اپیدمی خودزنی حاکمان سربداران/ هم افزایی را در پیش بگیرید تا به آرمان های شهر نزدیک شوید

محسن تدینی ثانی/ مجله اینترنتی اسرارنامه
 
با پایان یافتن سلطنت خوارزمشاهیان(617 ه.ق) سبزوار نیز مورد تهاجم تولی فرزند چنگیزخان مغول قرار گرفت که حدود هفتاد هزار نفر کشته شدند.این شهر تا سال 637 ه.ق زیر نظر جنتمور والی خراسان اداره می شد.پس از مرگ ابوسعید بهادرخان ،آخرین ایلخان مقتدر مغول در سال 736ه.ق. خواجه علا الدین محمد هندو ،وزیر امیر شیخعلی حاکم منصوب طغا تیمورخان در خراسان،عده ای را مامور وصول مالیات کرد.چون به باشتین رسیدند ضمن شدت عمل و قساوت و بی رحمی بیشترین مالیات را از مردم طلب کردند البته به این راضی نشدند و از اهالی شراب و زیباروی خواستند چون دو تن از قوم سربدار به نام های حسن و حسین  گستاخی آنان را برنتافتند گفتند:"ما سر خود را بر دار. ببینیم،بهتر است که چنین ننگی را تحمل کنیم."
 
ایلچی را کشتند چون خبر به خواجه علا الدین محمد رسید سخت بر آشفت و چون پیکار با خونخواران مغول قطعی بود نزد امیر عبدالرزاق گرد آمده تا قشونی برای مقابله با آنها فراهم نمایند و نهضت سربداران در سال 738ه.ق بنیان نهادند.
 
عبدالرزاق فرستادگان خواجه علا الدین را از باشتین بیرون کرد. بعد از این واقعه وی پنجاه نفر را به باشتین فرستاد تا مسببین واقعه را دستگیر و به فریومد نزد وی ببرند اما عبدالرزاق آنها را شکست داد و گفت: "فتنه از دیار برخاسته عظیم که اگر غفلت کنیم کشته خواهیم شد و به مردی سر خود بر دار دیدن ،هزار بار بهتر که به نامردی کشته شدن."
 
عبدالرزاق اولین حاکم سربداران لقب گرفت و بر سبزوار،جوین،اسفراین ،خنجد و بیار مسلط شد اما دیری نپاید که به دست برادرش امیرمسعود کشته شد.آنچه سبب این برادر کشی شد را مورخین نکاح اجباری دختر خواجه علا الدین محمد ذکر کرده اند چرا که عبدالرزاق به برادرش مسعود دستور داد تا دختر بیوه علاالدین محمد را که اسیر کرده بودند به نزد وی بیاورد و چون مسعود دست خالی برگشت امیر عبدالرزاق ششمیر کشید اما برادرش پیش دستی کرد و عبدالرزاق را کشت.
 
پس از عبدالرزاق امیر مسعود که مردی شجاع و با شهامت و جوانمرد بود با پشتیبانی مردم به حکومت رسید.در نخستین سال حکمرانی خود نیشابور را فتح و دیری نگذشت که قلمرو خود را تا هرات گسترش داد.امیر مسعود به قصد تصرف مازندران به آنجا لشکرکشی کرد اما در جنگل های مازندران گرفتار شد و به قتل رسید.برخی علت شکست امیر مسعود را اختلاف با شیخ حسن جوری می دانند که احتمالا  به کشته شدن شیخ انجامید و به دنبال آن جدا شدن طرفداران جوری از سپاه حاکم سربدار که منجر تضعیف لشکریان حکومت تازه تاسیس سربداران گردید.
 
امیر مسعود هنگام نبرد در مازندران محمد آتیمور را به مقام نیابت خود در سبزوار انتخاب کرد.پس از قتل امیرمسعود وی در سبزوار به تخت نشست ولی پس از دو سال توطئه های خواجه علی شمس الدین منجر به کشته شدن وی شد.پس از قتل محمد آتیمور سربداران به خواجه علی شمس الدین پیشنهاد حکومت کردند که وی نپذیرفت و کلواسفندیار را پیشنهاد داد اما چون او مردی ستمکار بود به قتل رسید.به پیشنهاد خواجه شمس الدین، خواجه شمس الدین فضل الله  برادر عبدالرزاق پادشاهی سربداران را به عهده گرفت اما پس از هفت ماه چون از حرکت لشکریان طغاتیمورخان به طرف سبزوار اطلاع یافت از ترس از سلطنت کناره گیری کرد.
 
بعد از کناره گیری خواجه شمس الدین فضل الله ،خواجه شمس الدین(خواجه علی چشمی)به قدرت رسید.خواجه علی در سال 753 به دست حیدر قصاب کشته شد.خواجه یحیی کرابی که دستور قتل خواجه علی شمس الدین را صادر کرده بود پس از او به سلطنت سربداران رسید.وی حیدر قصاب را به سپهسالاری لشکر خود برگزید.
 
خواجه یحیی ظاهر شریعت را به حدی رعایت می نمود که خوردن مشروب الکلی را از قلمرو خویش برانداخت و قریب پانصد زن فاحشه را کشت.
 
خواجه یحیی پس از پنج سال حکومت بدست برادر خود عزالدین علاالدوله کشته و در همان حال وی نیز به دست یحیی به قتل رسید.
 
حیدر قصاب که سپهسالار خواجه یحیی بود پس از قتل وی،برادرزاده اش ،خواجه ظهیر را به سلطنت رساند.خواجه ظهیر پس از یکسال چون نتوانست با حیدر قصاب که همه کاره بود کنار بیایید از سلطنت کناره گیری و حیدرقصاب به حکومت رسید.
 
حیدرقصاب ،پهلوان حسن دامغانی که در زمان امیر مسعود جز سران لشکر بود به سپهسالاری انتخاب کرد.ولی وی حیدرقصاب را که برای سرکوب کردن نصرالله باشتینی به اسفراین می رفت را کشت.
 
خواجه لطف الله پسر امیر مسعود با کمک پهلوان حسن دامغانی و نصرالله باشتینی به حکومت رسید.
اما پس از یکسال پهلوان حسن،خواجه را به سبب اختلاف هایشان کشت و خودش به سلطنت رسید !
 
هنگامی که پهلوان حسن در گرگان سرگرم جنگ بود،خواجه علی موید یکی از پیروان درویش عزیز مجدی(ساکن طوس)بر دامغان مسلط شد.خواجه علی موید برای سر پهلوان حسن جایزه تعیین کرد که سرانجام وی را گرفتند و به حکومت چهارساله ی او پایان دادند و خواجه علی موید آخرین حاکم سربداران به سلطنت رسید.
 
خواجه علی از امیرتیمور گرگانی که با لشکریانی خونخوار و بی شمار به خراسان حمله کرده بود در سرخس استقبال کرد و او را به جنگ با امیر ولی تحریک نمود،گرچه امیرتیمور ،امیر ولی را کشت ولی خواجه علی هم که به سپاه تیمور پیوسته بود در هویزه خوزستان کشته شد،جسدش را به سبزوار آوردند و از ترس شیخییان جوریه شبانه دفن کردند.
 
شیخ داوود سبزواری قیام کرد،ولی امیرتیمور بار دیگر بر سبزوار چیره شد و از سر متمردان مناره ساخت،در این کشتار زیادی مردگان بدان حد بود که بر زندگان مجال تکفین نیامد.
 
خواجه علی موید بیش از هریک از امرای سربدار،نزدیک به 22 سال فرمانروایی کرد و با کشته شدنش سلطنت سربداریه نیز پایان یافت.
 
مدت فرمانروایی سربداران از امیر عبدالرزاق اولین پادشاه این سلسه در سال 738ه.ق تا کشته شدن خواجه علی موید دوازدهمین و آخرین امیر در سال 788ه.ق جمعا پنجاه سال به طول انجامید چنانچه برخی مورخین رسمیت بخشیدن مذهب تشیع را به صفویان و شاه اسماعیل نسبت می دهند اما شروع آن را باید از زمان دیالمه و آل بویه و بویژه ترویج عملی آن به دست سربدران دانست.
 
برآیند بررسی پنجاه سال فرمانروایی حاکمان سربداران حاکی از یک اپیدمی خودزنی مهندسی شده است برای رسیدن به قدرت را نشان می دهد که شاید اگر به جای این تفکر ،هم افزایی را در پیش می گرفتند سلسه ای که بنیان نهادند مانا و پایدار تر بود
 
چه بسیار بودند در همین سبزوار که فریاد دادخواهیشان در اوایل انقلاب گوش  فلک را پر کرده بود و با پیروزی انقلاب در اولین دوره انتخابات مجلس سر از لیست مجاهدین خلق در آوردند و چون پیروز نشدند اگر کلاهشان هم به سبزوار بیفتد دنبالش نمی گردند!
 
چه بسیار خرسندند آنانی که از واگرایی اهل قلم و اصحاب رسانه به خوش رقصی افتاده و نسخه های چرچیل را برایشان تجویز می کنند تا خودشان در مسند قدرت بمانند!!!
 
آنچه این روزها سبزوار به آن نیاز دارد هم اندیشی همه گروه ها،جناح ها،تشکل ها و... حول محوریت سبزوار بزرگ است تا آنهایی که چون کبک سرشان را به زیر برف برده و در خواب خرگوشی به سر می برند را بیدار کنند چرا که باید بدانیم دیگران برای ما صبر نمی کنند تا وقتی دعواهایمان تمام شد بودجه و اعتبارات برای شهرمان تزریق کنند تا به آرمان های شهرمان نزدیک شویم.
نظرت را بنویس
comments

سلام تاريخ اينه عبرت است، يکي از علل اصلي شکست سربداران دقيقا همين دعواها و اختلافات داخلي بود. همچنين يکي از عوامل اصلي عقب ماندگي سبزوار در طول 40 سال اخير نيز همين دعواها و اختلافات مسئولان و مديران شهري و بيرون شهري بوده است. اي کاش مديران و مسئولان ما عبرت مي گرفتند... اي کاش... اي کاش يکبار هم اتحاد،‌ همفکري و همکاري و همياري را تجربه مي کردند تا نتايجش را ببينند.
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما