علی نورآبادی:

جریان سوم

 
* علي نورآبادي / مجله اینترنتی اسرارنامه
سبزوار از جمله شهرهايي است که صبغه سياسي و يا بهتر است بگوييم سياست زدگي آن بالاست. فعاليت سياسي في نفسه بد نيست اگر بر اساس اصول و روش درست و براي خدمت باشد. اما کار سياسي در کشور ما معمولا نه اصول و اساس درستي دارد و نه براي خدمت رساني است. فعاليت سياسي در کشور ما در رشد قارچ گونه گروه ها و تشکل هاي سياسي دم انتخاباتي خلاصه شده است که هدف اصلي آنها هم کسب قدرت و دستيابي به منافع فردي و جناحي است. براي همين بارزترين تجلي اين فعاليت هاي سياسي در گروه هاي و جناح هاي سياسي و در روزهاي انتخابات ديده مي شود.
 
از دهه ها پيش و متناسب با هر دوره اي، گروه ها و جناح هاي سياسي با اسامي مختلف در سبزوار نيز فعال بوده اند؛ چپ و راست، دوم خردادي و غير دوم خردادي، اصولگرا و اصلاح طلب و غيره. در شهرها و مناطقي که دعواهاي سياسي و جناحي پررنگ تر است اولين قرباني اين دعواها آن شهر و مردمش هستند. متاسفانه سبزوار هم از چند دهه پيش و در دوره هاي مختلف قرباني اين هياهوهاي بيهوده و پوچ سياسي و جناحي شده است. مهم ترين اثر اين هياهوها و جنجال هاي سياسي و جناحي، ايجاد اختلاف، دعوا و دو و چند دستگي هاست. بدون شک يکي از عوامل اصلي عقب افتادگي منطقه سبزوار همين اختلافات سياسي و قبيله گرايي هاي جناحي بوده است.
 
اگر به گذشته هم برگرديم با مروري کوتاه به نهضت سربداران مي فهميم که يکي از عوامل شکست اين نهضت دعواها و اختلافات داخلي بود. همايش سربداران را با هزينه بالا برگزار کرديم اما اين همايش متاسفانه دستاورد قابل توجهي براي شهرستان نداشت. هدف اصلي برگزاري همايش، شناساندن آن در سطح ملي و جهاني بود اما نه تنها اين اتفاق نيفتاد بلکه حتي هنوز نتوانسته ايم نهضت سربداران را براي خود مردم سبزوار درست تبيين کنيم.
 
نمي خواهم با يادآوري اتفاقات گذشته، ذائقه ها را تلخ کنم اما گاهي تذکر دادن به آنها لازم است. چه فرصت هاي کم نظيري که به خاطر همين دعواهاي سياسي از دست رفته است. چه مشکلات و گرفتاري هاي ريز و درشتي که به علت همين دو دستگي هاي جناحي براي مردم و شهر ايجاد نشده است. چه انرژي ها و توان هايي که در اين هياهوهاي سياسي و جناجي هدر رفته است. چه کدورت ها و کينه هايي که به خاطر اين غوغاهاي سياسي در دلها انباشته شده است. چه امکاناتي که به علت اين دعوا از شهر و منطقه دريغ شده است. و چه... بگذريم و بيش از اين ذائقه ها را تلخ نکنيم. ذکر اين موارد هم فقط براي تذکر و درس گرفتن از تجربيات گذشته بود. گذشته ها گذشته و افسوس خوردن به آنها فايده اي ندارد. گذشته برگشت پذير نيست. 
 
بعد از اين تجربيات تلخ، خوشبختانه چند سالي (حدود سال 1390) است که جريان و تفکر تازه اي در ميان نسل جوان سبزواري شکل گرفته است که ديگر اعتنايي به اين دعواهاي سياسي و قبيلگي ندارد. اين جريان را  شايد بتوان "جريان سوم" ناميد. اين انديشه در ذهن و زبان بسياري از جوانان و نسل جديد سبزوار وجود دارد اما هنوز به صورت مبهم و ناخودآگاه است. اين تفکر بايد گسترش يابد و با عميق تر شدن آن در نزدجوانان به خودآگاه تبديل شود. 
 
"جريان سوم" هنوز در آغاز راه است اما اگر کمي دقت کنيم در همين فاصله سه چهار ساله برکاتي زيادي براي سبزوار داشته است. براي هويت يافتن "جريان سوم" و انحراف پيدا نکردن آن به بيراهه بايد اين جريان را تبيين کرد. در تبيين "جريان سوم" مي توان به مهم ترين ويژگي هاي اين جريان اشاره کرد: 
 
1- مهم ترين هدف و دغدغه اصلي جريان سوم، "پيشرفت" و "آباداني" منطقه سبزوار است. منطقه سبزوار ظرفيت‌ها و استعدادهاي زيادي در زمينه‌هاي علمي، فرهنگي، اقتصادي، تجاري، گردشگري و اجتماعي (برخي از اين ظرفيت ها را پيش تر در يادداشت هايي با عنوان "15 دليل محکم براي ايجاد صنايع تبديلي در منطقه سبزوار"، "چهار رکن پيشرفت سبزوار" و "سبزوار در افق 1404" ذکر کرديم) دارد و اين جريان بايد تلاش کند که اين ظرفيت‌ها و استعدادها را به فعليت و نتيجه برساند.
 
سبزوار در دوره‌هاي مختلف تاريخي در تمدن ايراني و اسلامي مشارکت مؤثري داشته و هميشه بخشي از تمدن سازي ايران و خراسان بزرگ بر دوش سبزوار بوده است. اين جريان بايد نقش تاريخي و فرهنگي سبزوار را در تمدن نوين اسلامي احياء کند. تمدن سازي در دوره جديد، کار بزرگي است و سبزوار بايد مثل هميشه در اين زمينه نقش فعالي داشته باشد. ميزان سهم سبزوار در تمدن نوين ايراني - اسلامي هم به تلاش و پشتکار همه مردم بويژه نسل هاي جديد اين ديار بستگي دارد و جريان سوم مي تواند پرچمدار آن باشد. 
 
2- "جريان سوم"، حوادث و اتفاقات را رصد مي کند و مي فهمد اما به هيچ وجه سياسي و جناحي نيست. اين جريان نمي خواهد پادو و عمله اين گروه و آن جناح سياسي بشود. اين جريان نمي خواهد انرژي، توان و وقت و عمر خود را در غوغاهاي زودگذر و بيهوده جناحي تلف کند. اين جريان نمي خواهد تجربيات تلخ گذشته را تکرار کند و باز هم از سوراخ جناح ها و گروه هاي سياسي گزيده شود. 
 
متاسفانه در سه دهه گذشته کار به جايي رسيد که حتي استادان، فرهنگيان و اصحاب فرهنگ و هنر شهرستان هم غرق در غوغاهاي سياسي و اختلافات جناحي شدند. استادان دانشگاه را به جاي اين که در آزمايشگاه يا در حال پژوهش پيدا کنيم بايد در ستادهاي انتخاباتي دنبال شان بگرديم. اعضاي هيئت علمي ما به جاي اين که کار علمي و پژوهشي کنند سخنران جلسات اين جناح و آن جناح شدند. فرهنگيان ما به جاي اين که کار فرهنگي کنند بيانيه سياسي براي گروه هاي سياسي مي نويسند و عمله بي جيره و مواجب آنها هستند. بسيار غم انگيز است که حتي اصحاب فرهنگ و هنر نيز مجبورند که زير علم اين شخص و آن نماينده سينه بزنند. 
 
شان استادان، اصحاب فرهنگ و هنر، فرهنگيان و جوانان پر انگيزه و فعال بسيار بالاتر از آن است که دست‌آموز و عمله جناح هاي سياسي (هر جناحي که باشد) شوند. آيا شان استاد دانشگاه اينقدر پايين آمده است که وقت و عمرش را در ستادهاي انتخاباتي تلف کند؟ حيف است که حتي يک دقيقه از وقت و عمر گرانبهاي استاد دانشگاه و معلمي در چنين جاها و به چنان کارهايي بگذرد. واقعا کسر شان يک استاد دانشگاه است که از اين ستاد به آن ستاد برود و براي فلان نماينده سخنراني کند. 
 
"استاد دانشگاه" و "معلم" کجا و فلان نامزد انتخاباتي و بهمان نماينده کجا؟ اين دو اصلا قابل مقاسيه با يکديگر نيستند. آيا شان استاد دانشگاه و فرهنگي اين است که براي نامزدهاي انتخاباتي سخنراني کند؟  آيا وقت آن نرسيده است که استادان، فرهنگيان و هنرمندان بعد از سه دهه نگاهي به گذشته داشته باشند و 30 سال فعاليت خود را ارزيابي کنند؟ آيا وقت آن نرسيده است که ببينند سه دهه فعاليت براي جناح هاي سياسي چه دستاوردي براي خودشان و شهرستان داشته است؟ آيا استادان، فرهنگيان و اصحاب قلم و هنر که در اين سه دهه خواسته يا ناخواسته گرفتار بازي هاي سياسي و جناحي شدند، گذشته خود را از دست رفته نمي بينند؟
 
هر تشکلي که بخواهد در حوزه هاي مختلف فرهنگي، علمي، اقتصادي، اجتماعي و گردشگري سبزوار کار کند اولين شرطش آن است که به هيچ عنوان سياسي و جناحي نشود. بدون شک سياسي و جناجي شدن، نقطه آغاز انحراف و در نهايت مرگ اين جريان خواهد بود. عينک سياسي و جناحي بسيار تنگ، معيوب و غرض آلود است و جريان سوم اساسا با عينک سياسي و جناحي به مسائل نگاه نمي کند. اين جريان، فراتر از نگاه هاي تنگ، منفعت گرايانه و سوداگرانه فردي و جناحي تنها به پيشرفت و آباداني سبزوار مي انديشد. 
 
سياسي شدن يعني پر حاشيه شدن و حاشيه براي هر فرد و تشکلي که بخواهد کار جدي کند سم مهلک است. افراد و تشکل ها خيلي بايد حواس شان جمع باشد چون ممکن است خواسته يا ناخواسته در زمين لغزنده بازي هاي سياسي و جناحي سُر بخورند. حتي ممکن است کسي يا کساني عمدا براي آنها حاشيه سازي کنند. 
 
 
3- "جريان سوم" به هيچ فرد، گروه، جناح و تشکل سياسي و غير سياسي وابسته نيست. هر چند افراد و تشکل هاي مختلف مي توانند چنين تفکري داشته باشند و در زمينه پيشرفت سبزوار فعاليت کنند اما خود  "جريان سوم"، گروه، انجمن و تشکل رسمي نيست تا کسي يا کساني بخواهند با منتسب کردن خود به "جريان سوم" از اين عنوان استفاده و به عبارتي سوء استفاده کنند. به همين خاطر کلمه "جريان" براي اين تفکر بهتر است. اين تفکر محدويت زماني و مکاني ندارد و هميشه جاري است. هر کس که دغدغه پيشرفت سبزوار را دارد و براي آباداني آن کار مي کند خود به خود عضوي از اين جريان است. هر کس دلسوز باشد و کاري که از دستش برمي آيد براي پيشرفت منطقه سبزوار انجام عضوي از جريان سوم است؛ به قول سعدي: به قلمي و قدمي و درمي و هر کار ديگري.  
 
 
4- جريان سوم، وابسته به هيچ فرد و گروهي نيست اما مي تواند از ظرفيت،‌ امکانات و توان همه افراد و گروه ها (حتي گروه هاي سياسي) براي پيشرفت سبزوار استفاده کند. به عبارت ديگر جريان سوم سعي مي کند تعامل حداکثري با افراد و گروه هاي مختلف (دولتي و غير دولتي) و در همه زمينه ها داشته باشد. وقتي هدف و دغدغه اصلي، پيشرفت شهرستان باشد تعامل و همکاري و همفکري با ديگر افراد و گروه ها غير ممکن نيست. 
 
اگر "پيشرفت سبزوار" واقعا نيت و فصل مشترک افراد، نهادها،‌تشکل ها، انجمن هاي دولتي و غير دولتي باشد قطعا مي توان با هم تعامل داشت و با يکديگر کار کرد. علاوه بر اين که اين تعامل و همکاري موجب هم افزايي و کيفيت بالاي فعاليت ها مي شود. دوره شخص گرايي، خودمحوري و فردي کار کردن گذشته است. 
 
 
5- همچنين جريان سوم تلاش مي کند با نخبگان، فرهيختگان، مشاهير، چهره ها و مديران سبزواري داخل و خارج از شهرستان ارتباط و تعامل حداکثري داشته باشد. شناسايي و معرفي اين شخصيت ها در داخل و خارج از کشور اولين قدم است. در مرحله بعد بايد اين افراد را جذب و از توان و ظرفيت آنها براي پيشرفت منطقه استفاده کرد. متاسفانه تصور بسيار غلطي شکل گرفته است که تا مي گويم بايد از نخبگان و شخصيت ها استفاده کرد، ذهن ها به سمت گرفتن پول يا استفاده مالي مي رود. ممکن است کسي پولي نداشته باشد اما در زمينه هاي ديگر مي تواند کمک و حمايت کند. اين کمک ها مي تواند يک امضا باشد، مي تواند يک تلفن باشد، مي تواند يک حضور در زمان و مکان خاصي باشد، مي تواند يک مصاحبه يا کار رسانه اي باشد، مي تواند يک بازديد باشد و... و دهها نوع کمک و حمايت ديگر. حتي مي تواند يک مشورت ساده باشد. 
 
 
6- جريان سوم، به روز است؛‌ نه مانند بسياري از مسئولان شهري ما که حتي از اتفاقات و اخبار حوزه کاري خودشان هم خبر ندارند. اگر به روز نباشيم نمي توانيم بسياري از امکانات و فرصت هايي که در کشور هست و يا ايجاد مي شود به درستي و به موقع استفاده کنيم. يکي از عوامل عقب ماندگي منطقه سبزوار همين به روز نبودن و بي خبري مسئولان بوده است. سبزوار به خاطر همين غفلت ها و به موقع عمل نکردن ها فرصت هاي بي نظير زيادي را از دست داده است. وقتي به خاطر غفلت، فرصتي از دست رفت جبران آن غير ممکن و يا بسيار سخت و هزينه بر است. نمونه بارز اين غفلت ها و به موقع عمل نکردن ها ماجراي راه آهن است. اگر به روز نباشيم کُند و لخت و بعد از مدتي فسيل خواهيم شد؛ درست مانند برخي مسئولان شهري ما. 
 
 
7- جريان سوم، نگاه بلند و دراز مدت دارد. جريان سوم، نگاه ملي و حتي جهاني دارد و سعي مي کند از همه امکانات و ظرفيت هاي استاني، منطقه اي و ملي براي پيشرفت شهرستان استفاده کند. 
 
 
8- اخلاق، قانون و مصالح و منافع منطقه سبزوار خط قرمز هاي جريان سوم است. 
 
 
9 - جوانان جريان سوم منتظر نمي مانند که مسئولان و نهادهاي دولتي با دهها بند و طنابي که به دست و پاي خود بسته اند لنگ لنگان بعد از سال ها برسند و کاري بکنند. حضور جدي و فعاليت با طراوت "جوانان جريان سوم"ي سبزوار در سه چهار سال کاملا مشهود است. جوانان جريان سوم که پيشرفت سبزوار تنها دغدغه آنهاست، در همين مدت کوتاه و با دست خالي بسياري از چيزها را تغيير دادند و خيلي جلو رفتند. 
 
اگر قرار بود جوانان و نسل هاي جديد مانند مسئولان و نهادها کار کنند که اين اتفاقات نمي افتاد. و اين هنوز از آغاز راه است... باش تا صبح دولتت بدمد. مسئولان و نهادها بايد خودشان را به جوانان جريان سوم برسانند و گر نه خود به خود از دور خارج و حذف خواهند شد.
 
آينده منطقه بزرگ سبزوار از آن جوانان با همت، خلاق و با پشتکار جريان سوم است. جوانان "جريان سوم" نقش تاريخي و فرهنگي سبزوار را در تمدن نوين اسلامي احياء خواهند کرد. 

 

برای مطالعه یادداشت های بیشتر به قلم علی نورآبادی هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.

 

 

 

نظرت را بنویس
comments

این مطلب که خیلی کلی بود اصلا نمیشود مصداقی برایش پیدا کرد و نمیتوان قاطعانه به رد یا تایید ان پرداخت.یک حرف یا بهتر است بگویم یک ادعای کلی است که میتوان در هر شهر و کشور دیگری ان را تحت عنوان هایی مثل جریان سوم،موج چهارم،گام فلانم و مرحله بهمانم و چه کسی میتواند این ادعای کلی را رد کند؟ به همان میزان که این مطلب قابل رد یا تایید نیست قابل تاثیرگذاری در ذهن خواننده هم نیست. خوانندگان هر مطلبی اصولا ذهنشان با متنی درگیر میشود که گزاره های صحیح یا غلط قابل اثبات داشته باشد نه گزاره هایی که شبیه پیشگویی هستند یا قصد القای ذهنیت هایی موهوم را دارند که کسی را یارای دیدن و آزمایش کردن این ذهنیت ها نیست البته اگر کمی بدبینانه تر به این مطلب نگاه کنم،میشود تصور کرد که نویسنده محترم پس از ا ین مقدمه چینی چندوقت بعد زمانی که به زعم خود ذهن مخاطبان را اماده کرد مقاله دیگری را را منتشر میکند که در ان به صورت واضح تری ادرس دقیق یا نشانه های یکی از گروه های موجود درسبزوار را مطرح میکند و میگوید این گروه مصداق همان موج سومی هستند که بنده قبلا گفته بودم و اگر راه سعادت و صلاح رامیخواهید از این گروه حمایت کنید و اگر در هریک از انتخاباتها نامزدی معرفی کردند به نامزد انها رای بدهید.ختم کلام یک کار سیاسی دیگر فقط هوشمندانه تر

براتی65

اتفاقا کاملا نظر اقای نورابادی درسته چنین جریانی توی سبزوار به وجوداومده ولی نه در طول همین سه چهارسال بلکه از خیلی قبل تر شاید حدود یک دهه ازش میگذره نسل های جوونتری که از جنجالهای سیایس خسته شدن اصلا حرف های قلمبه گروه های اصولگرا واصلاح طلب و راست و چپ و براشون جذابیت نداره و جذبش نمیشن ولی هرجا واقعا کاری برای سبزوار بخواد انجم بشه همشون پای کارن و استقبال میکنن و فعالیت ان جی اوهای مختلف درزمینه های خیریه و محیط زیست و کتابخوانی و سایر فعالیت هیا فرهنگی نشان دهنده بخش هایی ازهمین جریان سومه

بیهق شهر من

خدا اخر عاقبت همه مونو به خیر کنه

اقای نورابادی که در تهران که در تهران تشریف دارن از کجا این جریان سوم سبزوارو دیدن که ما خودمون اینجا اثری نمی بینیم؟ نکنه خواب نما شدی برادر؟

حسام

این جریان سوم وجود دارد اما بصورت زیرپوستی و مغموم و کلافه. در این شهر سیاست بازی آقایان چپ و راست آنچنان بالاگرفته که اگر به قول شما جوانانی با تفکر مشابه جریان سوم مفروض شما حتی یک لحظه سر خود را بالا بگیرند یقینا سرشان توسط گیوتین آماده دو جریان دیگر برای همیشه معدوم می شود. جریان سوم وجود دارد اما جوان است و فاقد قدرت دنیایی همچون آقایان، فاقد قدرت مالی همچون آقایان، و مهمتر از همه و البته خوشبختانه فاقد قدرت چاپلوسی و دروغگویی به مردم. جریان سوم جریانی است علی وار که همچون علی (ع) درد را فهمیده و دردمندی خود را باید با چاه بازگو کند و ....!!! جریان سوم جریان عشق به مردم مظلوم سبزوار است که در همهمه های انتخاباتی به بازی گرفته می شوند و ...!!!! جریان سوم به امید ظهور ایستاده تا در رکاب حضرتش با برپایی کربلایی دیگر، عدالت را از قربانگاه سیاست بازی آقایان رهانیده و زمین را به وارثان واقعی خود برساند که ان الارض یرثها عباد الصالحون.........

فرهاد ببين کار به کجا کشيده که طرف استاد مي شود و در دانشگاه درس مي دهد تا بعدا بتواند از آن براي نمايندگي اش استفاده کند. يعني تدريس در دانشگاه و معلمي را بعنوان سابقه براي نامزدي اش استفاده کند. البته بخش زيادي از اين وضع تقصير خود استادان و معلمان و فرهنگيان است. خودشان، جايگاه و سطح خودشان را پايين مي آورند. وقتي که استادي با 30 سال سابقه بلند مي شود و مي رود به ميتينگ يا ستاد انتخاباتي فلان نامزد تا به نفع او سخنراني کند از اين استاد چه انتظاري داريد. معلوم است که نمايندگي بر علم و دانشگاه و پژوهش غلبه پيدا مي کند و استاد، مي شود عمله نماينده. حالا برويد سابقه همين استاد يا فرهنگي را ببينيد که بعد از 20 يا 30 تدريس در دانشگاه هيچ توليد علمي و پژوهشي ندارد. استادي که وقتش و فکرش در ستاد انتخاباتي بگذرد چطور مي تواند توليد علمي داشته باشد؟

سلام متاسفانه همين طور است، شان استاد دانشگاه، فرهنگي و هنرمند آنقدر پايين آمده که حتي براي ديدن فلان نماينده هم بايد از قبل وقت بگيرد و در دفترش منتظر بنشيند. در حالي که بايد بر عکس باشد، يعني نماينده و مسئول بايد دنبال استاد باشد و از او وقت بگيرد. ببين به کجا رسيديم که استاد ما بايد به جلسات ستاد انتخاباتي يک نامزد معمولي که هنوز هيچي نيست برود و براي او سخنراني کند. آيا اينا کسر شان استاد نيست؟ آيا کسر شان استاد و معلم نيست که پادوي يک نامزد انتخاباتي و يا نماينده اي را بکند؟ مگر نامزد انتخاباتي و نماينده کيست؟ متاسفانه اين وضع از آثار سياسي شدن همه چيز است. استادان و فرهنگيان ما بجاي اين که کار علمي و پژوهشي کنند کار سياسي مي کنند.از اينجاست که ضربه خورديم و مي خوريم.
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما