جوجه اردک زشت، همیشه زشت نمی ماند!
جوجه اردک زشت، همیشه زشت نمیماند!
دکتر دلبری این روزها، هر وقت صحبت از هنر و فرهنگ سبزوار به میان میآید، با افسوس سری تکان میدهد و میگوید که «سبزوار در یک عصر طلایی از نظر هنری است! این تعداد هنرمند و این کیفیتی که هنرمندان در سبزوار دارند، با هیچ کجا قابل قیاس نیست!» بعد از خاطرات روزهای اخیرش با هنرمندان شعر، موسیقی، داستان، نقاشی و ... میگوید و آخر با این دو جمله حرفش را تمام میکند که: «کسی این هنرمندان را در نمییابد! هنر سبزوار نهایتاً در اتاقهای زیر پلههای سازمانها و ادارات فرهنگی ارائه میشود!»
نیازی به ادامه دادن این صحبت نیست که همه چیز در همین یک پاراگراف و به نقل از شاعر ارزشمند سبزواری گفته شده! اما در همین فضاهای هنری هم، باز کسانی هستند که مظلومترند! کسانی که حتی در اتاقهای زیر پلههای سازمانهای فرهنگی هم، به انزوا کشیده میشوند. زیرا با جو غالب در این حلقهها و انجمنها سازگار نیستند! کسانی که بسته فکری و به عبارتی «پُز» روشنفکری تمایلی ندارند و نه ظاهرشان و نه کردار و گفتارشان در راستای این سبک نیست! منظور از پز روشنکمرانه، اندیشه روشنفکرانه نیست که در طول تاریخ هدایتگر مردم عام بوده، بلکه، معنی اصطلاحی این واژه در روزگار ماست که امروز تمام فضای ادبی و هنری شهر ما را فرا گرفته!
در شهری که مقامهای ورزشی و بعضی عنوانهای فرمایشی ادارات، در بوق و کرنای سایتهای به ظاهر خبری به گوش همه میرسند، کسی یادش نمیآید که به مفاخر فرهنگی هم نگاهی بیاندازد! اما کافی است لیست برندگان جشنواره فیلم رویش را نگاهی بیاندازیم و ببینیم که مثلاً در بخش بهترین اثر با رویکرد دینی، نام حسن کیقبادی، نویسنده و فیلمساز آرام سبزواری، در کنار بهرام عظیمی ـ خالق انیمیشن داداش سیا و تهران 1500 ـ به عنوان برنده اعلام شده است. (منبع) آن هم برای فیلم نورجهانی که تا کنون یک کلکسیون افتخار برای این شهر آورده و خبری از آن در هیچ جا نیست!
کیقبادی همان نویسندهای بود که سالها پیشتر، در جشنواره داستانی درونشهری سبزوار ـ جشنواره مهر ـ وقتی مقام دوم را آورد، یک نام ناشناخته بود و همه ادبیان سبزوار متعجب بودند از اینکه چه طور کسی، خارج از پُزِ روشنفکری آنها داستانی به این قدرت و ساختار نوشته. کسی که او را در انجمنهای مدل خودشان ندیده بودند و هیچ کجا با ظاهری «نویسنده» وار مشاهده نشده بود! حتی بعد از آن هم در انجمنهای شهر غریب افتاد و با پسوندهای مختلف طرد شد! اما کتاب «42 روز کچل» را در پایتخت خواندند و او را دعوت کردند «شاخههای روز» را بنویسند. تا در روزگاری که نویسندههای آن تیپی سبزوار، داستانهایشان را به زور پول جیبشان و در انتشارات دوستانشان در سبزوار چاپ میکنند و آخر سر، خودشان کتاب را به همه هدیه میکنند، حسنکیقبادی، تبدیل به نویسندهای مطرح در عرصه داستاننویسی کشور شود و کتابش را نه تنها در انتشاراتی معتبر و ملی چاپ کنند که هزینه هم بابت قلمش بپردازند! انتشاراتی که کتاب کسانی چون «جواد افهمی» و «حسن شهسواری» را از داستان و چون «علیرضا قزوه» و «میلاد عرفانپور» را از شعر چاپ میکند!
جایزه فیلم رویش افتخار جدید او بود که باز هم به چشم سبزواریها دیده نشد! چرا که او جوجه اردک، از دید اردکها زشت است ولی یاد گرفته پرواز کند!
نویسنده: علی ششتمدی
کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید: