یک هنرمند پیشکسوت تئاتر در غرب خراسان:

اجرای تئاتر مرگ یزدگرد در سبزوار، سلیقه تماشاچی شهرستان را بالا برد

در یک هفته گذشته، علاقه مندان تئاتر در شهرستان سبزوار، شاهد روی صحنه رفتن اثری فاخر بودند که به گفته برخی صاحب نظران عرصه هنرهای نمایشی در دیار سربداران، در روزگاری که اکثر فعالیت های نمایشی در دسته طنزهای ساده و عامه پسند به اجرا در می آیند، این تئاتر توانست توقع تماشاچی سبزواری را از تئاتر بالا ببرد.

به گزارش مجله تحلیلی اسرارنامه، هرچند بر پوسترهای منتشر شده از تئاتر مرگ یزدگرد، نامی از بازیگران و سایر عوامل صحنه مشاهده نمی شد و نام کارگردان اثر نیز با عبارت اختصاری «میم.الف» درج شده بود(و ما هم تا پایان این مطلب به جای آوردن نام و فامیل کامل کارگردان از همین عبارت اختصاری استفاده خواهیم کرد)، اما تیم هنرمندان این اثر، متناسب با انتخاب جسورانه شان که متنی از استاد بهرام بیضایی از هنرمندان پیشکسوت و صاحب سبک تئاتر ایران است، آنقدر زحمت کشیدند و برای تمرین مرگ یزدگرد، یک سال ونیم خاک صحنه خوردند، تا در نهایت نمایشی را به روی صحنه تالار بیهقی سبزوار بردند که بتواند نظر منتقدان تئاتر غرب خراسان رضوی را به خود جلب کند.

با اینکه این روزها اتفاقا با هفته سبزوار نیز  مصادف شده است و به واسطه تعدد برنامه های فرهنگی و هنری و افتتاح و کلنگ زنی پروژه های عمرانی و سخنرانی و همایش  هایی که دائمابرگزار می شود، اوج فعالیت کاری خبرنگاران  شهرستان است، اما اسرارنامه طبق وظیفه ای که همواره نسبت به اصحاب فرهنگ و هنر دیار سربداران برای خود قائل بوده است، نتوانست نسبت به زحمت هنرمندانی  که تئاتر فاخر مرگ یزدگرد را به روی صحنه برده اند، بی اعتنا بماند و برای تهیه نقدی درباره این اثر به سراغ استاد حسین شمس آبادی از پیشکسوتان و صاحب نظران شاخص تئاتر غرب خراسان رضوی رفت و ایشان نیز با تواضع و خوشرویی دعوت  اسرارنامه را پذیرفت و صبح روز یکشنبه باحضور در محل دفتر اسرارنامه به سئوالات خبرنگار این مجله درباره کم و کیف تئاتر مرگ یزدگرد پاسخ گفت.

نقد حسین شمس آبادی هنرمند برجسته تئاتر سبزوار، درباره تئاترمرگ یزدگرد به کارگردانی میم . الف آنقدر مفصل و عمقی است که می توان، نیمه ابتدایی آن را تحلیلی بر نمایش نامه مرگ یزدگرد نوشته بهرام بیضایی نیز دانست.

اسرارنامه، پیش از اینکه به انتشار متن اظهارات استاد شمس آبادی بپردازد، از مخاطبان گرامی به خاطر تاخیر چند روزه در انتشار این مطلب عذرخواهی نموده و سپس با ذکر این نکته که به جز سئوال اول، بقیه سئوالات خبرنگار از متن گفتگوی پیش رو حذف شده ا ست، توجه شما گرامیان را به مطالعه این مصاحبه جلب می کند:

جناب استاد شمس آبادی با سلام و تشکر از اینکه دعوت ما را پذیرفتید. شما به عنوان یکی از اساتید و صاحبنظران تئاتر سبزوار که خودتان  هم شب گذشته به تماشای تئاتر مرگ یزدگرد در تالار بیهقی نشستید، لطفا نظر خود را درباره این اثر بیان بفرمایید و بگویید آیا در مجموع هنرمندان سبزواری توانستند از پس اجرای یکی از مهمترین متن های نمایشی ایران که سال ها قبل توسط استاد پیشکسوت بهرام بیضایی نوشته شده است، بربیایند؟

به نام خدا و با تشکر از شما به خاطر اینکه چنین بستری را پیرامون نقد و تحلیل آثار هنری به خصوص تئاتر در سبزوار فراهم  آورده اید. درباره اجرای اخیر تئاتر مرگ یزدگرد به کارگردانی «میم.الف» در سبزوار باید عرض کنم، به هرحال یک اتفاق تئاتری خوب در سبزوار شکل گرفته است و نگاه امیدوارکننده ای در سال 94 به این مقوله می توان انجام داد که شروع کاردر اوایل  سال با اثر خوبی مثل مرگ یزدگرد است.

اما در ابتدا بد نیست کمی درباره خود مرگ یزدگرد بگوییم.مرگ یزدگرد نوشته بهرام بیضایی است و انتخاب این نمایش نامه برای اجرا، توسط هر کارگردانی حکم حرکت در لبه تیغ را دارد.

از یک طرف کار سخت و از طرف دیگر کار سهل و ممتنعی است. زیرا متن دیگر هیچ جایی برای ایراد ندارد. یکی از مشکلات کنونی تئاتر در سبزوار و ایران کمبود نویسنده و متن مناسب است. متن تمام شالوده و پلان اصلی  هر نمایشی است  که باید متن قوی و  خوبی وجود داشته باشد تا در کنار یک کارگردانی  و بازی  خوب به یک نمایش  قابل  قبول تبدیل  شود. و در اینجا در قدم اول دیگر بحثی درباره متن نیست. متنی قوی که 35 سال قبل نوشته شده و هیچ چیز کم ندارد و به گونه های مختلف هم کار شده است.

ولی اشکال کار هم در نقدی که بخواهیم مطرح کنیم، اتفاقا از همین انتخاب متن شروع می شود. یعنی  گرچه متن  به صورت خود به خود مشکلی ندارد اما انتخاب متن که یکی از وظایف اصلی کارگردان هست دچار یک چالش می شود.

ما این نگرانی را درباره متن نداریم زیرا درام یک درام کامل است. شخصیت پردازی ها خوب است موقعیت زمانی و مکانی فوق العاده دارد خوب ارائه می شود. اما چالش اینجا مطرح می شود که آیا کسانی که می خواهند این اثر را کار کنند، بضاعت کافی برای به صحنه بردن این نمایش را دارند یا ندارند و این جای بحث اصلی است.

این را هم بگویم که کارکردن نمایش نامه های سنگین هیچ  ایرادی ندارد و نقد بنده به این معنی نیست که اگر متنی سنگین است دیگر نمی شود به طرف آن رفت و مثلا نباید هملت شکسپیر، یا آثار آقای بیضایی  یا نوشته های چرمچی را کار کرد. نه منظورم اصلا این نیست. بلکه به نظر بنده،همه می توانند تجربه کنند. هرکسی می تواند یک کار بزرگ و حساب شده ای را بردارد و کار کند. اما ما اینجا بحثمان روی مخاطب است. یعنی وقتی ما کار را برای اجرای عموم می سازیم و در سالن را باز می کنیم دیگر صرفا نه کار کارگاهی است، نه دانشجویی است، نه کار خاص است. در را که باز  می کنیم به روی تماشاچی باید فاکتورهایی را برای مخاطب نگه داریم. و در قدم اول انتخاب متنمان طوری باشد که ارتباطش با مخاطب با بضاعت گروه ممکن باشد. اینجا به نظر من یک جای چالش است.

یعنی اگر گروهی که می خواهد اجرا کند بداند می تواند کار فاخر را طوری اجرا کند که در عین حال که کار فاخر است و شأنیتش حفظ می شود مخاطب عام را نیز بتواند جذب کند و این دو را کنار هم نگاه دارد این خوب است.البته همانطور که گفتم، ایرادی ندارد که تجربه کنند اما تماشاچی نباید تاوان  تجربه را بپردازد.

از این لحاظ گفتم اولین چالش در تئاتر مرگ یزدگرد انتخاب همین متن است به دلیل اینکه این متن  از آن گونه متونی است که نه تنها بازیگر و نویسنده و عوامل باید مطالعه تاریخی داشته باشند. حتی خواننده آن متن و بیننده نیز باید یک مطالعه و آگاهی قبلی  نسبت به موضوع داشته باشد تا بتواند ارتباط برقرار کند.

البته در عین  حال تاکید می کنم که نویسنده نباید متن را مقید به این  کند که شما حتما بروید کتاب ها را بخوانید بعد بیاید متن مرا بفهمید بلکه باید متن خودش به اندازه کافی  گویا و رسا باشد و خود اقای بیضایی این قوت را هم دارد اما من حس کردم در بعضی از موارد خود آقایان و خانم  ها و، کارگردان  به بعضی از امورات تاریخی اشراف ندارند واین دیگر یک ایراد است و جای سئوال است. نمایش های اینگونه فاخر و ارزشمند از یک لایه تشکیل نمی شود. یعنی  ما فقط نباید با یک چیزسطحی ارتباط برقرار کنیم و کار را تمام شده فرض کنیم.

من مجبورم اشاره کنم به کارهای آقای بیضایی.مثلا در فیلم مسافران  که کاملا فیلم روایتگر قوی است شکل خیلی آموزشی دارد. اول قصه تکلیفش را با تماشاچی مشخص می کند. می گوید ما مسافرانی هستیم  که به مقصد نمی رسیم یعنی قرار نیست ما گرهی بیبنیم آیا غرق می شوند؟ تصادف می کنند؟ از دره پرت می شوند؟ می میرند؟ مجروح می شوند؟ برای اینکه ذهن تماشاچی را درگیر گره های سطحی نکند، می گوید ما مسافرانی هستیم که به مقصد نمی رسیم. دیگر شما دنبال نمی گردید، و لایه اول حذف می شود.

در مرگ یزدگرد همین قصه است در شروع داستان در پاراگراف اول قبل از اینکه نمایش شروع شود، می گوید:
و یزدگرد به آسیابی در آمد و در آسیاب بمرد.

همه می دانند یزدگرد توسط یک آسیابان به قتل می رسد. قصه قتلی که گره عمده داستان است از روی دوش تماشاچی برداشته می شود. نویسنده های آماتور دنبال گره هایی هستند برای نگه داری تماشاچی اما نویسنده قهار لایه های دوم و سوم را ایجاد می کند و کارگردان باید اشراف داشته باشد که لایه های دوم و سوم متن خوب را بیرون بکشد.حتی به نظر من در اینجا چگونگی اتفاق هم مهم نیست.

یزدگرد به آسیاب آمد و بمرد.

آن را هم حتی نمی خواهد بگویید که چه طوری مرد؟ چون به گونه های مختلف روایت می شود.

این نمایش در واقع  نقدی دارد بر فروپاشی ارکان دولت ساسانی. این نمایش نامه نگاهی عمیق دارد به یک اتفاق بزرگ تاریخی که در ایران افتاده و آن مواجهه فرهنگ ایرانی با فرهنگ اعراب است.

قبل از حمله اعراب ایران یک امپراطوری بسیار بزرگ بوده است. در تاریخ خوانده ام که برای رفتن به حمله 300 رامشگر و خواننده و آشپز با خودشان در فتوحاتشان داشته اند و یعنی حتی به روانشناسی جنگ هم توجه داشته اند تفریحات و خوراک و ...و اینقدر بزرگ بوده ارتش که فقط 300 نفر رامشگر و آشپز و خواننده داشته اند.

پس چرا چنین سپاهی از اعراب شکست می خورد؟ ادواتشان هم به مراتب بیشتر از اعراب بوده است و وقتی اعراب وارد ایران می شوند وارد یک دریا یک بهشت می شوند. تمام فتوحاتی هم که اتفاق می افتد بعد از آن امرایی که ایران را اداره می کنند عرب نیستند اعراب مدیریت را به خود ایرانی ها واگذار می کنند اعراب فقط فتح می کنند چون ایران تمدن بالایی دارد.پس فتح  ایران و فرو پاشی نظامی با آن بزرگی و قدرت چرا اتفاق می افتد ؟چرا امپراطوری ایران نمی تواند دوام بیاورد؟

این ها را کارگردانی که می خواهد  نمایش نامه مرگ یزدگرد را کار کند، باید حتما عمیقا بداند و ریشه ها را تحلیل کند.
این نمایش نامه در لایه های عمقی تر خود، به راحتی این مسائل را بیان کرده و مرگ یزدگرد بهانه ای است برای نشان دادن سقوط ایران. شما هم نباید در لایه های در لایه اول بمانید و فقط بگویید پادشاهی به آسیاب آمد و اینطوری کشته شد.
مرگ یزدگرد، صرفا یک داستان کوچک با چند شخصیت نیست حرف سیاسی اجتماعی می زند تماشا گر هرچند قوی نباشد باز هم می فهمد با این عبارات و واژه ها حرف بیشتری از روایت یک قصه بین چند شخصیت مطرح می شود.

این نمایش نامه نقد تاریخی است در واقع نمایش روایت گری است . به چند طریق مرگ یزدگرد را از دیدگاه هر کسی بیان می کند. آسیابان به یک دلیل در یک جا یزدگرد را می کشد . زن در یک جا به یک دلی او را می کشد و دختر به دلیل دیگری او را می کشد .

نمایش از نگاه آدم های مختلف دوباره تکرار می شود و روایت می شود. اما جالب است که بدانید این ها یعنی آسیابان، زن آسیابان و آن دختر هیچ کدام اصل نیستند. اصل آن سه نفرند که در تئاتر مرگ یزدگرد به کارگردانی آقای میم . الف در حاشیه قرار گرفته اند. آنها پایه های نظام طبقاتی ایران و نماینده آن در این نمایش هستند. و تنها علت سقوط  ایران در مقابل اعراب داشتن نظام طبقاتی است چیزی که مردم بر نمی تابیدند.

من در دنباله صحبت هایم ضمن اینکه شجاعت کارگردان در انتخاب چنین متنی را واقعا تحسین می کنم، ولی در عین حال جای این نقد را هم باز می بینم که میم.الف در این نمایش نامه ریشه اصلی تراژدی و درام را در نیاورده و فقط به اتفاق پرداخته و نمایش را با محوریت اتفاق مرگ یزدگرد به تصویر می کشد. در حالی که به نظر بنده حتی بهتر بود که آن سه نفر یعنی موبد، سردار و سرباز که ظاهرا هیچ نقشی در مرگ یزدگرد نداشتند و به دنبال پیدا کردن قاتلانش بودند، در وسط صحنه و درمرکز توجه قرار می گرفتند و برعکس آسیابان و همسر و دخترش در بک گراند قرار می گرفتند یعنی کارگردان باید آن سه نفر نمایندگان جامعه طبقاتی ایران را می کشاند به وسط . چرا که در واقع آن ها مسببان قتل یزدگرد و بر باد رفتن امپراطوری ایران بوده اند و مردم ایران مردم روشنی بودند و جامعه طبقاتی را نمی پذیرفتند و می خواستند جایگاه خود را تغییر دهند، درست مثل آن داستان معروف کفش گر که به انوشیروان مراجعه می کند و می گوید من سه ماه مخارج ارتش ر امی دهم بگذارید بچه من درس بخواند و به یک طبقه بالاتر برود که قبول نمی کنند و بر نظام طبقاتی پافشاری می کنند.

اما در اواخر دوران ساسانیان نظام طبقاتی به حدی شدید بوده است، که حتی می بینیم اماکن مذهبی و مقدسشان را که به برپایی آیین های دینی اختصاص داشته، را نیز طبقه بندی کرده و مثلا آتشکده های مخصوص پادشاهان به نام آذرگشنسب در آذربایجان ساخته شده، آتشکده مخصوص موبدان به نام آذرفرنبغ در نزدیکی شیراز در استان فارس و آتشکده آذربرزین مهر مخصوص کشاورزان و پیشه وران در نزدیکی سبزوار در خراسان بنا شده است که امروز ویرانه های آن درنزدیکی سبزوار هنوز باقی است.

در چنین شرایطی است که مردم ایران از وجود این نظام سفت و سخت طبقاتی دل آزرده می شوند و زمینه های سقوط حکومت ساسانیان پدید می آید. نظام طبقاتی و باورهای پوچ در اواخر دوران ساسانیان به حدی بود، که حتی پادشاهان حق گذاشتن تاج را بر سر خود نداشته اند و این موبدان بودند که باید با جایگاهی ویژه ای که برای خود قائل می شدند، تاج بر سر پادشاهان می گذاشتند و بدین ترتیب وقتی که اعراب حمله کردند اوج نظام طبقاتی ایران و تحقیر مردم بود. و بهرام بیضایی در نمایش نامه مرگ یزدگرد، فقط مرگ این پادشاه را بهانه ای قرار داده تا همه این مفاهیم عمیق را پشت سر آن بیان کند، اما در تئاتری که این روزها در سبزوار اجرا شد،  به نظر من با همه ارزش هایی که داشت و زحماتی که هنرمندان گروه کشیده بودند، اما علت تراژدی را سطحی در نظر گرفته بود.

برای روشن شدن این موضوع مثالی می زنم : در یکی از خیابان های شهر تصادفی رخ می دهد. حالا علت را می توان خیلی ساده در سرعت زیاد اتومبیل جستجو کرد یا می توان خیلی عمیق تر و ریشه ای تر به قضیه نگاه کرد و یک قدم فراتر گذاشت و علت زیاد بودن سرعت راننده را جستجو کرد. بله سرعت زیاد هم یک علت بروز تصادف است. اما ظاهر قضیه است و بعد از آن می رسیم به دلایل سرعت زیاد راننده که ممکن است به خاطر عصبانیت، بیماری یا حتی گوش دادن به یک موسیقی شاد و هیجانات افراطی در حین رانندگی بوده باشد.

در نمایش های تراژدی که از متنی قوی برخوردار است، کارگردان باید به دنبال کشف ذات قضایا باشد. ما باید دنبال ذات قضیه باشیم.

پس در نمایش مرگ یزدگرد، صرفا شرح ماجرای مرگ یک پادشاه  توسط یک آسیابان، هدف اصلی نیست. زیرا نمایش نامه نویس این را به وضوح در همان ابتدا بیان کرده بلکه در این نمایش باید علت های اصلی فروپاشی نظام ساسانی را بررسی کرد.

اگر چنین است پس چرا نقش کاهن در تئاتر مرگ یزدگرد به کارگردانی میم .الف کمرنگ است؟ چرا گاهی در نمایش ما با پادشاه هم ذات پنداری می کنیم؟ در حالی که پادشاه خود یکی از عاملان نظام طبقاتی بوده و باید بار منفی نقش او بیشتر می شده است . اما در این نمایش طوری رقم خورده است که گاهی از مرگ یزدگرد غمگین می شویم و بدین ترتیب تمام شخصیت هایی که باید بار منفی نمایش روی آن ها می بود، یا در بعضی صحنه ها مانند پادشاه بار مثبت پیدا کرده اند یا مانند کاهن و سردار در سایه قرار گرفته اند.اینجاست که می فهمیم تحلیل یک نمایش چقدر باید وقت بگیرد و چقدر مهم است.

 یعنی اگر تیم حدود یک سال و نیم برای تمرین این نمایش وقت صرف کرده اند، شاید قبل از آن 6 ماه تا یک سال هم می بایست کارگردان روی تحلیل و نقد نمایش نامه مطالعه و کار می کرد و حتما می بایست کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران شهید مطهری را نیز مطالعه می کرد زیرا قطعا به اجرای بهتر و آگاهانه تر تئاتر مرگ یزدگرد یاری می رساند.

خوب حالا از انتخاب متن بیرون بیاییم جاهای مثبت آن را هم نباید نادیده گرفت .

همان طور که در ابتدا گفتم بازهم تکرار می کنم، اجرای این تئاتر در سبزوار بسیار خوب بود اما چون متن نمایش نامه، بسیار قوی بسته شده است قدرت  کارگردان را محدود می کند. با این وجود من می گویم در نهایت باید رد پای کارگردان در این تئاتر مشخص باشد. ما در اجرا چه چیزی می بینیم؟ چه چیز تازه ای اضافه شده؟ این می شود وظیفه کارگردان  تأثیر نگاه آقای میم.الف را در کجای تئاتر می توانیم ببینیم؟ زیرا نباید فقط یک نوشته را نعل به نعل اجرا کرد. البته نمی گویم اصلا ردپای کارگردان در اثر نیست اما خیلی کم و کمرنگ است.

وظیفه کارگردان فقط صرفا انتخاب متن، بازیگر ، تحلیل و تمرین و اجرا نیست. یک جاهایی هم حضور کارگردان در میزان سن لازم است.اندیشه او باید در همه نمایش پخش شود. اما کارگردان تئاتر مرگ یزدگرد در سبزوار فقط دو جا اوت زده بود در واقع . همان جایی که از موسیقی و شعر نو استفاده کرده بود. این دو جا خارج از عرف  نمایش  کار کرده بود ولی به دلیل اینکه زمینه نداشت تصویر نازیبایی در آمده بود. دکلمه می  شد، بازیگران فضای حرکات نمایشی امروز را می رفتند. آن تصویر نابه جایی است. می توانست تصویر به جایی باشد. من با به کار بردن این جور خلاقیت هامخالف نیستم. به شرط اینکه زمینه داشته باشد.

شما اگر در این فضا که ما نشستیم بخواهید دکور سنتی ایجاد کنید نباید فقط به گذاشتن یک کوزه اکتفا کنید. بلکه باید چند کوزه دیگر، گلیم و نمد هم باشد.

اما آنجایی که در تئاتر مرگ یزدگرد آقای میم . الف حرکات امروزی می شود و بازیگران دست هم را می گیرند و می چرخند می توانست صحنه خوب از آب در بیاید به شرط اینکه از اول نمایش به تدریج جایی برای اجرای این صحنه ها باز می شد. ولی  اینطوری که ما دیدیم، یک دستی کار از بین ر فته بود.

در کل به نظر من اگر آقای میم.الف نگاه خود را با قدرت بیشتری به کار دیکته می کرد کار خیلی بهتر از آب در می آمد. یعنی همان دل و جرأتی که در انتخاب متن به خرج داده است را ای کاش در وارد کردن نگاه خودش به صحنه نمایش نیز به خرج می داد تا بینندگان بیشتر رد پای کارگردان را در بازی ها، در طراحی صحنه ، در میزان سن  ها و ... می دیدند.

در بحث بازیگری که آخرین بحث است باید خسته نباشید بگوییم، به هرحال بضاعت بچه های سبزوار خوب بود در این  کار خیلی زحمت کشیده بودند. البته شاید بازیگرهای بهتری هم بودند که می شد کار را را با آن ها بست، اما بخشی از این هم به سلیقه برمی گردد.

اما بازیگرهای این کار، یک مقدار در بیان مشکل داشتند و برخی دیالوگ ها رسا نیست. یعنی روی بیان  کمتر کار شده و تماشاچی گاهی داستان را گم می کند.

مثلا دیالوگ های دختر را زیاد نمی فهمیدیم، آسیابان به خاطر مشکل دندان نمی توانست برخی دیالوگ ها را به خوبی ادا کند که باید این مشکل قبل از روی صحنه رفتن تئاتر، حل می شد اما در نهایت طوری شد که دیدیم بیان نقش آسیابان خیلی رسا نیست.

در کل کارگردان باید در انتخاب بازیگران دقت و حوصله بیشتری به  خرج می داد.

خانم فیروزی بازی خوبی ارائه  داد. آن زمختی و بی احساس بودن لازم برای زن آسیابان را دارد. و این کمک می کند به جاهایی که دراواسط تئاتر ایجاب می کند برای دقایقی نقش پادشاه را ایفا کند.

آن سه شخصیتی که باید بیشتر بزرگ می شدند اما در سایه قرار گرفته بودند(موبد، سردار، سرباز)، در همان مدت کوتاه که به آن ها فرصت بازی داده شده بود، بازیشان  خوب بود. مثلا سردار نظامی بازی خوبی داشت.

موبد اگرچه دیالوگ هایش کم است و شخصیتش پرداخت نشده اما بازی خوبی ارائه داد و اگر شخصیتش به درستی پرداخت می خورد باید محور قضیه می شد.

نقاط مثبت و امیدوارکننده اجرای تئاتر مرگ یزدگرد:

با وجود همه نقدهایی که بیان شد، حتما باید تاکید کنیم که یقیناً اجرای این  تئاتر  تاثیر  مثبتی  برجای خواهد گذاشت. مخصوصا برای جامعه  فرهیخته تر و خاص تر و بچه های تئاتر کار ارزشمند و فاخری  بود.

حسن برجسته این کار یکدست بودن گروه است. یعنی به طور مثال می گویم، اگر در یک بررسی از 100 نمره ، امتیاز این ها 70 است، همه هفتادند.ما داریم یک کار یکدست می بینیم. طراحی لباس یکدست، طراحی صحنه یکدسدست. طراحی بازی  یکدست. حتی موسیقی انتخاب شده به کار می آید. یعنی به معنای واقعی یک تیم هستند که دارند مرگ یزدگرد را اجرا می کنند. ممکن است تیم دست دو باشد، اما تیم است و این خوب است.و حاصل کارشان چنین شد که بعد از مدت ها روی صحنه واقعا یک اجرای تئاتر می بینیم و نگران حواشی هم نیستیم.  یک تئاتری  است که لذت می برد آدم از دیدن آن. هیچ حواشی ندارد خیلی شسته و رفته و خوب است.

در توضیح بی حاشیه بودن این تئاتر باید عرض کنم، مثلا در بعضی  از نمایش هایی که ما می نشینیم به تماشا همیشه نگرانیم. مثلا کار طنز نگرانی  دارد. افت کلام دارد، افت دیالوگ دارد، بازی ها گاهی فاصله دار و اغراق در بازی دارد، به هرقیمتی به طنز گرفتن و به سخره گرفتن دارد. این ها من تئاتری را نگران می کند. نگرانم که به تماشاچی عادی بغل دستم  بربخورد. نگرانم که حرفی زده نشود، حرکت نادرستی نشود. اما این تئاتر را می شود با آرامش نگاه کرد. با خانواده و با لذت. و می خواهم بگویم این تاثیر را در نهایت داشت که سطح تماشاچی شهرستان را بالا ببرد یا به عبارتی دیگر نمایش مرگ یزدگرد توقع تماشاچی سبزواری را چند گام به جلو می برد.

به طور خلاصه بگویم اگر امروز برای نقد تئاتر مرگ یزدگرد به کارگردانی میم.الف به اینجا آمده ام به خاطر پذیرش کلیت کار است. خیلی از کارها را اصلا لازم نمی دانم که نقد کنیم.

*    *    *

اسرارنامه در پایان ضمن تشکر از استاد حسین شمس آبادی به خاطر ارائه این نقد مفصل، از کلیه عوامل تئاتر مرگ یزدگرد که اثری فاخر و ارزشمند را در سبزوار به روی صحنه بردند به نوبه خود، قدردانی می کند.

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

گزارشی از اجرای تئاتر مرگ یزدگرد در تالار بیهقی سبزوار

نظرت را بنویس
comments

اعضای انجمن نمایش ایران

سلام . در کل میتوان گفت نقد جناب شمس آبادی از تجربه ایشان بعید بود و از روی غرض بوده است . به نظر بنده کار کاملا کارگردانی شده بود . لازم به ذکر است : در این 15 سال اخیر همچین کار ارزشمند و فاخری بر روی صحنه تاتر سبزوار دیده نشده است . تشکر و دست مریزاد به هنرمندان مستعد تاتر مرگ یزدگرد . همی بس که تاتر از انزوا در سبزوار در آمد و نظر منتقدان خراسان و حتی کشور را به خود جلب کرد . جناب استاد بیضایی تقاضای ارسال فیلم کار داشته است و از طرف به گروه مریزاد گفتند . با تشکر عضو انجمن نمایش ایران مرکز هنرهای نمایشی

مصطفی

خاک بر سر سبزوار و تئاتر سبزوار اگر اینکار برگزیده 15 سال تاتر سبزواره.گافهایی که تو اینکار بود اگه به گوش بیضایی برسه همونجا مژده رو صدا میزنه و برای تسکین اعصاب ازش طلب جوشنده آویشوو میکنه .راستی این انجمن نمایش ایران مرکز هنرهای نمایشی دیگه چه صیغه اییه؟؟

بچه انجمن تاتر

سلام خیلی خوب بود مخصوصا اون قسمتاش که درباره تاریخ ایران بود عالییه استاد تشکر

با سلام و تشکر از این نقد خیلی خوب، با نظر استاد شمس ابادی موافقم درحالی که دیالوگها قوی و استخوان دار بود اما برخی از بازیگران در ارایه آن ناتوان بودند به صورتی که واقعا در لحظاتی ارتباط بین تماشاگر و بازیگر از بین می رفت و بازیگر نمی توانست کنش و واکنشی که در دیالوگ بود را به خوبی انتقال دهد و رشته کار گسسته می شد، به امید اعتلای تاتر سبزوار
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما