با محمدابراهیم اکبری در

ویترین طلایی اسرارنامه

آقای محمد ابراهیم اکبری که از نویسندگان توانمند سبزواری و از اعضای انجمن داستان و شورای نظارت بر نمایش شهرستان است و به تازگی به جمع نویسندگان افتخاری مجله اینترنتی اسرارنامه پیوسته است در روزهای اخیر طی ارسال مطلبی در قالب یک داستان کوتاه با بهره گیری از رگه های طنز و تخیل زیبای ادبی خود به بیان دلایلی پرداخته ، که وی را برای نوشتن در این مجله تحلیلی با رویکرد غالب فرهنگی در دیار سربداران ترغیب نموده است.

نویسنده کتاب های کلمات ترکش دار ، به سمت ظهور و داستانک در این نوشته خود ، به جذابیت های فعالیت در عرصه علوم انسانی و به ویژه کار رسانه ای که اصلی ترین اهداف آن تولید و انتقال پیام های فکری و تحلیلی به جامعه مخاطبان است ، اشاره کرده و با به کار بردن توصیف زیبای ویترین طلایی برای اسرارنامه ، اعلام نموده است از این به بعد دست نوشته های بیشتری را جهت انتشار در اختیار تحریریه این مجله قرار خواهد داد.

اسرارنامه در ادامه به انتشار متن کامل ارسال شده توسط این چهره سرشناس ادبی در دارالمومنین سبزوار ریشه فرهنگی خراسان می پردازد:

 

ویترین طلایی اسرارنامه

محمدابراهیم اکبری : کلاس پنجم ابتدایی در درس علوم تجربی بود که متوجه شدم گرانبهاترین فلز روی زمین طلاست. عاشق طلا شدم. آرزو کردم کاش دختر می بودم. جلو هر مغازه ی طلا فروشی حداقل نیم ساعت ، چهل دقیقه با دقت نگاه می کردم و در فضای گوشواره ها و انگشتری ها گم می شدم.

بعدها که بزرگ شدم تصمیم گرفتم تحصیلاتم را در رشته طراحی جواهرات ادامه دهم و همین کار را کردم . وارد این شغل شدم . کارم گرفت ، روزگارم سکه شد. روزهای طلایی ام ادامه یافت تا رسید به روزهای نامزدی و ازدواج ، بین دخترخاله های همسرم یکی دو نفر برای خرید سرویس طلایی عروس خیلی زخمت کشیدند. بیچاره ها بعد از اینکه طلاجات مغازه ی خودم را نپسندیدند به خرج من با هواپیما تا تهران و اصفهان برای پیدا کردن سرویس طلای عروس سفر کردند.
شانس آوردم شوهرانشان اجازه ندادند و گرنه پیش خودشان صحبت دبی هم می کردند. خرج کردن از من ، زحمت از آن ها ، بالاخره پس از یک ماه گشت و گذار که برای آن ها هم فال بود هم تماشا از بازاربزرگ اصفهان  سرویس طلای  مورد پسندشان را خریدند و برگشتند راستش نه برای اینکه از مغازه خودم خرید نکردند یا تا ریال آخر خرج سفرهایشان را از من سلفیدند، نه ! بابت بگو مگوها و کش دار شدن موضوع برای اولین بار علاقه ام به طلا به میزان شدیدی کاهش یافت.

هم اکنون که این جملات را می نویسم ومحکومم به اینکه هر ماه بابت مهریه ی همسرم ده سکه ی تمام بهار آزادی پرداخت کنم از هرچه طلاست بیزارم. لابد شنیده اید می گویند: اهل زر و زور. در آن زمان با خود فکر می کردم حالا که اهل زر هستم و مخصوصا در این دوره ی زمانی که مصلحت اهالی زور هم در زر خلاصه می شود و از حرف اهالی زر بدر نیستند ! آدم خوشوقتی خواهم بود و به آرامش خواهم رسید اما... دریغ که...

از سن سی سالگی مسیر زندگی ام را تغییر دادم. شروع کردم گشتن دنبال ماده ای که بتواند مرا به آرامش برساند ماده ای قیمتی تر از طلا . فهمیدم که کیمیاگری در علوم انسانی بهتر و دقیق تر از علوم تجربی جواب می دهد.

هیچ کس نمی تواند به این ماده ایراد بگیرد. با مس افکار و رفتار هر انسانی در آمیزد او را به آرامش طلایی خواهد رساند. بنا دارم رشته کلمات زیبای این ماده را که اندیشه نام دارد هر از گاهی در ویترین زیبای اسرار نامه بیاویزم تا هر خواننده پس از ساعت ها تفکر در آن بر سر و گردن ذهن خود بیاویزد و از غوطه خوردن در معانی آن لذت ببرد .سه رشته از این جواهر- قیمتی تر از طلا - تقدیم به پیشگاه اندیشه ورزان

 

1- کسی که اندیشه اش کم باشد سختی اش فراوان است.                      

                                                                                            رسول اکرم (ص)

 

2- خوشبختی درونی است نه بیرونی و از این رو به آن چه هستیم بستگی دارد نه آنچه داریم.

                                                                                                      هنری ون دایک (نویسنده و فیلسوف آمریکایی ، 1852-1933)

 

3- هرکس دوست داشتن را درک می کند درک خدا برایش مانند بوی گلی حس کردنی است.

                                                                                                                                           الکسی (شاعر روسی، 1882-1945 م)

 

گفتنی است اسرارنامه در بخش عکس نامه همین وبسایت اقدام به انتشار مجموعه ای از تصاویر آقای محمد ابراهیم اکبری کرده است که تعدادی از این تصاویر توسط یکی از همشهریان عزیزمان آقای محمود مهری برای اسرارنامه ارسال شده است و شما گرامیان هم اکنون می توانید برای مشاهده این تصاویر روی اینجا کلیک کنید.

 

برای مطالعه مطالب بیشتر از همین نویسنده به آدرس های موجود در بخش کوچه پس کوچه پیوندها در انتهای همین صفحه مراجعه نمایید.

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

اضداد در نظام آفرینش

سبد کدامین کالا (یک مثقال تدبیر- دو کیلو عزت نفس - سه شانه کرامت)؟

«نوشتنی دیگرگون» در امتداد ماجراهای سبد کالا!

نظرت را بنویس
comments

محسن

دمتون گرم

مجتبی

قربونه ادم با معرفت

اکبري اين چهار سال رو ....
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما