شاگرد اول های انقلاب در سبزوار(3)

محسن تدینی ثانی/ مجله اینترنتی اسرارنامه
(قسمت سوم)
 
آغازگر  تفکر زندگی ساز همچنان مظلوم
 
دکتر علی شریعتی در دوم آذرماه ۱۳۱۲ در روستای کاهک سبزوار به دنیا آمد. وی پس از گذراندن دوره کارشناسی در دانشکده ادبیات فردوسی به فرانسه بورسیه شد. ایشان در رشته جامعه شناسی از سوربن فرانسه فارغ التحصیل شد. اوج شهرت وی به سخنرانی های آتشین ایشان در حسینیه ارشاد بر می گردد.
 
ساواک چون تاثیرگذاری وی را در دانشجویان و جوانان دید از حضور دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد ممانعت کرد و بارها او را به زندان انداختند. شریعتی را به عنوان یک پژوهشگر دینی و مبارز و فعال سیاسی و مذهبی می شناسند.
 
وی از نظریه پردازان انقلاب اسلامی ایران است که به همراه استاد شهید مرتضی مطهری نقش مهمی در پیروزی انقلاب داشتند. شریعتی نگرشی نوین به تاریخ و جامعه شناسی اسلام عرضه کرد. او بازگشت به تشیع حقیقی و انقلابی را نیرویی برای تحقق عدالت اجتماعی قلمداد می کرد.
 
معلم انقلاب چندین بار در سبزوار زادگاه خویش برای تبین نظرات خود در منزل محمد حسین فاضل حضور یافت.
 
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی از جمله افرادی است که سابقه آشنایی اش با دکتر علی شریعتی به سال های قبل بر می گشت و او را از سال های دوران پیش از سفر به فرانسه می شناختند.
 
ایشان درباره شخصیت دکتر شریعتی می فرمایند:بی گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمی کنم که این اشتباهات کوچک بود اما ادعا می کنم که در کنار آنچه که ما اشتباهات شریعتی می توانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگی ها و زیبایی ها هم برخوردار بود. شریعتی یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست.
 
یعنی از شگفتی های زمان و شاید شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه دارند و این ظلمی به اوست. مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک می کنند و این موجب می شود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند.
 
اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود بلکه حتی کوبنده تر و شدیدتر هم بود. طرفداران او به جای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آنها را تبیین کنند،در مقابل مخالفان صف آرایی هایی کردند و در اظهاراتی که نسبت به شریعتی کردند سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه بدهند، در حقیقت شریعتی را سنگری کردند برای کوبیدن روحانیت و یا کلا متفکران اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام.
 
متاسفانه به نام رساندن اندیشه های او یا به نام نشر آثار او یا به عنوان پیگیری خط و راه او، فجایعی در کشور صورت می گیرد. فراموش نکرده ایم که یک مشت قاتل و تروریست به نام "فرقان ها"خودشان را دنباله رو خط شریعتی می دانستند.
 
آیا شریعتی به راستی کسی بود که طرفدار ترور شخصیتی مثل شهید مطهری باشد؟
 
کوشش می کرد تا اسلام را به عنوان یک تفکر زندگی ساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند.
 
شریعتی یک آغاز گر بود،او آغاز گر طرح اسلام با زبان فرهنگ جدید نسل بود. شریعتی ضد روحانی نبود بلکه عمیقا مومن، متعهد به رسالت روحانیت بود. او می گفت که روحانیت یک ضرورت است و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند یقینا از یک آبشخور استعماری تغذیه می شود.
 
در مورد روحانیت او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد به طور کامل عمل نمی کند. آیت الله خامنه ای علت انتقاد دکتر شریعتی از روحانیت به نقل از وی این چنین عنوان می کنند:ما از حوزه علمیه انتظار و توقع داریم، از روشنفکر جماعت هیچ توقعی نداریم،نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بود.
 
این چیزی نیست که ما در او انتظار داشته باشیم اما روحانیت یک نهاد اصیلی هست و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم و چون آن انتظارات عمل نمی شود به همین دلیل است که انتقاد می کنیم.
 
شریعتی جز شدیدترین و قاطع ترین عناصر ضد چپ و ضد مارکسیسم بود. در جلسه ای در مشهد زمانی که مجاهدین تغییر ایدئولوژی دادند و مواضع خود را در کتابی چاپ کردند، شریعتی آنچنان آنها را کوبید که برای من تعجب آور بود.
 
آنچه برای نسل ما مفید است آن است که بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم. شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم.
 
ترکیبی از زیبایی های شریعتی با بتون آرمه اندیشه اسلامی مطهری بوجود بیاوریم. آن به نظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد‌.
 
دکتر علی شریعتی در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در لندن به طرز مشکوکی در ۴۴ سالگی فوت کرد. جنازه وی برای خاکسپاری به دمشق منتقل شد و امام موسی صدر بر پیکر ایشان نماز خواندند.
 
آثار منتشر شده از دکتر علی شریعتی شامل ۲۰ کتاب و بیش از ۵۰ رساله است.
 
 
شناسنامه زمانمند انقلاب
 
حسین آقا ممتحنی در سال ۱۳۰۴ در سبزوار به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۱۱ در سن هفت سالگی برای تحصیل علم و دانش به مدرسه شیخ حسن داورزنی رفت. پدرش عبدالوهاب و پدربزرگش ملامحمدصادق ممتحنی هر دو شاعر بودند. اصول شاعری را از پدرش آموخت. از ۱۴ سالگی شروع به سرودن شعر کرد. در سبزوار کتابفروشی شعرهای حمید را چاپ و فروخت. وی می خواست این کار را در تهران انجام دهد که موفق نشد.
 
در سنین نوجوانی از روی کنجکاوی ایشان به احزاب و گروه های سیاسی مختلف سر می زد تا با آراء و نظرات آنها آشنا شود.
 
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برای وی گرفتاری های بوجود آورد و او تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی متواری بود و در اسفراین مخفی شد. بعد خود را به شهربانی سبزوار معرفی کرد و چهار سال در وضعیت بلا تکلیفی و تعلیق طی کرد تا سرانجام تبرئه شد.
 
سرودن هزار بیت شعر و اشعار ویژه برای دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در قالب حماسی، عرفانی اعم از قصیده، غزل، دوبیتی، رباعی و شعر نو از جمله خدمات ارزنده حمید سبزواری برای ایران اسلامی است.
 
ایشان ابتدا به شغل معلمی مشغول بود. بعد از حوادث مرداد ۱۳۳۲ از وزارت آموزش و پرورش اخراج شد و بعد مدتی در شرکتی که در سبزوار سنگ معدن استخراج می کرد مشغول به کار شد و مدتی را نیز با اجاره حمام در سبزوار زندگی گذراند. بعدها در بانک بازرگانی(تجارت)استخدام شد.
سرود درد، سرود سپید، سرودی دیگر، عاشقانه سفر کن، بانگ جرس و آمریکا مرگ به نیرنگ تو از جمله مهم ترین اشعار پدر شعر انقلاب است.
 
شعر او را شناسنامه ی زمانمند انقلاب نامیده اند؛ زیرا کمترین حادثه یا رویدادی بعد از انقلاب روی داده است که انعکاس آن در شعر او نیامده باشد.
 
بعد از انقلاب برای انقلاب شعر و شعار ساخت که در راهپیمایی ها و نماز جمعه خوانده می شد. بعد از بازنشستگی در فعالیت های فرهنگی و هنری صدا و سیما رفت و در شورای شعر صدا و سیما فعالیت کرد.
 
هفت دفتر از حمید سبزواری به چاپ رسیده است که عبارتند از:
۱- سرود درد
۲- سرود سپید
۳- کاروان سپید
۴- یاد یاران
۵- گزیده ادبیات معاصر
۶- به رنگ آمده دشمن 
۷- سرودی دیگر
در این میان دفتر سرود درد و سرود سپید با مقدمه رهبر انقلاب چاپ شده است.
 
همچنین مجموعه به رنگ آمده دشمن  به دلیل اهمیت ویژه به سفارش و تاکید رهبر انقلاب به صورت جزوه ای مستقل با ابیاتی افزوده به چاپ رسید. علاقه رهبر انقلاب به شخصیت و اشعار حمید سبزواری به گونه ای بود که در محافل شعرخوانی شاعران با آیت الله خامنه ای ایشان در کنار رهبری حضور داشتند و در جلسات ایشان معمولا همیشه به شعر خوانی در محضر رهبر انقلاب می پرداخت.
 
استاد سبزواری به پاس خدماتش به نشان درجه یک فرهنگ و هنر،چهره ماندگار دوره سوم و نشان افتخار جهادگر عرصه فرهنگ و هنر نائل شدند.
 
ایشان در ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ در تهران در گذشت و برای خاکسپاری پیکرش به زادگاهش سبزوار رفت. رهبر انقلاب درباره حمید سبزواری عنوان کردند:ایشان هنر را در خدمت مردم و انقلاب و در خدمت بصیرت افزایی قرار داده است و این خیلی مهم است.
 
آیت الله خامنه ای در پیامی به مناسبت درگذشت استاد سبزواری نوشتند:این نام ماندگار و پر افتخار،یادآور تلاش ارزنده ی هنرمندی سخت کوش و شجاع در پشتیبانی از انقلاب در عرصه شعر و ادب است.
 
حمید سبزواری، صریح و ثابت قدم و موقع شناس،هنر والا و فاخر خود را به خدمت گرفت تا انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن را از جنبه اثرگذار شعر روان و جذاب، تغذیه و تامین کند. سرودها و منظومه های بلند و غزل ها و قصیده های خوش ساخت و پرمضمون او ثروت ادبی در خوری را تقدیم انقلاب کرد.
 
با انقلاب زیست و برای اسلام و انقلاب سرود و وفادارانه در کنار انقلاب ماند.
 
 
دباغ خانه
 
سوریه را با خاک یکسان کرده بودند،به عراق رسیدند، خیلی زود خودشان را از مرزهای غربی به ایران رساندند. تهران سقوط کرده بود،هدف بعدی مشهد بود. در نظر داشتن خلافت خود را تا افغانستان گسترش دهند.
 
در مشهد زمین گیر شده بودند، انتحاری بسته بود، به هر قیمتی بود می خواست وعده خودشان را در ویدئو منتشر شده عملی کند. خط و نشان کشیده بودند. چشم باز کرد، دوباره سعی کرد رویای شومش را ببیند. زیر آتش مدافعان حرم در بوکمال گیر کرده بود. وقتی رقه پایتخت خوانده شان سقوط کرد، گفتند دوباره فتوحات خود را پس می گیریم. حالا دو راه بیشتر نداشته اند یا باید کشته شوند و به جهنم بروند و یا فرار کنند. چه فراری، به کجا! کشور هایشان و اربابانشان پشتشان را خالی کرده اند. تا توانستند از آنها سواری گرفتند و حالا رهایشان کرده اند.
 
آنها را که روزی مجاهد می خواندند حالا ترویست می نامند. البته تنها لطفشان این بود که آنها را به دو دسته خوب و بود تقسیم کردند. شاید اگر چشمانشان را باز می کردند و پرچم حضرت عباس را بر فراز گنبد عقیله بنی هاشم می دیدند این چنین دباغی نمی شدند. خانه آرزوهایشان به دباغ خانه تبدیل نمی شد.
چشمان مهدی، بارانی، که چرا باید بماند. همه رفتند و او ماند. حاج قاسم وعده داد بود تا نابودی داعش ۳ ماه بیشتر نمانده. بوکمال آخرین قتلگاه داعشیان بود. اما گویا خدا ، صدایش را شنیده بود.
 
در بوکمال، جایی که حتی فکرش را هم نمی کرد به شهادت رسید تا در به جهنم فرستادن داعشی ها سهیم باشد.
 
مهدی موحدی نیا تنها مدافع حرم دیار سربداران نبود.
 
او به همراه رضا دامرودی، مهدی بیدی، حسنعلی شمس آبادی، ابوالفضل راه چمنی و احمد جلالی نسب به جوانان سبزواری آموختند در باغ شهادت همچنان باز است.
نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما