چهارشنبه ها با طعم شعر در انجمن شعر جوان سبزوار

فاطمه شریف نیا / مجله اینترنتی اسرارنامه:

گاه کمی که خسته می شویم از هیاهوی شهر و روزمرگی زندگی، پناه بردن به هنر می تواند مرحمی باشد برای آرامش روح و روان.

دنیای شعر جزو لطیف ترین، زیباترین احساسات درونی و هنری انسان است. شعری که ماحصل تمام داشته ها و نداشته ها، درد و رنج، غم و شادی و ... شاعر است، بسان طبیبی است که بر درد بی درمان روح می تواند درمان باشد.

شاعری که مخاطبش را تا ناکجای احساس با خود همراه می کند و می کوشد تا با شعرش روح تازه ی در کالبد خسته ی آدمیان بدمد. شاعر تمام هنرش را در واژه ها می گنجاند و به کلمه جان می دهد.

شعر زایده ی نابی است از واژه های بی جان که جان می گیرند و اوج احساسی که شاعر آن را از قعر تنهایی آدم ها بیرون می کشد و چون از دل بر می آید ناگزیر بر دل می نشیند.

شعر که هم درد است و هم درمان، این روزها گاه دیده می شود با بی مهری و بی اعتنایی ها روبرو شده است و گاه هنرمندان این مرز و بوم با هجمه هایی روبرو می شوند که عطای عشق را به لقای کم لطفی ها می بخشند و مهجور می مانند.

بر کسی پوشیده نیست که سبزوار از دیرباز مهد ادب پارسی بوده است و این میراث دست به دست و نسل به نسل چرخیده و قدمتش چون بیهق دیرپاست. شهری که ادیبانی چون بیهقی ها، عطاملک ها، شریعتی ها و دولت آبادی ها در سایه اش بزرگ شده اند و بر بلندای این قله ی ایستاده اند.

و شاعران جوانش هم چشم به قله های ادب پارسی دوخته اند که دور از دسترس نیست. در همین راستا و برای اعتلای این مهم، چندی ست نشست هایی با چاشنی نقد در انجمنی تحت عنوان انجم شعر جوان سبزوار برگزار می گردد که هم فال است و هم تماشا و هنرمندان و هنردوستان جدای از دغدغه ها، ساعتی را با شعر می گذرانند، و هم برای ارتقا نوقلمان به نقد و بررسی شعرها می نشینند.

بر مبنای همین گزارش انجمن شعر جوان سبزوار در روزهای 4شنبه در محل مرکز آفرینش های فرهنگی اجتماعی دانشگاه حکیم ( خانه فرهنگ دانشجو )واقع در 24 متری انقلاب، ساعت 17 الی 19 تشکیل می گردد، ماحصل حضور جوانان، شاعران و هنرمندان سبزواری ست که با حمایت دانشگاه حکیم سبزواری در حال برگزاری است.

اسرارنامه با آرزوی اعتلای فرهنگ و هنر همیشه مانا برای شهرمان در زیرشعری از مجتبی مظفری راد یکی از بنیانگذاران انجمن شعر جوان سبزوار و از شاعران خوش استعداد دیار سربداران  را منتشر می کند:

از آسمان ستاره ی دنباله دار من

من مات مانده بودم و حرفی نمیزدم

تنها صدای باد و فقط زار زار من

اصلاًٍ چرا ستاره ی تابنده ای چنین

یک بار هم رصد نشده در مدار من

وقتی سوال کرد خدا ازخودش چرا

افتاده است روی زمین شاهکار من

آن وقت آن ستاره ی روشن پرید و رفت

 دیدم که شعله ور شده دار و ندار من

گفتم که ای ستاره زیبا کجا کجا؟

بعد از حدود بیست خزان انتظار من

اما ستاره هیچ صدایی نمی شنید

تنها صدای باد و ففط زار زار من

حسی غریب وزن غزل را گرفته بود                                   

تاثیر شوم فاصله بر ساختار من                                     

یا من هزار بار نوازنده تر شدم.                                       

یا دست برده است کسی در سه تار من.                         

یک شب سقوط کرد و شبی ناپدید شد.                              

در کهکشان ستاره دنباله دار من

# مجتبی_مظفری_راد

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما