شعری از صدیقه روحانی، بانوی شاعر و موفق سبزواری

خانم صدیقه روحانی متخلص به وفا یکی از بانوان موفق سبزواری است که از شعرای معاصر این شهرستان و از اولین زنان دیار سربداران محسوب می شود که تحصیلات دانشگاهی را تجربه کرده است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، نام این بانوی شاعر و پیشگام سبزواری پیش از این در فهرست زنان موفق سبزوار درج شده است. برای مطالعه آن فهرست هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.

آقای رفیع روحانی یکی از فرزندان این بانوی فرهیخته که مدتی است به جمع مخاطبان گرامی مجله اسرارنامه پیوسته است، به تازگی یکی از اشعار مادر ارجمند خود را که در سال 72 در قالب مثنوی سروده شده، برای تحریریه اسرارنامه ارسال کرده است که در ادامه به انتشار این شعر زیبا می پردازیم:


هجرت

مرا به شهر پر از چلچراغ کاری نیست
چرا که قحطی آب است وآبیاری نیست
در این دیار هیاهوست بهربرق سراب
ندیده است تو گویی کسی لطافت آب
زغارتی که تمدن به سبزه ها کرده است
دل شقایق صحرا زبیم آکنده است
به شهرهای پر از دود آب مهر کجاست
فقط تلاش پی نام وآب و نان اینجاست
تمام روز در آئینه نقش خود نگرند
برادران تنی کی بفکر یکدیگرند
مرا چه سود که فریادهای نوشانوش
زکاخ سبز و تر مردمان رسد بر گوش
گل انار زدیوارشان رود بالا
سرک کشد به خماری چودلبری زیبا
به غمزه طعنه به طفلان بی پناه زند
که غم ندارم اگر بی گناه آه زند
به ناز و عشوه بگوید مرا چه باک بود
که پای طفل یتیمی به روی خاک بود
مرا چه سود که گل های شهر رنگین است
وآبشار نئون ها چو طره پر چین است
چمن زتیر تظاهر چو من غم آلود است
فضای خاطر سبزینه ها پر از دود است
نخواهد این همه خونابه کز سر غوغاست
چرا که لطف و محبت برای او رویاست
کجاست شبنم صافی که مهر با ما داشت
و آب آبی رودی که بوی دریا داشت
صدای پای صداقت زگوشها دور است
وچشم ها همه از دود آه ها کور است
زعشق پاک خبر نیست در تمدن سرخ
زشوق یار اثر نیست در تمدن سرخ
صفای دل نه به گفت است و عده ونه وعید
کسی به رنگ و ریا غنچه وصال نچید
کسی که روح کبوتر به کالبد دارد
غبار آینه ها روح او بیازارد
کسی که عاشق بوی زمین نم دار است
زخشکسالی احساس و مهر بیمار است
هجوم آهن و فولاد برده بستان را
کجاست بوی بنفشه شمیم روح افزا
دلم به غنچه نشکفته چمن ماند
چنان فشرده که شاید "نسیم" وانکند
من از بهار نشانی زیار میخواهم
که او ز رنج من و من زدردش آگاهم
سخن زپیر خردمند مولوی گویم
که سعی من همه این است راه او پویم
به نزد دوست اگر منزل و مکان دارم
اگر که گلخن بدبوست بوستان دارم
به موطنم همه باران لطف میبارید
به هجرتی که در آنم کجاست سایه بید
مرا نیاز به کاخ سفید و مر مر نیست
"وفا" به عهد زیاران و همدلان کافی است....

شاعر: صدیقه روحانی(وفا)


با سپاس از رفیع روحانی فرزند بانو صدیقه روحانی برای تهیه این مطلب

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

غزلی از دکتر حسن دلبری

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما