«مثل یک لاک پشت تنها که ...» / شعری از احمد حامی عضو انجمن شعر جوان سبزوار

فاطمه شریف نیا / مجله اینترنتی اسرارنامه

احمد حامی یکی از هنرمندان تقریباً جوان سبزواری است که در زمینه  انواع قالب های شعر پارسی ، دست توانایی دارد.  وی یکی از اعضای فعال در انجمن شعر سبزوار است که در جلسات هفتگی انجمن حضور پر رنگی دارد.

مجله اینترنتی اسرارنامه در ادامه برای آشنایی بیشتر مخاطبان گرامی با توانایی های این شاعر سبزواری ، قطعه ی از  آثار زیبای او را  منتشر می کند.

 

آرزوی گذشتگان بودیم
کشف کردیم و سربرآوردیم
گورمان را شکافتیم و بعد
زیر این خاک پر درآوردیم

مثل یک بچه لاک پشتی که
تازه از تخم سر در آورده

زندگی دردهای مواج است
توی دریای خشک و طوفانی
دست و پا می زنی به کف نرسی
مثل کف روی موج می مانی

مثل یک بچه لاک پشتی که
توی دریای درد می افتد

گاه باید در آبِ دیده شوی
مثل فولاد آبدیده شوی
درد را بیصدا صدا بزنی  
شکل یک گنگ خوابدیده شوی

مثل یک بچه لاک پشتی که
کوسه می بیند و نمی میرد

سختی روزهای تکراری
بود چون کوله بار بر پشتش
گریه می کرد زیر باران تا
نشود باز ناگهان مشتش

مثل یک لاک پشت سنگینی
که سبک شد دلش به گریه در آب

عاشقی التهاب تندی که
"لحظه ای" اتفاق می افتد
بعد یک عمر وقت دلتنگی
یادت این کار شاق می افتد

مثل یک لاک پشت عاشق که
سنگ بر پشت  زندگی کرده

آرزوهای بر دلش مانده
هر چه می خواست تا کنون  باشد
همه را دفن کرد و نیمه شبی
خواست از چشمها مصون باشد

مثل یک لاک پشت مادر که
دفن می کرده تخمهایش را

بعدها آرزوی دفن شده
سبز می شد به شکل امیدی
باز از نو شروع زندگی و
باز از نو طلوع خورشیدی

مثل یک بچه لاک پشتی که
تازه از تخم سر در آورده

در کتاب قطور زندگیت
گریه هایت در اولین برگ است
لذتی نیست در همآغوشی
اصل ارگاسم زندگی مرگ است

مثل یک لاک پشت تنها که ..
مثل یک لاک پشت تنها که...

احمد حامی

 
نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما