چند نکته در حاشیه حذف کراوات از تندیس دکتر علی شریعتی
قبض و بسطهای بیپایان در مواجهه با یک اندیشمند
محمد میلانی / پژوهشگر فلسفه:
چند روز پیش مجسمهای از شادروان دکترعلی شریعتی جامعهشناس، متفکر و مصلح اجتماعی در دانشگاه فرهنگیان شهر ساری نصب میشود و بعد از مدت کوتاهی عوامل به جان کراوات پیکره میافتند و دست آخر از آن پیراهن یقه مردانهای با دگمه گلو بسته درست میکنند که نه هیچکدام از بازماندگان آن مرحوم و نه کسانی که محضر ایشان را درک کرده بودند
خاطرهای از ایشان با این هیبت ندارند و اصولاً چنین عکسی از وی با چنین کسوتی مشاهده نشده است. چند سال پیش نیز در مراسم آغاز سال تحصیلی در شهر ارومیه یکی از مقامات ارشد استانی هنگام حضور در مدرسهای که نام دکتر علی شریعتی را بر پیشانی داشته، از به صدا درآوردن زنگ مدرسه و نیز حضور در محل به دلیل آنکه نام مدرسه به نام شریعتی است امتناع جدی میکند و مراسم بعد از ساعتها در مدرسهای دیگر برگزار میشود.
خیلی پیشتر از این اتفاقات در دهه چهل نیز واعظی در مشهد به مخالفت از دکتر علی شریعتی درمیان جماعت حاضر میگوید که: یکی نیست که به این جوان تازه از فرنگ آمده بفهماند که برو به دنبال طبابت؛ برو به وظیفهات که رسیدگی به وضع و حال بیماران است برس، تو را چه به کار دین و اسلام، نادان! به راحتی میتوان دید که در چند نسل از جامعهای که مدعای فرهنگی و اصالت دارد چه فجایعی درحال روی دادن بوده، که به هیچ عنوان نه عقل حکم به چنین تنگ نظریها و بدسگالیها میدهد و نه شریعت اسلام و بالاخص مرام پیشوایان بزرگوار اسلام و شیعه چنین نظری در برابر حتی مخالفان خود دارند. مضاف براینکه مرحوم شریعتی یک مثال است و اگر بنا باشد به مثالهای دیگری بپردازیم، اغراق نخواهد بود که سربه پایین میبایست بیندازیم و از سرخجالت و کوته نظری برخی از مدعیان فرهنگی هیچ نگوییم.
به راستی ریشه مشکل در کجاست؟ تأسفبارتر این است که دقیقاً درچنین شرایطی و در شرایط مشابهی از این دست، از یک سو شخصیتی ارزشمند و بااصالت مورد بدترین کج خلقیها و بیاحترامیها قرار میگیرد و از سوی دیگر جامهدران و سینه چاکانی نیز آنچنان به پرستش و بزرگ کردن همان شخصی مشغولند که هرکه دراین میان باشد به اجبار میبایست سکوت پیشه کند. چرا که اگر زبان به تعدیل و نقد شخصیت بگشاید هر دو جبهه خفهاش میکنند. اگر زبان به بدگویی باز کند یک جبهه به دفاع از او قامت راست میکنند و جبهه دیگر کمر به تأدیب و تنبیهش میبندند و دقیقاً عکس ماجرا نیز در حالت دوم صادق است.
این وضعیت بیهیچ شک و شبههای نشان از وجود فقر فرهنگی دامنگیر اجتماعی و نیز عدم شناخت ریشهدار فرهنگی در میان نسلهای نوپای مدعی حفظ فرهنگ دارد. فقری که به هیچ عنوان سنت تساهل و تسامح و احترام به آراء و شخصیت بزرگان و مفاخر را نه تنها برنمیتابد بلکه در پیشرفتهترین شکل ممکن ریشه در محیطهای رسمی آکادمیک و فرهنگی نظیر دانشگاهها و مجامع علمی و پژوهشی دارد.
باز برای نمونه باید اذعان کرد که در سالهای اخیر به دفعات کنگرهها و بزرگداشتهای وزینی از برای احترام به مقام شامخ اساتید و نامآوران برجسته ایرانی برگزار شده است که همین رفتارهای تکامل نیافته باعث شکلگیری زشتترین تصویرها و بدترین خاطرهها در ذهنهای نسلهایی شده است که بناست آینده ایران را با اتکا و توسل به افکار گذشتگان و سنت به جا مانده از آنها بسازند و پرقوام و استوار نگه دارند.
کاربزرگی با این رفتارها و اقدامات ناشایست نه تنها محقق نمیشود، بلکه تمدن و فرهنگ ایرانی را به منظومهای سرگردان و بیریشه درآینده تبدیل میکند که هیچ کدام از اعضایش شباهت به سایر اعضای شکل دهندهاش نخواهند داشت. پس به جد اگر به فکر نباشیم از همین حالا باید به همه ارزشهای اصیل، ارزشمند و فاخر فرهنگی ایرانی- اسلامی؛ نمرده، به فتوای غرضوزران و تنگ نظران نماز کنیم.
نظرت را بنویس