سایه های یک انتخاب بر سر شهر

فاطمه شریف نیا / مجله اینترنتی اسرارنامه

شهر در حال و هوای انتخابات انگار عوض می شود و رنگ جدیدی به خودش می گیرد. پر از پویایی، پر از جوانی و نشاط . خیابان ها پر می شوند از آدم هایی که انگار تا حالا ندیدی، گاهی فکر می کنی چرا این آدم ها که در این روزها در کوچه و خیابان به چشم می آیند، را قبلاً نمی دیدی ...

شور و هیجان انتخابات خودش دنیایی است، دنیایی با آدم های دیگر . بعضی از آدم ها در این زمان، آنقدر مهربان می شوند و به زور سعی می کنند شیرینی و شربت و شام و نهار دعوتت کنند که در درون خودت از شدت این همه مهربانی انگشت به دهان می مانی و برخی به شدت عصبانی و شاکی می شوند، رگ گردنشان می زند بیرون و داد و هوار می کنند و از خواسته های خودشان و نماینده شان دفاع می کنند، گاهی بی منطق می شوند و گاه با تکان دادن سرشان حرف هایی را که نمی خواهند بشنوند، تأیید می کنند. انتخابات در هر سطحی که باشد جذابیت خاص خودش را دارد، پر از وعده و وعید ، پر از راست و دروغ ، پر از دسیسه ها و زیرآب زنی، البته قسمت آخر فقط مربوط به انتخابات در سطح اولیه است، مال همان دوران مدرسه است و ربطی به سطح کلان آن ندارد. چون با توجه به بالا رفتن درک اجتماعی در رده های بالا، دیگر هواداران و کاندیداها به این سطح حتی فکر هم نمی کنند!!

انتخابات در شکل دیگرش، مهیج و پر حرارت است و می تواند مثل فینال بازی های جام جهانی باشد... استرس، نگرانی، امید و کل کل طرفدارها، سکوت عده ای با ترس، رجزخوانی عده ای دیگر با امید. چشم ها هر لحظه به ساعت است و ثانیه شماری می کنند بازی تمام شود و جام را در دست هایشان بگیرند و اوجِ اوج این لحظه ی پر هیجان، سوت آخر است و پیروزی برای یک تیم، تیمی که منسجم تر بوده و بیشتر و بهتر از موقعیت هایش استفاده کرده، انگار زمین و زمان منفجر می شود و جام در دست ها به پرواز در می آیند. ولی این یک طرف ماجراست، ماجرایی که دوسویه است و طرف دیگر تیم بازنده است. تیمی که جنگیده و تلاش کرده و در آخر نتیجه نگرفته است. سوت پایان برای آنها هم آخر ماجراست. فرصتی برای جبران ندارند و جام از دستشان رفته است و هنوز هم در هیچ کجای جهان، تیم های بازنده یاد نگرفته اند در مقابل این فاجعه چه عکس العملی نشان بدهند، گاهی درگیر می شوند و آتش می زنند و گاهی تمام خشم شان را بعد از داور و زمین بازی، روی صندلی ها و اتوبوس و شهر خالی می کنند. آنجاست که باید کمی نگران شد که به چه قیمت طرفدار می شویم!!!

به نظر می آید مدیران تیم ها به جز مسئولیت تیم شان باید برای طرفدارهایشان هم ضوابط خاصی داشته باشند و هر کس را که کارت زرد یا قرمز گرفت از بقیه جدا کنند تا شاهد اتفاقاتی که در بعضی کشورهای دیگر می افتد، در داخل کشور نباشیم و حتی طرفداری به ذهنش خطور نکند که می شود عصبانیتش را روی داور یا صندلی، مترو، اتوبوس یا ... خالی کند. درست مثل طرفداران کاندیداها که باید یاد بگیرند صبور باشند و مطیع انتخاب همه و در هر انتخاباتی برد و باخت هست.

به نظر می رسد انگار کاندیداها هنگامی که می خواهند مورد تأیید قرار بگیرند و انتخاب شوند حرف ها و قول هایی را می دهند که بعد از آن، بر آن پایبند نیستند شاید هم "من " قبل و بعد انتخابشان با هم فرق می کند، کاندیداها در انتخابات شاید "منی" را از خود به نمایش می گذارند که قبل و بعد آن، تغییر می کنند. یک"من " ناخودآگاه که به واسطه ی آن روز ظاهر می شود و کسی می تواند از پَس غرور کاذب آن "من "  برآید و آن را مهار کند که به درونیات فردی و خودسازی و در مرحله ی بالاتر به رعایت همیشگی اصول اخلاقِ اجتماعی رسیده باشد. البته نباید از بعضی گره ها و مشکلاتی که در طول مسیر گریبان گیر اعضای شورا می شود غافل بود، ولی مدیران خوب و شورای خوب کسانی هستند که با توجه به شرایط موجود بتوانند پیش بینی کنند چه توانایی ها و ظرفیت هایی در شهر موجود است، کمی و کسری را هم ببینند و بتوانند با همفکری و در کنار هم بودن، برنامه ی مدون جامعی را برای شهر ترسیم کنند یک برنامه ی چهارساله و حتی فراتر از آن داشته باشند تا در پایان دوره شان شاهد کارنامه ی درخشانی از آن تیم باشیم.

شوراها در سطح بالای فکری شهرها هستند در مرحله ی اول باید بتوانند حتی در صورت مخالف هم بودن با هم کنار بیایند و تیم باشند و با فکر باز بیندیشند و ارتقای شهر هدف اصلی شان باشد و دوم برنامه ی هدفمند جهت بالا بردن کیفیت زندگی شهروندان داشته باشند. برنامه ی که در صورت انتخاب، بتوانند از پس انجامش برآیند و مَثَل عده ای که بیرون نشسته اند و می گویند لنگش کن نباشند. شوراها با مدیریت و برنامه در تصمیمات مهم و کلان شهر پررنگ و تاثیرگذارند البته شورایی که به خودشان فقط فکر نکنند و مردم برایشان در اولویت باشند.

یکدست بودن، هم نظر بودن و اتحاد و هم پوشانی یکدیگر، یا این کلمات که در این روزها به چشم می آیند کلمات قشنگی هستند که خوب هم جواب می دهد و کاش به جای کلمه در عمل هم شاهد آن باشیم. تیم بودن، از یک طیف بودن هم کاربرد خوبی دارند و هم گول زننده هستند؛ نه گول زننده، که رأی جمع کن. مردم با این فکر که شورایی را انتخاب می کنند که از نظر فکری با هم همپوشانی دارند و می توانند به جمع بندی های خوب برای تصمیمات کلان شهر برسند و کمبودها و نقصان یکدیگر را با کنار هم بودن و تیم بودن بپوشانند، آن ها را انتخاب می کنند ولی گاهی در عمل، شاهد غیر از این هستیم.

این حرف ها و پوسترها و بنرها که پر از حرف ها و مشترکات و هم حزب بودن هاست در عمل می شود کشک و بقول معروف آش کشک خالته ... نتیجه انتخاب خودمان است که می شود بگویم بلای شهرمان که زیاد جالب نیست، ولی ما در طول این سال ها شاهد اتفاق های خیلی خوبی نبوده ایم. اتفاق هایی که اگر شورا با یکدستی واقعی و نگرشی فراتر از پیش پا به آن چشم می دوخت، الان شاهد این همه پروژه و اتفاق های نیمه کاره نبودیم. کاش یاد بگیریم روی حرف هایمان پابند باشیم ولی نه به هر قیمتی، گاهی برای پیشرفت و رونق شهر از بعضی خواسته های شخصی می شود کوتاه آمد، زیرا آرمان های شهر و رفاه مردم در اولویت و جزیی از دل مشغولی و کار شورا محسوب می شوند و چه خوب است که شورا به معنی واقعی کلمه شورا : (شُ) [ ع . شوری ' ] 1 - (اِمص .) مشورت . 2 - (اِ.) هیأتی که برای مشورت کردن جمع می شوند (فرهنگ فارسی معین)، شورا باشد.  

مردم امروز ما، مردمی هستند با فکر باز و آشنا به امور روز و سیاست و چه خوب است که شوراها در حرف و عمل فرق نکنند و دید مردم را نسبت به سال های بعد و انتخابات بعد خراب و بی اعتماد نکنند، وقتی مردم شاهد اتحاد و یکدستی در یک اجتماع کوچک چند نفره بزرگسال نیستند، هر کس ساز خودش را می زند و زیرآب بقیه، اینجاست که شاهد "من" مدرسه ای شورا ها هستیم. "منی " که اعتماد را از مردم می گیرد. در سطح وسیع تر شاهد کمرنگ شدن مشارکت های مردمی، ابتدا در سطح شهرها و بعد حتی در انتخابات کشوری هستیم.

 

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما