چند غزل از امیراحسان دولت آبادی شاعر خوش قریحه سبزواری

امیر احسان دولت ابادی یکی از شاعران جوان و خوش استعداد سبزواری است که در زمینه غزل تبع آزمایی می کند و در سال 1364 متولد شده است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه ، دولت آبادی که دارای ارشد حقوق بین الملل از دانشگاه علوم تحقیقات و وکیل دادگستری است از سال85 به صورت جدی وارد عرصه شعر شد و در چند انجمن شعر سبزوار عضویت پیدا کرد.

از وی تا کنون یک کتاب شعر با نام «به اتهام غزل» از نشر هزاره ققنوس منتشر شده است و  کتاب دیگری نیز با نام «دارهای مکرر» در دست چاپ دارد که توسط نشر نیماژ به بازار کتاب ارائه خواهد شد.

وی دارای رتبه برتر دو دوره کنگره شعر اهل بییت گرگان و تقدیر شده در شعر دفاع مقدس خراسان است.

این شاعر جوان همچنین دارای وبلاگی به نام «به اتهام غزل» است که اشعارش را در آنجا منتشر می کند.

شما گرامیان در ادامه با نمونه ای از اشعار این شاعر جوان سبزواری آشنا می شوید:

 

من که تصویری ندارم در نگاه هیچ کس

 خوب شد هر گز نبودم تکیه گاه هیچ کس

 کاش فنجانی نسازد کوزه گر از خاک من

 تا نیفتد در دلم فال سیاه هیچ کس

 زیر بار ظلممان دارد زمین خم می شود

 بی تفاوت شد خدا هم چون که آه هیچ کس...

بهترین تقدیر گلها چیدن و پژمردن است

 سعی کن هرگز نباشی دلبخواه هیچکس

 آخرش چوپان تو را با خنده ای سر میبرد

 کاش میشد تا نباشی در پناه هیچ کس

 عاقبت در زجر هستی قرص نانت میکنند

 ماه دور از دست باش و قرص ماه هیچکس.....

 
 
*    *     *
 

دم به دم زجر میکشد آخر-این دل بیقرار بی سیگار

 میخورد چون خوره مرا در خود-درد این انتظار بی سیگار

طاقتم طاق میشودآخر-میروم تا کنار پنجره و...

مثل یک قبر سرد و دلگیرند-کوپه های قطار بی سیگار

 لا اقل بعد از آن پک اول-از سرم میپرند افکاری

 که مرا می درند پی در پی-مثل سگهای هار بی سیگار

 در کنارش صدای ناظری و-نغمه تار و چند قطعه غزل

 سپری میشود فقط عمرم-که در این روزگار بی سیگار.....

 شکل یک خودکشی ست هر لحظه-مثل تیغی است روی گردن من

 سخت میشد تحمل این غم – درد این انتظار بی سیگار

 

*    *      *



گفتم به برفها که نشستند بر تنت

من راضیم به بوسه ای از شال گردنت


دارند رد پای مرا پاک میکنند

 این ابرهای مست تو و راه رفتنت

 باید تمام عمرببارند بعد از این

 هر فصل سال روی زمستان دامنت

 دیگر کلاغها همگی کوچ میکنند

 تا چشم های قهوه ای سرد روشنت

 *****

 من ماندم و سپیدی یک شهر بعد تو

با برفها که جای من از شال گردنت...

 

*     *     *

 

 مثل هر روز رفتنت سر کار-زندگی کوچ های اجباریست

 سرنوشتت به گند میکشدت-سهمت از روزگار بیزاریست

سایه ای خسته روی دیواری-قهرمانی شکسته که امروز

 همه دلخوشیش در دنیا-خواندن قصه های تکراریست

از نگاه خودت هراسانی-به خودت فحش میدهی هر روز

 مثل دیوانه ای که هر لحظه-بی جهت در پی خود آزاریست

مثل بیمار خسته ای که فقط-مرگ میخواهد از پرستارش

 همه ی روزهای اجباریت-مرگ ممتد،جنون ادواریست

 زندگی جز همین حقارت نیست-که فقط با خودت بجنگی هی

 به خودت فحش میدهی کلمات-تک تکش زخم کهنه ای کاریست

 *****

دل بکن از من و غزل هایم-که من از خنده های تو سیرم مرد

 رویای ساده ات دیگر-کافری بی نماز و سیگاریست!!!

*****

در سرت پرسه میزند فکری-چشم در چشم کلت میدوزی

 در سکوتت تفنگ می گرید-تیرها در شقیقه ات جاریست!

 *****

بعد مرگت هنوز غمگینی-توی قبرت نشسته ای تنها

 مثل هر روز زندگی مرگت-روزهای سیاه تکراریست

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

چند غزل و رباعی از آقای علی مظفر شاعر توانمند سبزواری

نظرت را بنویس
comments

صوفیا

آفرین . عالی بود تبریک میگم جناب دولت آبادی ... خیلی وقت بود کاراتو نخونده بودم . مرسی از آقای برومند .

فلاحي

بسيار متشكريم از خوش فكري دست اندركاران مجله اسرار نامه از بابت انتخاب شاعران جوان و اشعاز زبايشان و انتشار آن در اسرار نامه به آقاي دولت آبادي نيز از طرف همكاران كتابخانه بابت انتشار كتابشون تبريك ميگيم خوشحال ميشيم چند نسخه از كتاب جديدشون رو داشته باشيم
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما