هشت شعر رضوی از شاعران سبزواری به مناسبت ولادت هشتمین امام شیعه

امید برومندی:

ایرانیان همواره نسبت به تمامی امامان معصوم شیعه(ع) علاقه و احترامی خاص قائل بوده اند. اما در این بین وجود حرم مطهر رضوی در گوشه ای از این خاک پرگهر، سبب شده است که ساکنان ایران زمین به ویژه هنرمندان این کشور، با ارادت ویژه تری نسبت به این امام همام عشق ورزی کرده و به تولید و تقدیم آثار هنری خود به پیشگاه او بپردازند.
در میان جامعه بزرگ هنرمندان و اقسام رشته های هنری، شاعران از جمله هنرمندانی هستند که شاید بتوان گفت از قرن های اولیه شکل گیری تمدن اسلامی تا به امروز حضور پیوسته و فراوانی در عرصه خلق و تکمیل هنر اسلامی و البته هنر رضوی داشته اند.
شاید از آن هنگام که دعبل خزاعی قصیده ای اثرگذار را در مدح اهل بیت پیامبر(ص) و از جمله در مدح امام رضا(ع) سرود و در شهر مرو در مقابل خود آن حضرت قرائت کرد و مورد استقبال و تشویق ثامن الحجج (ع) قرار گرفت، تا به امروز هیچ گاه "سلسله الذهب" اشعاررضوی از هم نگسسته و  همواره شاعران و ادیبان فراوانی بوده اند که این هنر را در هر عصر و زمان با زیور طبع خود، زنده نگاه داشته و به عنوان میراثی گرانبها برای نسل های بعد به یادگار گذاشته اند.
جامی، سنایی، خاقانی، اخوان ثالث، امین‌پور، الهی قمشه‌ای از جمله شاعران ایرانی هستند که اشعار رضوی را در گنجینه پربار اشعار خود دارند.
در این بین شاعران دارالمومنین سبزوار نیز به عنوان کهن شهر شیعه و یکی از مراکز اصلی توسعه و گسترش تمدن اسلامی درایران، همواره در صف اول تولیدکنندگان و تکمیل کنندگان شعر رضوی به عنوان یکی از متعالی ترین اقسام شعر در تاریخ ادبیات این سرزمین بوده اند.
به طوری که در همین دوره حاضر، بسیارند شاعرانی که با کمک قالب های مختلف شعری ارادت خود را به امام رئوف حضرت ثامن الائمه (ع) ابراز داشته اند.
مجله اینترنتی اسرارنامه در ادامه به مناسبت سالروز ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام رضا(ع) تعداد هشت شعر رضوی را از چند شاعر سبزواری گردآوری کرده و برای مطالعه شما گرامیان منتشر می کند.
گفتنی است اکثر این شعرها قبلا به صورت پراکنده در وبسایت های مختلف اینترنتی از جمله وبلاگ های متعلق به خود این شاعران، منتشر شده اند و برخی از آن ها برای اولین بار در اختیار خبرنگار این مجله قرارگرفته اند تا در یک رسانه گروهی منتشر شوند:


وادي هشتم
اينجا طلسم گنج خدايي شكسته باش
پابوس لحظه هاي رضايي، شكسته باش
دركوهسار گنبد و گلدسته هاي او
حالي بپيچ و مثل صدايي شكسته باش
وقتي به گريه مي گذري در رواق ها
سهم تمام آينه هايي شكسته باش
هر پاره ات در آينه اي سير مي كند
يعني اگر مسافر مايي شكسته باش
اينجا درستي همگان در شكستگي است
تااز شكستگي بدر آيي شكسته باش
در انحناي روشن ايوان كنايتي است
يعني اگر چه غرق طلايي شكسته باش
آنجا شكستي و طلبيدند و آمدي
اينجا كه در مقام فنايي شكسته باش
شاعر: دکتر حسن دلبری


***

محض رضای غنچه
روزی مدینه دسته گلی را به آب داد
گلدسته سبز کرد و گل آفتاب داد
مثل بقيع مشت کلوخی قرار بود
اما به شکل گنبد و ایوان جواب داد
خطی به رنگ سلسله ای از طلا کشید
شب را شطی شبیه شکوه شهاب داد
راه قشنگ چشمه شدن را نگاه تو
محض رضای غنچه نشان سراب داد
تنها برای درد تو غم سر بلند کرد
تنها برای عطر تو قمصر گلاب داد
شاعر: دکتر حسن دلبری
 

***


مهمان
مهمانی از عصمت دور، از کوچه ی کوثری ها
مهمانی از محض خورشید از سبز پیغمبری ها
مهمانی از غربت اما بارانی از آشنایی
مهمان فیروزه پوشی از رشته ی گوهری ها
در شرق مردابی ما تا رنگ کوثر بپیچد
روییده گلدسته ای از پهلوی نیلوفری ها
شاید کبوتر بهانه، شاید کبوتر فرشته است
شاید همین جا بهشت است، با این کبوتر پری ها
مهمان پر از سادگی بود شب های رنگی نمی خواست
مهمان دلی تازه می خواست در پشت این دلبری ها
غربت فقط بی کسی نیست شبهای دلواپسی نیست
گاهی غریبی ضریحی است در شهر کاکل زری ها
حتی من شاعرش هم انگور آلوده دارم
آورده ام زهر نابی در بهت ناب آوری ها
ده قرن پای مرامش زانو نشستیم و امروز
در ما فقط مانده از دین تسبیح و انگشتری ها

*کبوترپری: یک کبوتر مانند پری یا فرشته.
شاعر: دکتر حسن دلبری


***



در بیابانی که هر ریگش هزاران راز بود
ضامن آهو شدن سرچشمه اعجاز بود
این دل افسرده با هرکس نمی جوشد ولی
با غریب عاشقان از کودکی دمساز بود
بال در بال ملائک مرغ نوپرداز دل
در طواف گنبد زرد تو در پرواز بود
ابرها مثل زیارت نامه خوان های حرم
اشک های شوقشان خاموشی آواز بود
در شب یلدای غم شمس الشموس ما شدی
بارگاهت قبله گاه هر نیاز و راز بود
دست هایم را بگیر ای آنکه در قحط بهار
دست های مهربانت ابر باران ساز بود
کفر می گویم ولی ای کاش نام خوب تو
مثل بسم الله بود و واژه آغاز بود
شاعر: رضا فرامرزی
 

***


دلم را زیر و رو کن با نگاهت مثل آهو ها
دلم می خواهد امشب پر شوم از عطر شب بو ها
غریبی می کنم آقا به دور از صحن و ایوانت
شبیه مرغ دور افتاده ای از برج و باروها
دلم می گیرد از این زرق و برق چهره ی دنیا . . .
به سرعت دور باید شد حسابی از هیا هو ها
ندارد طعم شیرینی عسلها بی تو آقا جان . . .
بریز از شهد ایوان ِ طلا جامی به کندوها
نمی دانم چگونه باید آمد پیشتان اینک . . .
دلم جا خورده یکباره ندارد بنیه زانوها
چگونه منطقی باشد ، قلم در محضرت آقا . . .
شکسته ، پیش و روتان منطق ِ خشک ِ ارسطوها
غزل خوان و خرامان روبه درگاه شما امشب
شبیه موج می آیند فوجی از پرستو ها
شکوفه می دهد گلهای چشم عاشقان تک تک . . .
چه زیبا و سبک بالند اینجا دسته ی قوها . . .
دلم را می زنم من هم به دریای شما امشب
خودش آرام می آید نیازی نیست پاروها
چه ساز دل نشینی می برد هوش از سر آدم
گمانم عرش هشتم می زند بر طبل جاشوها
من از آلام دنیا، تا ابد دیگر نمی ترسم . . .
رسیده عرش هشتم دل کنار نوش داروها . . .
شاعر: سید مهدی نژاد هاشمی


***


کیستم من میان جمعیت؟ توی صحنت ببین تلاطم را
دوست دارم تلوتلو بخورم، دوست دارم حضور مردم را
کفش ها را که میکنم از پا، حس ناب نگفته ای دارم
تا ضریحت پریده ام بی شک، می زنم دور، دور چندم را!
تکه های بهشت می افتد، در نم خیس مردمک هایم
یک «کبوتر پری»* که می چیند، از تمنای دست، گندم را
بال هایم شکسته و زخمی، تو مرا هم دخیل کن آقا،
دوست دارم که خوشه چین باشم، برکت آسمان هشتم را
یک نفر از اهالی چشمت، وعده ای هر سه شنبه شب دارد
بوسه بوسه شکوفه می کارد، از خراسان گرفته تا قم را............


*کبوترپری: یک کبوتر مانند پری یا فرشته.

شاعر: سمیه اکبری
وبلاگ اختصاصی: منهای من


***


کسی در بخت و اقبالش شبیه مشهدی ها نیست
برای چشم آن ها دیدنت از دور رویا نیست
و دست آسمان را گنبدش از پشت می بندد
برای این همه خورشید در یک آسمان جا نیست
ببین حتی ملائک بی تو حسرت می خورند آقا
که دوری از بهشت انگار تنها مشکل ما نیست
دلم را می دهم امشب به صندوق اماناتت
که عمری با خودت باشد اگر چه جاش اینجا نیست
چه قدر این روزها در این حرم دل جابه جا کرده است
برای درک غم چیزی شبیه ویلچرها نیست
مرا بیدار کن خادم بگو موهات معلوم است
که در خوابم پریشان است موهایی که پیدا نیست
زبانم مو در آورده است از بس گفته ام آقا
ولی فهمیده ام حالا کسی مثل تو آقا نیست
شاعر: معصومه عباسی

 

***


رگ خواب کبوترها مگر در دست گنبد نیست
که می دانند حتی آسمان هم مثل مشهد نیست

تمام کوچه های شهر دارد نور می بارد

کسی انگار اینجا جز خدا در رفت و آمد نیست

تمام کفش های کفشداری زائرت هستند

نمی خواهند برگردند آقا جایشان بد نیست

ببین حتی النگوهای من هم شعر می گویند
برای دل به تو دادن کسی این جا مردد نیست

خراسان تا خراسان ردپایت لطف می کارد
مگر آقا همین جا وقت آغاز مجدد نیست؟

کمی آهسته تر اینجا قدم بگذار می ترسم
کبوتر! زیر پایت قلب زائرهاست گنبد نیست

شاعر: معصومه عباسی


گفتنی است نام تمام شاعران فوق در فهرست هنرمندان سبزوار که مدتی است گردآوری آن در مجله اینترنتی اسرارنامه، آغاز شده ، درج گردیده است.

شما گرامیان هم اکنون می توانید برای دستیابی به فهرست هنرمندان سبزوار به پیوند زیر مراجعه کنید:

هنرمندان سبزوار بزرگ

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

چند غزل از امیراحسان دولت آبادی

نظرت را بنویس
comments

زهرا-م

خیلی خوب بود.ممنونم التماس دعا انشالله قسمت همه بشه سال دیگه تولد امام رضا تو جرمش باشیم.اونجایی هم که امسال بودن خوش به سعادتشون
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما