درس هایی از نهضت سربداران سبزوار ، اولین حکومت شیعه دوازده امامی در ایران

سرزمین خراسان به دلیل قدمت دیرینه ای که از آن برخوردار است ، رویدادهای تاریخی بسیار زیادی را تجربه نموده است.
که هریک درس ها و سرمشق و ارزشهای خاص خود را دارند.
اما در این میان سربداران به عنوان ارزشمندترین رویدادتاریخی خراسان محسوب می  شود که علی رغم عمر نسبتاً کوتاه این نهضت ، (در حدود نیم قرن) اثرگذاری فراوانی بر تاریخ تشیع ایران و نیز بر تمام مناسبات سیاسی و اجتماعی پس از خود در این سرزمین باستانی برجای نهاد.
به طوری که حتی می توان ریشه های وقوع انقلاب اسلامی ایران در 1357 هجری شمسی را در حرکت های مردمی شیعی نظیر سربداران جستجو کرد.
البته در تاریخ خراسان رویدادهایی نظیر ورود امام رضا (ع) و سکونت ایشان دراین استان نیز وجود دارد که از ارزش  معنوی بسیار زیادی برای خراسانیان و البته همه ایرانیان برخوردار است.
اما اگر به نحوه و چگونگی وقوع این رویدادها بنگریم ، در می یابیم که امام رضا (ع) در یک موقعیت اجباری به خواست و اراده مأمون عباسی به خراسان سفر کرد و حتی هنگامی که از مدینه عازم این سفر  بود ، به اهل بیت خود فرمود تا بر او  و این رفتن بی برگشتش گریه و زاری  کنند.
اما در قیامی نظیر سربداران ، مردم مومنان و شیعیان منطقه سبزوار و باشتین به صورت خودجوش ، در یک قیام مردمی و به پیروی از رهبران سیاسی و مذهبی خود نظیر شیخ خلیفه مازندرانی ، شیخ حسن جوری سربداری ، پهلوان  عبدالرزاق  باشتینی و ... به پاخاستند و تلاش کردند که سرنوشت سیاسی و اجتماعی و مذهبی  شهر و دیار و کشور خود را ، خودشان برعهده بگیرند.
و چنان بر سر این هدف ایستادگی کردند ، که موفق شدند پس از 120 سال تسلط مغول بر ایران ، سرانجام آنان را شکست دهند و اولین حکومت مردمی شیعی در ایران را تأسیس نمایند.
از این حیث سربداران نه تنها از همه حکومت های پادشاهی قبل از خود در خراسان ارزشمند تر است ، بلکه حتی می تواند به لحاظ ارزشمندی با رویدادی شبیه سفر امام رضا(ع) به سرزمین خراسان ، برابری کند و در بعضی زوایا از آن پیشی بگیرد. چرا که در سربداران عنصر اراده و تلاش  اسلامی و شیعی مردم غیرتمند ایران به خوبی تبلور یافته است.
همین ویژگی های سربداران است که پس از این همه قرن ، هنوز یاد و خاطره آن را در میان ایرانیان زنده نگاه داشته و به نماد غیرتمندی و آزادگی مردمان آریایی تبدیل کرده و در معرض توجه و تحلیل  دائمی رسانه ها قرار داده است.
مجله اینترنتی اسرارنامه در ادامه به انتشار یکی از ده ها مطلب مفصل و تحلیلی درباره قیام سربداران می پردازد.
این مطلب قبلا در پایگاه مستقل خبری تحلیلی حوزه دین (روات حدیث) منتشر شده است :

ظهور و سقوط سربداران؛ اولین حکومت شیعی

نهضت سربداران از چه جهت برای ما اهمیت دارد؟ مهم ترین نکته اش این است که این اولین و موفق ترین نهضتی بود که علیه مغول ها در ایران به راه افتاد و توانست حکومت تشکیل دهد. این در حالی بود که جماعت قیام کننده شیعیان بیهق بودند و در آینده سیاسی ایران که این کشور شیعی می شود حکومت ۵۰ ساله سربداران اهمیتی مضاعف می یابد. از سویی دیگر باید توجه کرد که با فروپاشی خلافت عباسی و اسماعیلیان استیلای مذهبی گروه های رقیب شیعه اثنی عشری بهم خورده بود و جا برای “خودی نشان دادن این جریان با سربداران فراهم شد. ضمن اینکه روحانیت سنی در طول حکومت دوم مغول ها با دستگاه حاکمه وارد معامله شده بود و تسلط مغول ها را مشروعیت بخشیده بود. در واقع مردم منتظر حرفی نو و حرکتی نوین در قالب مذهبی بودند که سربداران آن برآمده از انتظار بودند.

وجه مهم دیگر سربداران ترکیب تشیع و تصوف، برای اولین بار در قالب یک حکومت بود که بعدها صفوی از دل این تجربه به درآمد. دیگر وجه مهم سربداران توجه آنان به وعده ظهور حضرت مهدی(عج) بود. اینان بر خلاف مشعشیان که خود را موعود و باب ظهور می دانستند، تنها خود را زمینه ساز ظهور امام زمان بر می شمردند و از ادعای مهدویت دوری جستند. البته درویش عزیز دست به افراط گری در این زمینه زد اما او را هم نمی توان مدعی مهدویت دانست.

چشم انداز
این جنبش با آغاز کارش در خراسان و نمایش توانایی مبارزه با مغولان باعث ایجاد حس خود باوری در میان ایرانیان شد. به نظر می آید حرکت هایی که بعدها در مناطق هرات و مناطق نزدیک به خراسان انجام شد تحت تاثیر قیام سربداران بوده است. مدت حدود نیم قرن زمان نسبتا مناسبی بود تا شیعیان خراسانی خودی نشان داده و به تبلیغات دینی بپردازند.

در واقع با موج دوم یورش مغول ها با ورود هلاکوخان به فلات ایران، موجب تأسیس دولت ایل‌خانی و از بین رفتن نهادهای سنتی قدرت و مذهب در این سرزمین شد. دولت عباسیان که سمبل مذهب اهل‌سنت و بهانه اتحاد مذاهب چهارگانه سنی علیه شیعه به‌شمار می‌آمدند، از تخت خلافت فرو افتادند. قلعه‌های اسماعیلیه که با افراطی‌گری‌های خود همه شیعیان را به غلوّ و انحراف متهم می‌کردند، یکی بعد از دیگری فتح شدند. شیعیان، با از بین رفتن دو نهاد یاد‌شده، در امان از تعقیب و شکنجه حاکمان عباسی و آسوده از باطنی‌گری اسماعیلی، مجال یافتند که مکتب خویش را تبلیغ کنند و ترویج دهند.

مکتب و حوزه فقهی حله، وظیفه ترویج مکتب شیعه را در عصر ایل‌خانان برعهده گرفت. بزرگانی چون محقق حلی، ابن‌طاووس، علامه حلی، فخرالمحققین، شهید اول و… نمایندگان این جریان بودند. تصوف نیز هم‌گام با رشد سریع مکتب تشیع بستر حیات خود را تغییر می‌داد. صوفیان که تا زمان حمله مغول در میان اهل‌سنت حضور داشتند و تمام بزرگانشان از ابوهاشم کوفی، ابن‌جنید و معروف کرخی گرفته تا ابراهیم ادهم، بایزید بسطامی و ابوسعید ابوالخیر همگی به داشتن مذهب اهل‌سنت افتخار می‌کردند، در دوره حکومت ایل‌خانان متوجه مکتب تشیع شدند.

در آن سو؛ طبرستان و دیلم که دو قسمت عمده شمال البرز را شامل می‌شدند، هنگام حمله مغول و حتی حملات اقوام قبلی چون غزنویان، سلجوقیان، خوارزم‌شاهیان و…، از قتل و غارت آنان کمتر آسیبی دیدند. دستگاه حکومتی نیز به‌خصوص کارگزاران خلفای عباسی، دست‌رس کمتری به این مناطق داشتند. به همین دلیل، شیعیان در شهرها و روستاهای طبرستان و دیلم زندگی می‌کردند.

ترکیب تشیع و تصوف
شمال البرز در تاریخ تصوف اهمیت والایی داشته و صوفیان فراوانی از این سرزمین به‌خصوص طبرستان برخاسته‌اند. با وجود این، ظهور شیخ‌خلیفه بنیان‌گذار اندیشه قیام سربداران و سید‌حیدر آملی، مهم‌ترین اتفاق در زمان ایل‌خانان مغول بود که در قرن هشتم به عرصه اجتماع پا گذاشتند. دیدگاه مشترک این دو، تقریب تشیع و تصوف بود.

سیدحیدر آملی که اندکی بعد از شیخ‌خلیفه پا به عرصه گذارد، اولین عالم شیعی بود که در حوزه‌های شیعه تقریب تصوف و تشیع را رواج داد. اما اثرات شیخ خلیفه در شکل گیری جنبش سربداران پررنگ تر است . در توصیفش میرخواند نوشته است که: “در مازندران درویشی بود پاک‌نهاد، شیخ‌خلیفه نام که در آغاز طالب علم بود و قرآن از حفظ داشت و تجوید خوانده بود و علم فراست نیکو می‌دانست، پس از چندی ترک تحصیل کرد… و ملازمت شیخ رکن‌الدین علاءالدوله سمنانی را اختیار کرد. روزی شیخ از او پرسید که به کدام‌یک از مذاهب اربعه پای‌بند است. گفت: «ای شیخ آن‌چه من می‌طلبم از این مذاهب بالاتر است». بعد از مدتی خلیفه به سبزوار رفت که موطن و مأمن شیعیان به‌حساب می‌آمد. مردم جذب جلوه‌های معنوی وی شدند و همین امر، پریشانی حاکمان و بزرگان این سرزمین را برانگیخت. ابتدا سعی کردند، او را با تطمیع و سپس با تهدید و ارعاب و در نهایت با نوشتن نامه و طومار به ابوسعید ایل‌خان بازدارند، ولی هیچ‌کدام سودی نداشت و نتیجه آن شد که مخفیانه و شب‌هنگام وی را در مسجد به دار آویزند و چنین وانمود سازند که وی خود را کشته است. با این‌که شیخ‌خلیفه هم از رجال صوفیه و هم از علمای شیعه به‌شمار می‌آمد، اما گویا منابع رجالی شیعه و هم‌چنین تراجم بزرگان صوفیه درباره اندیشه‌ها و افکار وی آگاهی چندانی نداده‌اند. در مستدرکات اعیان‌الشیعه گفته شده :”شیخ‌خلیفه، مؤسس اندیشه قیام سربداران، عالم دینی و شیعه و روشن‌فکر و مدافع حقوق طبقه زحمت‌کش و مظلوم بود. او صوفی نبود، بلکه تصوف را وسیله‌ای برای رسیدن به هدفش که همان مبارزه با نظام طاغوتی مغول بود، انتخاب کرده بود… .

در واقع رویکرد حیدرآملی و شیخ خلیفه مازندرانی در تصوف، رویه ای تازه بود که این فرقه را از خمودگی و چله نشینی و دور از جامعه بودن که به شدت در دوره مغلول ها باب شده بود به درآورد و جلوه های اجتماعی تصوف را فتح بابی کرد. این رویکرد وقتی اهمیت پیدا می کند که بدانیم تقریبا یک قرن بعد صفوی ها با پیوند اندیشه شیعه و تصوف توانستند ایران را از آن خود سازند و و حدت ملی را سامان بخشند.

اولین جرقه قیام
بعد از فوت ابوسعید بهادر خان ( ۷۳۶ق/۱۳۳۵ م ) حکمران هلاکویی، طوایف و اقوام مغول و ترک و دیگر گروه ها در صدد بر آمدند تا هر کدام به نحوی از این موقعیت پیش آمده استفاده نموده و محدوده‌ای را به عنوان قلمرو حکومتی خویش به تصرف در آورند. به دنبال این امر حکومت های محلی کوچک در حد فاصل ۷۳۷ هـ . ق تا ۷۵۱ هـ . ق به وجود آمد که حاکی از ضعف حکومت مرکزی در ممانعت از شکل گیری آنها بود. پطروشفسکی در سربداران خراسان می نویسد که: ” زمانی که یکی یا پنج تن از ایلچیان و ماموران صاحب دیوان علاءالدین‌محمد هندو وزیر خراسان در سال ۷۳۶ هـ . ق به منظور گرفتن مالیات به قریة باشتین می آیند، در منزل برادران حسن و حسین حمزه سکنی می گزینند. از آنان طلب شراب و شاهد می کنند، ‌برادران از مهیا کردن شاهد عذر می طلبند اما ایلچیان در صدد دختران و زنان خانه بر می آیند.حسن و حسین که تحمل چنین ننگی را نداشته، ‌بر آنان شوریده و جملگی را به قتل رسانده و شعار: «اگر سرمان به دار رود حاضریم ولی زیر بار چنین ننگ و ذلتی نمی رویم» را نصب العین خود قرار می دهند” رهبری جنبش بعد از به دار آویختن شیخ خلیفه در مسجد، به یکی از شاگردان او حسن جوری رسیده بود. وی در اطراف سبزوار به دنیا آمده، تحصیل کرده و به مقام مدرسی ره یافت. آن‌گاه که شیخ‌خلیفه در سبزوار معروف و محبوب مردم شد، شیخ‌حسن جوری نیز در شمار یاران وی درآمد و بعد از مرگ شیخ‌خلیفه جانشین وی شد و به هدایت پیروان او پرداخت. بنابر باور عده‌ای از محققان، شیخ‌خلیفه و شیخ‌حسن جوری سازمانی ایجاد کرده بودند که از ایدئولوژی مهدویت طرف‌داری می‌کرد و با تبلیغ و ترویج فرهنگ انتظار و قریب‌الوقوع خواندن ظهور، حلقه اتصال و اتحادی در میان پیروان آنان به‌وجود آورد.

جان اسمیت در توضیح اندیشه‌های حسن جوری می‌نویسد:”حسن جوری با اتخاذ نوعی ایدئولوژی که هسته مرکزی اعتقادی آن ظهور قریب‌الوقوع امام دوازدهم بود و این‌که تمام مسلمین بایستی خود را برای کمک به حضرت مهدی و کار عظیم او آماده سازند، تشکیلاتی مرکب از پیشه‌وران و تجار که معتقد به این آیین بودند، ایجاد کرد که احتمالاً الهام گرفته از نهاد فتوت و سرسپردگی به یک مأموریت مذهبی بوده است.”

ابن‌بطوطه که به گفته پطروشفسکی نسبت به سربداران بد بین است در توصیف آنان می‌گوید:”این قوم جملگی مذهب رفض داشتند و سودای برانداختن ریشه تسنن از خراسان را در سر می‌پختند. در مشهد طوس، شیخی رافضی بود حسن‌نام که از صلحای شیعیان به‌شمار می‌رفت. او اعمال این دسته را تأیید کرد و آنان او را به خلافت برداشتند.”

شیخ‌حسن جوری بعد از استادش وظیفه آماده ساختن مردم برای قیام را به عهده داشت و مدام آنان را به این امر ترغیب می‌کرد. برای تحقق بخشیدن به وعده‌های خویش و مرادش (شیخ‌خلیفه) درباره نزدیکی ظهور، در جنگ‌های متعددی شرکت نمود و در نهایت، سال ۷۴۳ قمری در یکی از جنگ‌ها به‌دست دشمن، البته با توطئه امیر مسعود کشته شد.

پس از کشته شدن آن ۵ تن ایلخانی در واقع قیام از باشتین کلید خورده بود به سرعت سربداران توجه و حمایت مردم اطراف را جلب کردند و به زودی توانستند بر لشگر بزرگی که فرمان‌روای مغول به جنگ ایشان فرستاده بود پیروز شوند. در این جنگ سربداران به رهبری وجیه‌الدین مسعود، برادر امین‌الدوله عبدالرزاق، ظرف یک روز سپاه امیران ترک خراسان را که هفتاد هزار سوار و پیاده بود درهم شکستند. تاریخ نگاران ایرانی این روز را روز پیروزی ایرانیان بر صحرانشینان مغول و ترک خوانده‌اند. پس از این پیروزی، مردم ناحیه بزرگی به سربداران پیوستند و قلمرو قدرت و حکومت آنان از دامغان تا سرخس و قوچان و کاشمر گسترش یافت.

تشکیل حکومت شیعی
سربداران سبزوار را که مردم آنجا از قرن های نخستین اسلامی به تشیع اشتهار داشتند مرکز حکومت خود قرار دادند و با صوفیان و مردانی که به دوستی آل علی (ع) مشهور بودند، رابطه ارادت برقرار کردند. شاعران را به مدیحه سرائی از اهل بیت اطهار ترغیب کردند. بطوریکه نوشته اند دولت شیعه مذهب سربداران با برخی از عالمان بزرگ شیعه که در خارج از ایران سکنی داشتند رابطه برقرار کرد و باب مکاتبه را با مراکز مهم شیعه افتتاح نمود. از جمله با حلب و جبل عامل در لبنان که از زمان ابن شهر آشوب (قرن ششم هجری) یکی از مراکز مهم شیعیان دوازده امامی محسوب می شد، تماس حاصل گردید، و عالمان آنجا به منظور هدایت مردم و اجرای دقیق شعائر مذهب شیعه به خراسان دعوت شدند. بر اثر همین دعوتها و مراودات بود که فقیه معروف شهید اول شیخ شمس الدین محمد مکی (مقتول به سال ۷۸۶ هجری ) کتاب مشهور خود یعنی اللمعة الدمشقیه را به نام سلطان علی مؤید سربداری آخرین امیر سربداران تألیف کرده به خراسان فرستاد، تا شیعیان آن دیار بر طبق فتاوی او که در آن کتاب مندرج است عمل نمایند. این کتاب و شرح آن از مشهورترین کتاب های فقهیه امامیه یعنی شیعیان دوازده امامی است و هنوز نیز شرح لمعه، از کتاب های معتبر درسی طلاب علوم دینی است.

امیر عبدالرزاق باشتینی که رهبری نظامی این قیام را عهده‌داربود. بعد از تسخیر سبزوار و به قدرت رسیدن در سال ۷۳۷ قمری، توسط برادرش امیر مسعود در سال ۷۳۸ قمری به قتل رسید. آن‌گاه امیر مسعود خود حکومت را برعهده گرفت تا آن را به رهبر واقعی قیام بسپرد که درواقع زمینه‌ساز و بسترساز آن بود. قیام‌کنندگان نیز به همین انگیزه با حمله به قلعه یازر و آزادی شیخ‌حسن جوری، رهبری قیام را به او سپردند.

میرخواند در توضیح واقعه می‌نویسد:”وبعضی گفته‌اند که امیر وجیه‌الدین مسعود خواست که مبانی دولت خود را استحکام دهد، رأیش بر آن قرار گرفت که شیخ‌حسن را از بند خلاص کرده، پیشوا و مقتدا سازد و خود لشکرکشی کند… . بالجمله چون شیخ‌حسن جوری از قلعه بیرون خرامید، درویشان او که ایشان را گورکان نیز می‌گفتند و مدتی انتظار آن روز کشیده بودند، از گوشه‌ها بیرون آمدند و در ظلّ رایت شیخ‌حسن و امیر وجیه‌الدین سربدار، خلقی کثیر مجتمع گشتند.” اما شیخ حسن وارد حکومت نشد وهمان فرم رهبر مذهبی و معنوی بودن خود را حفظ کرد . پس از مرگش پیروان وی و نظامیان، گاه به اتفاق و گاه به اختلاف، حکومت سربداران را رهبری کردند. از سال ۷۳۷ قمری آغاز نهضت سربداری تا سال ۷۶۶ قمری و کشته شدن پهلوان‌حسن دامغانی که آن را دوره اول حکومت سربداران می‌توان نامید، یازده نفر ردای حکومت سربداری بر تن کردند؛ نه نفر از ایشان بعد از مدتی حکومت کشته شدند و دو نفر از ایشان به سلامت از مقام خود عزل گشتند. به طور کلی میتوان ویژگی های مهم سربداران را در این موارد دانست:

۱/اعتقاد به تشیع علوی و پیروی از دوازده امام از آل علی (ع) بود که جزء معتقدات طبقه پائین و متوسط اجتماع ایرانی از قرن اول هجری محسوب می شد.

۲/نخستین دولت مستقل ملی شیعیان دوازده امامی در ایران.

۳/ رهبران فکری جنبش از صوفیان مردم گرای شیعه .

۴/فرمانروایان نظامی برخاسته سربدار از میان پیشه وران و روستائیان.

دور دوم سربداران
حکومت سربداران به‌دلیل اختلافات داخلی بین نظامیان (سربداران )و درویشان (شیخیان) و جنگ با دشمنان خارجی، نتوانست توسعه خود را بر تمام ایران محقق سازد. به همین دلیل، بسیاری از هواداران نهضت ناامید شدند و انزوا اختیار کردند. اما حادثه‌ای در گوشه‌ای از حکومت سربداران اتفاق افتاد که جریان این نهضت را عوض کرد؛ دوره اولیه نهضتی را تغییر داد که با قیام عبدالرزاق آغاز شد و تا زمان پهلوان‌حسن دامغانی ادامه یافت. آن‌گاه گوشه‌نشینان قیام دوباره به صحنه آمدند. درویش‌عزیز جوری، از پیروان شیخ‌حسن جوری که در پی منازعه بر سر قدرت به عراق مهاجرت کرده بود، در زمان حکومت پهلوان‌حسن دامغانی به خراسان بازگشت و در سرزمین طوس در قسمت شرقی دولت سربداری قیام کرد و با کمترین هزینه شهر را به تصرف درآورد. میرخواند در توضیح حادثه می‌نویسد: در ایام او (پهلوان‌حسن دامغانی) درویش‌عزیز از درویشان شیخ‌حسن جوری که سر فتنه داشت و از بیم یکی از حکام سربدار به عراق رفته بود، باز آمد و در مشهد مقدس به طاعت و عبادت مشغول گشته، خلقی کثیر به دور وی جمع آمدند. ناگاه به معاضدت ایشان خروج کرده، قلعه طوس را بگرفت و پهلوان‌حسن دامغانی بعد از شش‌ماه متوجه طوس گشته، درویش‌عزیز را محاصره نموده و آخر قلعه را گرفته و درویش‌عزیز را ملامت کرد.
درویش‌عزیز که خود را میراث‌دار شیخ‌حسن جوری و شیخ‌خلیفه می‌دانست، با بشارت ظهور امام مهدی(عجل الله) کار خود را با مرکزیت طوس آغاز کرد. سخن درویش‌عزیز که بشارت ظهور را می‌داد، از سکه‌های به‌جامانده از دولت مستعجل او به‌دست می‌آید که در آن «سلطان‌محمد المهدی» ضرب شده است. البته وی و هوادارانش ادعای مهدویت یا نیابت آن امام را نکرده‌اند؛ زیرا هیچ دلیلی در منابع اهل‌سنت و شیعی بر این ادعا نمی‌توان یافت. ادعای زمینه‌سازی و بشارت را می‌توان عملی ناچارگونه در مقابل وعده‌های شیخ‌خلیفه و شیخ‌حسن جوری درباره نزدیکی ظهور دانست .

در آن سو پهلوان‌حسن دامغانی، حاکم وقت سربداران، قیام درویش‌عزیز را سرکوب کرد و آخرالأمر در پی مصالحه‌ای، قرار شد که درویش‌عزیز با گرفتن چند خروار ابریشم از طوس به عراق عجم برود.

اندکی بعد از قیام درویش عزیز، یکی دیگر از رهبران سربدار، به‌نام خواجه‌علی مؤید، در قسمت غربی حکومت سربداران سربرآورد. وی برای پیش‌برد اهداف خود درویش‌عزیز را از تبعیدگاه فراخواند و او را متحد خویش ساخت و آن‌گاه به‌سوی سبزوار حرکت کردند. آن دو، بعد از تصرف این شهر، سپاهیان هم‌راه پهلوان‌حسن را به کشتن خویشانشان در سبزوار تهدید کردند و آنان نیز از ترس عملی شدن این تهدید، پهلوان‌حسن را کشتند و سر او را به سبزوار نزد خواجه‌علی مؤید فرستادند.

بعد از تصرف سبزوار، حکومت در دستان خواجه‌علی مؤید و درویش‌عزیز تمکین یافت. این دو که حرکت خود را از شرق و غرب حکومت سربداران آغاز کرده بودند، درباره مذهب و قیام نیز باوری بسیار متفاوت داشتند. درویش‌عزیز در قیام خویش که آن را پیش‌درآمد ظهور امام می‌پنداشت و به جنبه‌های صوفیانه و طریقتی بیشتر اهمیت می‌داد.

خواجه‌علی مؤید، برخلاف درویش‌عزیز، به جنبه‌های شریعتی بیشتر اهمیت می‌داد و باید او را شیعه شریعت‌گرا و متمایل به تشیع عراق، قم و لبنان خواند. مهم‌ترین سند این ادعا، دعوت‌نامه‌ای است که وی، به‌واسطه شمس‌الدین محمد آوی، برای شهید اول فرستاد.
درویش‌عزیز گرایش طریقتی داشت و خواجه‌علی مؤید گرایش شریعتی به شمار می‌رفت، ولی هردو با زمینه‌سازی برای ظهور امام زمان. پطروشفسکی در این‌باره می‌گوید:
علی مؤید و درویش‌عزیز حدود ده‌ماه پس از تصرف سبزوار توأمان حکومت کردند. یکی از اولین اقدامات آنها برقراری مذهب تشیع به‌عنوان مذهب رسمی بود که این مساله از سکه‌های ۷۶۳ قمری آنها کاملاً مشهود است. در این دوره، هم‌چنین آیینی ایجاد شد که طبق آن اسب مجهزی را هرروز در هوای گرگ‌و‌میش برای ظهور حضرت مهدی آماده می‌کردند.

وپایان…
همان‌گونه که دوره اول حکومت سربداران با هم‌کاری امیر مسعود و شیخ‌حسن جوری استقرار یافت و با کشته شدن شیخ‌حسن این هم‌کاری متزلزل شد، دوره دوم حکومت سربداران با هم‌کاری خواجه‌علی مؤید و درویش‌عزیز آغاز شد، ولی این هم‌کاری چندان دوام نیاورد. خواجه‌علی نمی‌توانست حکومتی را که درویش‌عزیز در طوس به نمایش درآورده بود، دوباره‌سازی کند. اختلاف مشرب بین خواجه‌علی مؤید و درویش‌عزیز، باعث شد خواجه‌علی مؤید فرمان دهد که درویش‌عزیز و پیروان خاص وی را بکشند. وی افزون بر این به تخریب قبور شیخ‌خلیفه و شیخ‌حسن جوری و لعن و نفرین آنها حکم داد.

معلوم نیست که اندیشه انتظار فرج در میان سربداران از همان آغاز با افراط هم‌راه بوده باشد، ولی بی‌تردید درویش‌عزیز درباره آن به افراط گراییده و همین امر باعث ایجاد چالش بین او و خواجه‌علی مؤید شده که در نهایت این چالش نیز با کشته شدن درویش‌عزیز و پیروانش فروکش کرد. با این‌همه، پیروان فراری درویش که به حکومت فارس پناهنده شده بودند، راه او را ادامه دادند و حتی مدتی از نو، سبزوار را تصرف کردند.با وجود این،آنان نتوانستند به حیات خود ادامه دهند و در نهایت با ورود تیمور لنگ به خراسان و کشته شدن خواجه‌علی مؤید در سال ۷۸۸ قمری، حکومت سربداران به صورت رسمی از میان رفت.

منبع : پایگاه مستقل خبری تحلیلی  حوزه دین روات حدیث

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

اجرای عدالت اجتماعی و رفاه اقتصادی درحکومت سربداران ، الگویی برای دولت های کنونی ایران

نظرت را بنویس
comments

مشروطی

درساش که زیاده کیه که بخونه ههههههههه
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما