نگاهی به نبرد رستم و سهراب در میدان "سپید دژ" سبزوار شهر دیرینه های پایدار

استاد حسین خسروجردی که از نویسندگان توانمند و علاقه مند به تاریخ و فرهنگ سبزوار بزرگ است ، به تازگی طی مطلبی که در مجله اینترنتی سبزواری ها منتشر کرده ، به بررسی قدمت و اصالت فرهنگی بیهق(سبزوار قدیم) پرداخته و درآن بین به صورت مفصلی وجود رزمگاه رستم و سهراب در سبزوار را مد نظر قرار داده و از لابه لای اسناد و مدارک تاریخی ، وجود این مکان را در شهر دیرینه های پایدار ثابت کرده است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه ، آرامگاه اسطوره ای سهراب و مکان رزمگاه رستم و سهراب که امروزه در میان محوطه باغ ملی و روبه روی ساختمان شهرداری سبزوار واقع شده است ، به طرز تأسف برانگیزی در مهجوریت قرار گرفته و در حالی که این محدوده تاریخی می توانست با دریافت یک رسیدگی مناسب و ساخت محوطه پیرامونی و تبلیغ و معرفی این اثر به مسافران و دوستداران ادبیات فارسی و علاقه مندان به شاهنامه فردوسی به یکی از جاذبه های مهم گردشگری سبزوار ، تبدیل شود ، در حال حاضر به آرامی در گوشه ای از پارکینگ شهرداری به حال خود رها شده است.

البته در یک سال اخیر اقدام امیدوار کننده ای ازجانب شورای سوم و شهردار وقت برای احیای این اثر تاریخی در سبزوار انجام شد و به نصب المان رستم و سهراب در پارک باغ ملی انجامید ، اما به نظر می رسد این پروژه هم اکنون متوقف شده و عملا کار خاصی برای تکمیل آن صورت نمی پذیرد.

اینک ضمن امید به آنکه مجموعه شهرداری سبزوار درزمان تصدی دکتر محمد علی طالبی ، اقدامات لازم را برای احیای این اثر تاریخی انجام دهد ، اسرارنامه در ادامه به بازنشر مطلب آقای حسین خسروجردی از مجله اینترنتی سبزواری ها درباره شهر باستانی بیهق می پردازد:



از اسطوره تا واقعیت : رستم، سهراب و سپید دژ

بیهق، دیار آزموده ایست با یادها و یادگاران دیرین و جان‌های روشنی که انگار، کلید صبحند و تو را تا ژرفای اسطوره‌ها و روایت‌های کهن می‌برند که بازجستن آن‌ها همان روزگار وصل است و تو می‌توانی در آستانه و درگاه بیهق، دژ سفیدی را ببینی که در ادوار جدید، به آن ارگ شهر می‌گفتند و بارگاه نامداران و سُکنای شهریاران بوده است و چگونه بگویم که فتوت نامه ی روزگار، از مردی نژاده و زنی نامدار می‌گوید که به او گُردآفرید می‌گفته اند و متون و اسنادی همچون کتاب “هفت اقلیم” نوشته ی “احمد رازی” می‌گوید :

تا دویست سال پیش در سبزوار، میدانی بوده است معروف به دیو سپید و می‌گفته اند در آن میدان رستم با سهراب مصاف داده است.

و سپس “برهان قاطع” که در سال‌های ۱۰۶۴ هجری تالیف شده می‌نویسد:

“هجیر” نام پسر “قارون بن کاوه” است که او را سهراب وقتی که به ایران می‌رفت در پای قلعه ی سپید در سبزوار در جنگ زنده گرفت.


فردوسی در شاهنامه سروده است که :

دژی بود کَش خواندَندی سپید //  بَران دژ بُد ایرانیان را امید

نگهبان دژ رزم دیده هَجیر  //  که با زور و دل بود با گرز و تیر (دار و گیر)

“فرهنگ آنندراج” هم در این خصوص آورده است:

و صحرای جنگ رستم و سهراب جانب خراسان بود که همان جا کشته شد…و دژ سفید که هجیر در آن بود و سهراب او را گرفته، نه به قلعه ی سفید فارس؛ بلکه در اراضی خراسان بوده که در این ایام شهر سبزوار در آن واقع است.


و “تاریخ بیهق” هم در این باره چنین آورده است :

و این قلعه را که در میدان قصبه ((سبزوار)) است “سپید دژ” خوانده اند.

و در لغت نامه ی دهخدا ذیل این مسئله چنین آورده است :

سبزوار شهرَکیست خُرد بر راه رِی – به یک فرسنگ فاصله، در زیر دست آن جاده، دژی خراب است و آن را، دژ سپید خوانند و چون سهراب عزم ایران کرده، آن جا رسیده و با هجیر مبارزه کردند. و فزون بر این، در باور مردم این ناحیت، هنوز هم این قول، سینه به سینه مطرح و ورد زبان مردم است که جنگ رستم و سهراب در این محل – که اکنون شهرداری سبزوار است- اتفاق افتاده و سابق، ارگ قدیمی‌شهر بوده است.



(در عکسِ عکاسباشی ناصرالدین شاه، برج و باروی این عکس، بهتر نشان داده می‌شود که اکنون بر تل خرابه‌های آن، باغ ملی است)



باری، در گفتار چنین وقایعی که به شکستن اسطوره‌ها می‌پردازد و افسانه‌های کیانی را واقعیت‌های تنگاتنگ مربوط می‌کند باید قول “پرویز رجبی”، تاریخ نویس بزرگ ایران را قبول کرد در کتاب ” هزاره‌های گمشده” حس غریبی دارد تا از میان یلان اساطیری – که تاریخ آن‌ها را بلعیده و آن را هضم کرده اند – نقبی به تاریخ بزند و از آن بگوید.

پس بگذارید تا به اعتبار چنین برداشتی گوشه ای دیگر از این حصانت و حفاظت قومی‌را که سبزوار نام دارد و “دکتر محمد زنجانی” مولف ” فرهنگ جامع شاهنامه” آن را دیار آزموده ای می‌داند که امروزِ روز اگر خواسته باشیم نژاد خالص ایرانی را در خراسان بیابیم باید اینجا را بیابیم و به اینجا بنگریم.(فرهنگ جامع شاهنامه، دکتر محمود زنجانی، صفحه ۴۰۵، موسسه عطایی)

گذشته از این، بیهق با نژاد خالص ایرانی و خاندان‌های قدیمی‌خود، زبان و ادبیاتی منحصر به فرد دارد که از گذشته‌های دور می‌آید.از ادوار و اعصاری که نزدیک به هزار سال پیش صاحب کتاب “تاریخ بیهق”، مهمترین نسبت و خصوصیت این دیار را، ادبای آن می‌داند.همان اُدَبا و فُضَلایی که به آن‌ها نظم و نثر دست می‌دهد و عده ی زیادی از آن‌ها در ده‌ها صفحه ی این کتاب، شرحشان آمده است.(تاریخ بیهق، صفحات ۲۸ و ۲۷۷)

در انتهای این مطلب بگذارید تا جان کلام را در جمله ی بسیار گویا و رسا و جویای تاریخ بیهق ادا کنم که در مناقبت و ارزش‌های سرزمین بیهق گفته است : علمای بزرگ خیزند در این خاک، در انواع علوم…

و سپس بابی را در این خصوص می‌گشاید که به راستی سِزَنده و تحسین برانگیز است و امیدوارم که این شأن حضور، همیشگی و پاینده باشد و فرزندان بیهق بتوانند – همچون محمود دولت آبادی – راهی چنین بِشکوه را بپیمایند و جهانی را بیارایند.

چنین باد…

حسین خسروجردی – اردیبهشت ۱۳۹۳

منبع: مجله اینترنتی سبزواری ها

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

آقای دکتر طالبی! آرامگاه اسطوره ای سهراب در شهر تاریخی سبزوار را دریابید

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما