چند غزل و رباعی از آقای علی مظفر شاعر توانمند سبزواری

آقای علی مظفر از شاعران خوش ذوق سبزواری است که هم اکنون در حال تحصیل در مقطع دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی در تهران است.

وی که از فعالیت گسترده ای در جهان مجازی اینترنت برخوردار است و اشعار خود را در چند وبلاگ ، وبسایت و صفحه شخصی اش در شبکه اجتماعی فیسبوک منتشر می کند، بیشتر در دو قالب غزل و رباعی به طبع آزمایی پرداخته است.

اسرارنامه در ادامه تعدادی از غزلیات و رباعی های این شاعر خوش قریحه سبزواری را منتشر می کند:

 

خدا نخواست

عاشق شديم هر دو وليكن خدا نخواست
ما مدعي شديم و خدا منتها نخواست

بيگانه‌اي رسيد و تو را بي‌بهانه برد
گفتم به دل كه ساده، تو را آشنا نخواست

تو رفتي هميشه شدي سهم ديگران
ماندم چه شد چگونه خدایا، چرا نخواست

شبها تو در كنار كسي بي‌خيال من
ديدي خدا براي دلم جز بلا نخواست

دل شرحه شرحه شيون و چشمم تغار خون
هرشب خدا دعاي مرا بي‌صدا نخواست

رفتم كه تا هميشه فراموشمان شود
بيمار چشمهاي تو دارو، دوا نخواست

شادم كه با خيال تو مستم تمام شب
شادم خدا خيال و غمت را جدا نخواست

هر شب تو هم بياد مني خواب ديده‌ام
آري قبول كن به خدا كه خدا نخواست


   *    *     *


با سکوت خسته ای اینجا هم آغوشم تو چه؟
باده می ریزم ولیکن اشک می نوشم تو چه؟

نیستی ساقی بریزی ، جام بر جامم زنی
استکانی مانده و لبهای خاموشم تو چه؟

دیر وقتی رفته ام با سایه ام از زندگی
سایه ام برگشته اما من فراموشم تو چه؟

چشم بستم بر تمام هرچه قبلا داشتم
دوختم لب را که یکدم نشنود گوشم تو چه

یادم افتاد از سر رودی که باران می نوشت
روی سنگی خنده هایی کرده مدهوشم تو چه

زیر باران هم قدم بودیم دنیا شاد بود
سعی کردم زندگی را ساده نفروشم توچه

باز باران می وزد امشب به بام چشم من
چتر گیسوی تو را آهسته می پوشم تو چه

رعد و برقی در دلم پیداست شاید می رسی
باز باران با غمت امشب هم آغوشم تو چه



     *     *     *


تا که میخندی به چشمانم جهانم بهتر است
واژه ها تصویرها حتی بیانم بهتر است

آسمان با من موافق نیست ای خورشید من
زیر باران در کنارت آسمانم بهتر است

راستی امروز باور داشتی وقتی خدا
در میان رود می گفتت روانم بهتر است

من زبان بستم نگاهت درس عشق آغاز کرد
تازه فهمیدم به خاموشی زبانم بهتر است

بین درس و زندگی تصمیم کبری عشق شد
در میان مکتبت دل را نشانم بهتر است

میروم از جاده هرگز به مقصد می رسم
بد مسیر است زندگی آنجا گمانم بهتر است

کفشهایم در مسیر جاده عاشق می شوند
عاشقی از زندگانی مهربانم بهتر است

 

    *     *      *



آدم شدن از گناه چشمـــــانش بود
یا سیب که در نگاه چشمانش بود
ای دوزخیــــــان جهنم آماده کنید
دیشب شب اشتبــاه چشمانش بود

 

    *     *      *


جز عشق در این جهان مرا مسئله نیست
نزدیک تر از غمـــش مرا فاصله نیست
دنیاســــــــــــت به ناز و با نیازش سر پا
این نیز گذشتنی است ای دل... گله نیست

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

چند غزل از هادی نژاد هاشمی شاعر جوان و پراستعداد سبزواری

نظرت را بنویس
comments

محمد سخایی مقدم

سلام خسته نباشی علی آقا،ارادت بنده راپذیرا باشید همکار گرانمایه

داوطلب

افرین به شما مایه افتخار مظفرابادی این وبلاگ روستای مظفراباده لطفا سری بزنید mozafarabadrodab.avablog.ir

محمدرضازارعی بونش

باعرض سلام ووقت بخیرجناب مظفر.ممنون اززحمات شما.موفق وپایدار وپیروزباشید

هم شعرا قشنگه هم عکسشون با اون منظره سرسبز پشت سر زنده باد شاعر
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما