زن در مسیر تاریخ / او کسی است که هرگز به دنبال من واقعی خود نبوده است
خروس خوان که مرد از خانه می رفت، همیشه پشت سرش را آب و جارو می کرد. اذان ظهر مردش باز میگشت ، پشت سرش اقامه می بست و به نماز می ایستاد. اگر پدرش پسر نمیداشت ،نسل بعد نامش گم شده بود. اما او در زمان بودنش هم بی نام و نشان بود . کُلفَت ، منزل، بچه ها، مادر بچه ها ، اسامی مستعاری بودند (هستند) که سعی در پنهان کردن ماهیتشان داشتند ماهیتی که بر جنسیتش استواراست است و بس .
آن زمانی که تنها مرد زندگیش ، شوهرش بود و حق داشت که بگوید این مرد متعلق به من است می گفتند: "نه " او یک مرد است و حق دارد بیش از یک شریک زندگی داشته باشد !!! نان و آب تو که سر جایش است !!! اما زمانی رسید که عده ای آمدند و رفتند و حرفهایی گفتند ،حرفهایی که هنوز هم برایش نامفهوم است و گنگ .اما او هنوز می بیند دستان فرزند المپیکیش را که دربزرگترین میادین جهانی بالا می رود ولی هرگز نامی از او برده نمی شود . و او هنوز می بیند، دستان فرزند هنرمندش را که با قلم مو و رنگ و بوم معجزه می کند ولی هرگز نگفتند او تمامی استعداد نقاشی اش را به پای فرزندش ریخت و هرگز یادی از او نکردند. به خدااو هنوز هم نمی داند در کجا ایستاده است ؟
لباس تنگ می پوشد. با آرایش دیسکویی در ملاء عام ظاهر می شود و تند و تند بینی اش را عمل می کند ،گونه گذاری میکند و ..... اما او هنوز همان کسی است که برای هر خروجی ،باید دستش را بالا ببرد و از مردش اجازه بخواهد .
او کسی است که به دنبال "من " واقعی خویش ،شاید هرگز نبوده است ، "منی" که در مسیر تاریخ بشر معلوم نیست چه بر سرش آمده است . او یک زن است ،همجنس من ،همجنس تو و همجنس هزاران زن ایرانی و غیر ایرانی دیگر ،زنانی که شاید بزرگترین نقششان بازهم چندان پررنگ نیست .
نویسنده: ف/امینی
29/1/93
کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید: