که دیری است از شنیدن صدایشان محروم شده ایم؛ مرحومان،حاج اسماعیل ذاکری،حاج شیخ ذاکری، مرتضی ذاکری، ملاحسین، ملا رمضان،حاج ملاعلی،حاج حسن فتحی،کربلایی محمدعلی فتحی،محمد کربلایی رمضان،حاج غلامحسین،علی کربلایی اکبر،حاج علی اکبرحسین، عبدالحسین ملا رمضان،اکبرنوروز و...

در پایان برای همه ی کسانی که به جهت هرچه بهتر برگزارکردن مراسم عاشورای حسینی قصد رفتن به بهمن آباد را دارند آرزوی سفری آرام همراه با سلامتی دارم .

چند دعا:

پروردگارا! سفر مسافرین را بی خطر فرما

پروردگارا!دردها یمان را دوا،مرض هایمان شفا و حاجت های مشروع مان را روا فرما

پروردگارا! عزاداری مان را در دفتر عزاداران واقعی ثبت و ضبط فرما

پروردگارا!پیرانمان را عاقبت بخیری،جوانانمان را عاقبت اندیشی،میانسالانمان را توانایی

 عنایت فرما.

پروردگارا! مشکلات جوانانمان را به لطف خود برطرف فرما.

پروردگارا! دست هایی که برای دعا به جانب تو بالا می روند نا امید برمگردان.

پروردگارا! همه ی کسانی که ازمیان ما به سرای ابدی رفته اند را بیامرز.

پروردگارا!دل ها ی ما را به هم نزدیک و مهربان فرما.

پروردگارا! اگر کدورتی بین ما وجود دارد آن را با عنایت خودت بر طرف ما.

پروردگارا! کاممان را به شنیدن موعظه و پند،شیرین فرما

پروردگارا! توفیق احترام به بزرگترها،رعایت حقوق والدین، رعایت حقوق همسر و

 فرزندان،ادب در گفتار و رفتار را به ما ارزانی دار .

پروردگارا! توفیق عزاداری با معرفت را به ما مرحمت فرما

بر محمد (ص) و آل او صلوات

آمین یا رب العالمین.

 نویسنده : قاسم بهمن آبادی

منبع : سلام بهمن آباد

کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید :
کودکی ام در بهار بهمن آباد
نظرت را بنویس
comments

ابر سفید

مهدی جان امروز امیرالامرا جز تو کسی نیست بر ناله دل غیر تو فریادرسی نیست در کعبه و بتخانه و در دیر و کلیسا جز نغمه ناقوس تو بانگ جرسی نیست دل گرمی مازمره ی افسرده دلان را جز آتش عشق تو شهاب قبسی نیست غیر از هوس دیدن رخسار چو ماهت اندر دل پر حسرت یاران هوسی نیست ای مهدی دین پرده ز رخسار برافکن ما گمشدگانیم و ره پیش و پسی نیست تو یوسف گمگشته اسلام چو یعقوب بهر پدر پیر تو دیگر نفسی نیست بهر پدرت پیرهنی یا که پیامی بفرست که جز این ز تواش ملتمسی نیست قربان تو و درد دلت کز غم اسلام جز اشک دمادم دگرت دادرسی نیست
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما