درنگی به قامتِ رسای سربداران

نگاهی به نمایش کلو مردگان که از سر صدق و با تلاشی جانانه ، نمودار هنری دیگری را پروانه شدند اما . . .

 
حسین خسرو جردی

 (این مطلب به درخواست نویسنده در سایت اسرارنامه منتشر می شود.)
 
بگذارید تا ابتدا حقیقت تاریخی این جنبش را  که  روايت و تصويري از يك جنبش مردمي‌ است  بیان کنم  كه به شكل پيكارجويانه‌اي در قرن هشتم هجري در گوشه‌اي از خراسان بزرگ اتفاق افتاده است.
 اين پيكار كه با استغناي معنوي و عدالت‌طلبي توده‌هاي محروم جامعه همراه بوده است عليه ايلغار مغول و اشراف و دست‌نشاندگان آن‌ها انجام مي‌گيرد. اين گوشه شگرف و عبرت‌آميزي است كه منابع زيادي از آن ياد كرده‌اند؛ جنبش حق‌طلبانه‌اي كه ابتدا با تعاليم خليفه مازندراني در سبزوار شكل مي‌گيرد و سپس اين نگرش انقلابي به شيوه جوانمردانه و عيارانه‌اي قشرهاي محروم جامعه را دربرمي‌گيرد و تا آنجا پيش مي‌رود كه پايه‌هاي ستم و غارت مغولان را سخت مي‌لرزاند و مي‌تكاند!
 
حال با دامنه ای از این رویداد به نمایش  کلو مردگان می نگریم تا ببینیم که چقدر با ذهنیت این رویداد آشناست و به آن وفا دار می ماند .
 
البته پیش از بررسی این نمایش باید بگویم‌  که برخی از  بازیگران  و نیز کارگردان گرامی  و  برومند و کوشای این نمایشنامه جناب مصطفی حمیدی فر  و نویسنده عزیز و توانا ، جناب حسن کیقبادی از دوستان من هستند و اگر به رسم  بررسی و نکته پردازی چیزی در مورد این نمایش گفته می شود از بابت بهبود است و بر مصداق  قول خسرو دهلوی ست که گفت است : 
 
بیگانه تنیم و  آشنا دل 
پر جنگ زبان و ،  پر صفا دل 
 
باز شناسی ! 
 ای کاش و چه خوب بود که نمایشنامه  کلو مردگان با همین روش  و نیز درک موقعیت و فرهنگ ملی و درکی از زمان و مکان  کشور ،   باز سازی می شد تا دچار تناقض های برآمده در نمایش نمی شدیم . و سرو نازهای نمایشنامه را به قامت و رسایی واقعی باز می یافتیم و چنین بی مبالات آنها را سلاخی نمی کردیم  و از آن  میان شخصیت اعلا و حماسی و راست قامت پهلوان عبدالرزاق باشتنی را چنین ناتوان و خموده و بی تفاوت و به سخره وبلاهت گرفتار نمی کردیم . بیاد بیاوریم که بازیگر بسیار توانا و زبده و آبدیده ای مثل جناب شمس آبادی وقتی شخصیت ذلیل و خمار آلوده  و لومپنی که دیگر  ذره ای از رمق وانگارهٔ پهلوان عبدالرزاق سربدار که طلایه دار و صف شکنِ باشکوهِ جنبش سربداران بوده است ،  در او نیست ، چگونه و به تناسب و دلدادگیِ کدام عشق و گواه تاریخی بتواند نقش پهلوان عبدالرزاق را بازی کند . پس شمس آبادی بزرگوار و توانمند ما بازیش به شدت فرو می ریزد و به تاوانِ مثله شدن شخصیت عبدالرزاقِِ بدلی ، بازی او نیز گرمای ویژه و شایسته ای نمی یابد و من تعجب می کنم که ایشان چگونه نقش همین لومپن بدلی را  تاب می آورد و به احترام جمع بر نمی تابد ؟! 
به یاد داشته باشید که در برآورد تاریخ پهلوانی و کشتی زورخانه ای ایران زمین ، پهلوان عبدالرزاق بنام ترین پهلوان  این دوران تاریخی ست. تا جایی که تنها در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان،  داستان های فراوانی همچون عبدالزاق پهلوان نوشته نادر ابراهیمی چاپ و منتشر شده است که جای خوشحالی ست.
 
و اما در جهت بازی دیگران باید از خانم فرزانه فرهبد نام برد که او نیز همچون آقای شمس آبادی با توجه به شناخت روحیه و طبع هنری خود ، و با توجه به اینکه ایشان با تمام توش و توان خود ، نقش خاتون را اجرا می کرد اما به دلیل همان نقص و نقیضهٔ ماهوی نوشتهٔ نمایش ، دچار لنگش می شد و راه به عمقِ بازی خود ، نمی برد . زیرا با همه استعداد و توان خود ، نمی توانست احساس و عواطف نجیب خودش را از فهم سربداران ندیده بگیرد و بر آن همه فداکاری و شجاعت و شایستگی سربداران خط بطلان بکشد و با بطالت و نقش فریبندهٔ یک زنِ مرموز و باطله که به یک  و مار خوش خط و خال  می ماند همه شهریاران بنام و ارزشی و ستایش شدهٔ تاریخی را بفریبد و با سم و انواع ترفندهای زنانه  به سهولت و مثل آب خوردن بکشد ! چیزی که حتی  مرغ پخته هم  ، به چنین استدلال و دروغ تاریخی می خندد.  
 
پس همین کنش و واکنش های درونی و کشش های ضمیر ناخود آگاهِ جمعی و انگیزشی ست که از بارِ  بازی او می کاهد و نمی گذارد از او که می توانست با آن همه استعداد و صدای رسا و توانایی ،  نامی ماندگار از خود به یادگار بگذارد ، چنین ناکام می گذارد . 
نکته دیگری که دست و پای خانم فرهبد را می بست همانا تنگنای لباسی بس نافراخور بود که به نقش او کندی بسیار محسوسی می داد تا نتواند بدود ، بچرخد ، بیابد . او واقعا در تنگنای جامه نامناسبٔ خود که برای ایشان انتخاب شده بود نمی توانست تحرکِ صدها عمل ناخودآگاه دست و پا و جولان در صحنه و واکنش و عکس العمل و فراز و فرود و ترس و واهمهٔ صحنه را داشته باشد . 
دیا لوگ وقتی می تواند در جای خود موثر باشد که بازیگر بتواند از همهٔ موهبت های استعدادی خود استفاده کند و به نقش خود ، عمق  ببخشد . کفش راحت و لباس مناسب و آزادی و اختیاری که بایست بازیگر صدها بار خلق و ابداع ایجاد  کند و در محدودیت زمان صحنه ،  آن خلق و ابداع  را بمیراند و باز زنده کند . و اگر گریه و خنده و فراز و فرودی است همه در فرایند آفرینش بازیگر باید به سامان برسد تا در پایان به لبخند و خشودی و رضایت تماشاگر  خاتمه پیدا کند .  بازیگر اگر بر مرکب بی زین قوای خود می نشیند ، باید کاملا آزموده و  استوار و مطمئن باشد وگرنه اسب چموش صحنه به او مجال  سواری نخواهد داد .
 
در نمایش کلو مردگان تنها بازیگری که توانست از تمام عوامل نمایش مثل دکور و نور و سایه و صدا و مهمتر از همه  بیان و خود گویه ها و شماتت و فراز و فرود صدا و حرکت و صلابت بی رحمی خود  مدد بگیرد و نقش برتر را از آن خود کند همانا جناب  بهروز دادور بود که در نقش طغا تیمور خوش درخشید و  یک بازی بسیار خوب و روان و در خور ستایش از خود به یادگار گذاشت . تا آنجا که تماشاگر بی اختیار بعد از کشته شدن او ، به شدت برایش  دست زد و در دل تاریکی صحنه ، او را تشویق نمود که این نشان از همان نقش تاریخی  و بجا و درست نوشته نمایشنامه بود که منطبق بر تاریخ سربداران بود که دیگر همچون تناقض ریشه دار نقش های غیر واقعی نمایشنامه ،  مانعی برای بازیگر ایجاد نمی کرد و براستی اثر گذار بود ولیاقت نقش برتر و بازی عالی تر را به خود اختصاص داد. 
فزون بر این ، همین صحنهٔ آزموده و واقعی طغاتیمور ، بسا نشان از تسلط بر نوشتن جناب حسن کیقبادی می داد و دلیل مقنع و ارزنده ای است که نمایش کلو مردگان می تواند امکان فرازمندی منحصر بفردی را بسازد  که کارگردان جوان و خوش فکر و مبتکری همچون جناب حمیدی فر را  را به ما معرفی کند که با دقت و ظرافت و توانایی و به این خوبی از عهدهٔ اجرا بر آید . هرچند که ای کاش نقش امیر مسعود با بازی خیره کنندهٔ  وحید مکاری  می توانست به این شهریار غمزده و نامور چنان اعتلایی ببخشد که نام چندین کوی و برزن  شهر سبزوار ، به نام او ثبت و نقش شود .
وحید  بازیگری است که من برای او ، آینده ای درخشان و پر فراز می بینم .  
 
و اما برای بازی بسیار اثر گذار و صامت و بسیار خوب دوست همهٔ ما ،  جناب استاد حسین غایبی حرمت و احترام بسیار قائلم  و برایشان آرزوی  پر دامنه و  پر خیر و برکتی دارم .
 درود و آفرین بر تمامی ارکان نمایش  از صدر تا ذیل  و چگونه بگویم که دوستر داشتم که این جنبش و قیام بی بدیل مردم ولایتمان ، بازهم راه به هنر برد و جهانگیر شود . چنین باد : 
 
         حسین خسروجردی 
 
شنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۸ - مشهد
نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما