استاد حسن نصر شاعر ، مدرس و منتقد پیشکسوت سبزواری

فهرست هنرمندان سبزوار بزرگ (کلیک کنید)

استاد حسن نصر (متخلص به سیاووش) شاعر ، محقق ، منتقد و مدرس زبان و ادبیات فارسی است که در سال ۱۳۳۴ ( ه.ش ) درشهرستان ادب دوست و هنر پرور سبزوار چشم به جهان گشود.

تحصیلات ابتدایی و متوسطه ی خود در سبزوار به اتمام رساند ، در سال ۱۳۵۶ پس از سپری کردن دوران خدمت سربازی (سپاهی دانش) ، به استخدام آموزش و پرورش سبزوار در آمد ، آنگاه تحصیلات خود را در رشته ی زبان و ادبیات فارسی ادامه داد و با اخذ مدارک لیسانس و فوق لیسانس ، به تدریس در دبیرستان ها و ، مراکز پیش دانشگاهی ، دانشگاه های سبزوار و... مشغول شد .

 اگر چه بیشتر قالب های شعری را آزموده است ، آسمان غزل را بهترین و وسیع ترین جولانگاه احساس شاعرانه می داند.

وی زبان فاخر و منحصر بفرد خود را داشته و به اصطلاح سروده هایشان امضا دار است.

 مدت هاست با انجمن های شعر و ادب سبزوار همکاری می کند و در زمینه ی  ویراستاری آثار ادبی نیز  فعالیت داشته و دارد . علاوه بر این سالها با مجلات داخلی دانشگاه ها ،  مجلات و روزنامه های مهم کشور از جمله کیهان ، کیهان فرهنگی ، اطلاعات ، سوره ، توس ، بینالود و . . .  همکاری داشته و آثار قابل ملاحظه ای را در زمینه ی شعر و مقالات ادبی به چاپ رسانده است.

 در سال ۱۳۷۹ مجموعه ی شعری  به نام ( پلکهایی خیس عشق )به چاپ رسانده و چند اثر دیگر در زمینه ی شعر و تحقیق آماده ی چاپ دارند که به زودی روانه ی بازار ادب خواهد شد .

سالهاست شاعران در محضر استاد حسن نصر تلمذ کرده و از دانش و اخلاق و شخصیت فرهیخته وی بهره می برند.

در ادامه  دو مورد از سروده های این شاعر پیشکسوت سبزواری منتشر می شود:

 

پیش از تو هر چه آینه دیدم سیاه بود.

از باغِ صبح هر چه که چیدم سیاه بود

جنگل سیاه ، کوه سیاه ، آسمان سیاه

دریا سیاه ، هر چه که دیدم ، سیاه بود

هر صبحِ دلفریب که با شوق کودکی

در کوچه های عید دویدم سیاه بود.

از سالمرگِ کودکی ام تا طلوعِ عشق

پیوسته آسمانِ امیدم سیاه بود.

با بال های عاطفه ، در آسمان شعر

هر بیت و مصرعی که پریدم سیاه بود.

مثلِ شهاب سوخته از چشمِ آسمان

در پایِ هر ستاره چکیدم سیاه بود.

انگار ، بامداد هم از دردِ من سرود :

گلواژه های شعر ِسپیدم سیاه بود.

بر من نگیر بانویِ شعرم ! غزل ! اگر

رنگ و ردیفِ شعرِ جدیدم  سیاه بود.

 

*  *   *

 

مَپرس از تب و تابم ، به جانِ دلتنگی

خزان وزیده به جانم ، خزانِ دلتنگی

هوایِ خاطرم ابری تر از هوایِ ملال

دلم گرفته تر از آسمانِ دلتنگی

کی ام؟ تکیده دو تاری به طاقِ تنهایی

خرابِ زخمه و شورِ بنانِ دلتنگی

شبیهِ شعله یِ فانوسِ رو به خاموشی

نشسته ام به حباب   آشیانِ دلتنگی

به ارتفاعِ سقوطم رسیده ام ، ای ماه!

به پایِ حوصله ، از نردبانِ دلتنگی

بیا بهانه یِ شعرم ! هلا ! غزل بانو !

دلم گرفت از این نوحه خوانِ دلتنگی

بیا و تلخ نکن کامِ ما ، یک امشب را

به تلخِ تلخ تر از شوکرانِ دلتنگی

غریبگی نکن امشب ، بیا دمی بنشین

تو هم که مثلِ منِ غم ترانه  دلتنگی

خوش آمدی غزلم ! هم پیاله ! بسم الله !

هنوز مانده سه چار استکانِ دلتنگی !

 

با سپاس از سمیه اکبری به خاطر همکاری در تهیه این مطلب

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما