تقویم جلالی ، میراثی ماندگار از دانشمندان خراسانی برای تاریخ ایران

در واپسین روزهای هر سال معمولاً خانواده های ایرانی بر اساس یک سنت دیرینه اقدام به خانه تکانی و انجام خریدهای نوروزی می کنند. شاید وقتی می گوییم خرید نوروزی درمرحله اول فکر همه مخاطبان به سمت کفش و لباس عید ، شیرینی و آجیل ، ماهی و سبزه و ... برود.
اما در کنار همه این خریدهای کوچک و بزرگ معمولاً همه خانواده ها به دنبال تهیه یک دفترچه کوچک کاغذی هستند که علی رغم کوچکی نیاز مبرمی به آن وجود دارد.
 تقویم یا سالشمار شمسی ، همان دفترچه کوچکی است که هرچند یکی از سین های سفره هفت سین نیست و تنها به یک فصل یا موقعیت خاص از سال تعلق ندارد ، اما معمولاً همه خانواده ها چند روز قبل از فرارسیدن نوروز آن را به خانه هایشان می آورند زیرا بدون آن برای نگاه داشتن حساب ایام سال با مشکلات زیادی مواجه خواهند شد.
با این حساب تقویم یکی از وسایل مهم زندگی انسان هاست که هر جامعه و ملتی از دیرباز تا کنون برای خود تقویمی داشته است.
ایرانیان نیز از چند قرن گذشته تا کنون از تقویمی به نام تقویم جلالی بهره می برند. تقویم جلالی که یکی از دقیق ترین گاه شمارهای جهان است ، توسط چند دانشمند ستاره شناس خراسانی تنظیم شده است که خیام نیشابوری ، ابن کوشک بیهقی ، ابومظفر اسفزازی و ... از جمله این منجمان خراسانی هستند .
در میان تنظیم کنندگان تقویم جلالی حکیم عمر خیام که به طور کل شخصیت مشهورتری دارد ، بیشتر شناخته شده است ، لیکن چنان که گفته شد به جز خیام ، دانشمندان دیگری نظیر ابن کوشک بیهقی  و ابومظفر اسفزازی و محمد فرزند احمد معموری بیهقی نیز در این امر مهم همکاری داشته اند که تقویم کنونی ایران وامدار زحمات آنان است.(منبع1) ، (منبع2) ، (منبع3)
مجله اینترنتی اسرارنامه به عنوان یکی از رسانه های محلی خراسان به پیروی از رویکرد فرهنگی و تحلیلی خود تصمیم دارد ، در آستانه فرارسیدن فصل جدید ، با محوریت تلاش های حکیم عمرخیام درتهیه تقویم جلالی ، این دست آورد فرهنگی و تمدنی خطه خراسان را بیشتر معرفی نماید .
حکیم عمر خیام از مشاهیر بلندآوازه خراسان است که حتی نام و آوازه او مرزهای کشورایران را در نوردیده و در گوش جهانیان پیچیده است. خیام را شاید در ایران بیشتر با رباعیاتش بشناسند ، اما او به جز شاعری در زمینه ریاضیات و نجوم نیز از استادی کاملی برخوردار بوده است. یکی از خدمات او چنان که گفته شد ، همکاری با تعدادی دیگر از مشاهیر خراسانی در تهیه تقویم جلالی است. روزنامه خراسان در روزهای گذشته با انتشار مطلبی مفصل به گوشه ای از تلاش های حکیم عمر خیام در تهیه و تنظیم تقویم جلالی اشاره کرده است.
در ادامه مناسب است به انتشار متن کامل این مطلب بپردازیم :

هیچ کس دقت خیام را نداشت

بازگشت به کودکي

به زودي نوروز، اين جشن بزرگ و باشکوه از راه مي رسد. جشني که اختصاصاً براي قلب هاست: براي احيا و براي شادماني قلب ها؛ اين جشن مدت ها پيش از آن که بيايد موجي از شور و نشاط بر مي انگيزد. سرچشمه اين موج کجاست؟ به اين پرسش به سادگي نمي توان پاسخ داد. همين هست که مردم به تکاپو مي افتند و شهرها و روستاها تکان مي خورند. همچون درخت ها که به شکوفه مي نشينند، مردم نيز زندگي دوباره اي را آغاز مي کنند. در اين زمان کودکان شادتر از هميشه اند و مادران در انديشه شادي بخشي بيشتر و پدران-اگر شرمنده نباشند- در تدارک اسباب اين شادماني از هميشه سر خوش ترند.نوروز پيوند دوباره ماست با طبيعت و تاريخ. پيوند ماست با نياکان مان، با آنان که قرن ها و قرن ها پيش در اين سرزمين زيسته اند. نوروز يادآوري چيزهايي است که از ياد برده ايم؛ از اين رو ما در نوروز نه تنها به ديدار يکديگر که به ديدار طبيعت و به ديدار آيين هاي کهن مي رويم.شايد همين هاست که به نوروز حسي خاص بخشيده است؛حسي به شدت انساني و اين ويژگي آن را از ديگر آيين ها و رسم ها متمايز کرده است. در نوروز «تفاوت ها» از ميان مي روند و «همه با هر رنگ و نشان»(فارس، ترک، کرد، بلوچ، ترکمن و...) فارغ از قوميت، از زبان و از گرايش هاي فرقه اي، به يک ويژگي مشترک مي رسند و گويي هويتي يگانه مي يابند. نوروز سازوکاري است، براي ارج نهادن به زندگي، براي بازگشتن به دوران کودکي، براي يادآوري «بوي عيدي، بوي توپ» براي تجربه مجدد پاک دلي هاي بچگي و نيز سازوکاري است براي دريافتن ديگران و به ميان اجتماع رفتن و اجتماعي شدن.نوروز هميشه پيروز، نمودي و نشاني از فرهنگ کهن ماست و اگر از ما بپرسند که شما با اين سابقه ديرينه و با اين پيشينه تاريخي چه داريد، ما به طور مشخص مي توانيم به نوروز اشاره کنيم، به نوروزي که در دل خود آيين هاي دل انگيز ديگري دارد و هر يک زيباتر از ديگري است. بدون ترديد، زبان نوروز، زباني جهاني است. به اين معنا که اگر درباره آن سخن بگوييم، همه مردم جهان مي توانند آن را بفهمند؛ يک سرخ پوست يا يک تبتي احساس ما را درک مي کند و مي تواند با ما هم دلي داشته باشد و اکنون بايد پرسيد کدام آيين است که همچون نوروز بتواند در مردمان پويايي و تحرک ايجاد کند و به آن ها اميد ببخشد.

نوروز در نوروز نامه

نوروز در فرهنگ مکتوب ما نيز جايگاهي ويژه دارد و در بسياري از آثار به آن اشاره شده است؛ اما يکي از بارزترين آثار در اين زمينه، «نوروزنامه» حکيم عمر خيام است. البته نوروزنامه منسوب به خيام است؛ ولي اين موضوع چيزي از ارزش اين کتاب کم نمي کند. چون پيداست که نويسنده آن هر که بوده، دانش فراوان داشته است. دلايل کساني که اين اثر را از خيام مي دانند قابل توجه است. «مجتبي مينوي» پژوهشگر نام آشناي ادبيات که به سخت گيري مشهور است، اين رساله را از خيام مي داند و در معرفي آن نوشته: «نوروزنامه رساله اي است در بيان سبب وضع جشن نوروز و کشف حقيقت آن و اين که کدام پادشاه آن را نهاده و چرا آن را بزرگ داشته اند.»نويسنده نوروزنامه توضيح مي دهد که چرا عيد نوروز مهم است و چرا نه تنها ايرانيان بلکه ديگر اقوام، حتي به گفته او «ترک و روم» هم بايد به نوروز احترام بگذارند و آيين هاي آن را برپا دارند. مولف نوروزنامه کوشيده است با بياني عالمانه نوروز را توصيف کند، تاريخ آن را بکاود و اهميت آن را نشان دهد. ناگفته نماند که اين اثر گاه از افسانه ها بهره مي گيرد و گاه از دقت لازم يا بهتر بگوييم از «دقت خيامي» دور مي شود و همين امر، انتساب آن را به خيام مشکوک مي کند؛ چون خيام به دقت علمي مشهور است. يکي از کارشناسان نجوم درباره ميزان دقت او گفته است: خيام در محاسبه گردش زمين عددي به دست آورد با ۱۲ رقم اعشار که تا رقم پنجم درست بود؛البته رقم ششم هم درست بود اما زمين دقت خيام را نداشت. افزون بر اين گفته، ترديدي نيست که تقويم جلالي يعني همان تقويمي که خيام و همکارانش پديد آوردند، دقيق ترين تقويم جهان است و از اين نظر کاري فوق العاده به شمار مي رود.

رفع دردسر کبيسه ها

تا پيش از تنظيم تقويم جلالي، «کبيسه ها» يا حساب نمي شدند و يا آن که به شکلي در تقويم جاي مي گرفتند که پس از مدتي دشواري هايي را پديد مي آوردند. يکي از ويژگي هاي مهم تقويم جلالي، شيوه محاسبه کبيسه هاست.چنان که مي دانيم هر سال ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقيقه و ۴۹ ثانيه است و منظور از کبيسه همين ۵ ساعت و اندي است که از قديم دردسري بوده است براي منجمان. در دوره ساساني، پس از هر ۱۲۰ سال، يک سال را به صورت چرخشي ۱۳ ماه حساب مي کردند. به اين معنا که پس از ۱۲۰ سال اول، فروردين دو ماه، بعد از ۱۲۰ سال دوم، ارديبهشت دو ماه و به همين ترتيب تا اسفند ماه در نظر گرفته مي شد و به اين ترتيب آن ها مشکل کبيسه ها را حل مي کردند. پس از اسلام کبيسه ها به فراموشي سپرده شد و کسي به فکر آن نبود تا اين که ديدند تقويم شان با سال و فصل و برج طبيعي سازگار نيست. به عبارت ديگر بين سال عرفي و سال حقيقي اختلاف به وجود آمد چنان که ديگر اول فروردين (نوروز) با اول بهار مطابقت نداشت. اين گونه بود که جلال الدين ملکشاه از گروهي اخترشناس که خيام جوان سردسته آن ها بود خواست که اين چالش را برطرف کنند. اين گروه وقتي که به رصد پرداخت ديد که تقويم شان ۲۱ روز از سال طبيعي جلو افتاده؛ يعني دريافت روز عيدشان در بيست و يکم فروردين واقع شده است. به همين دليل آن ها در سال ۴۵۸ هجري، سال خود را ۲۰ روز عقب کشيدند.به گفته ايرج ملک پور،از بزرگان نجوم ايران، تقويم ميلادي هر چهار سال يا هر هشت سال يک بار کبيسه دارد و او در کتابي با عنوان «تقويم ۵هزار ساله هجري شمسي» همه کبيسه ها را براي ۵هزار سال محاسبه کرده تا ببيند، دقت تقويم جلالي چقدر است و از اين رهگذر متوجه شده که در سال ۴۵۸ اين تقويم با طبيعت هيچ اختلافي نداشته است و اين نشان مي دهد که خيام و گروهش در آن زمان بسيار دقيق کار کرده اند.ملک پور هم چنين اظهار داشته است که براساس محاسبات وي تقويم ايراني هر ۱۰ ميليون سال يک روز با طبيعت خطا مي کند اما تقويم اروپايي ها هر ۲۵۰۰ سال يک روز. او تصريح مي کند که تقويم ايراني دقيق ترين تقويم در بين ۴۰ تقويم موجود در جهان امروز است.امتياز ديگر تقويم ايراني، مطابقت کامل آن با آغاز فصل هاست. يعني آغاز بهار همان اول فروردين (نوروز) است و آغاز تابستان اول تير و اين در حالي است که در تقويم ميلادي اول بهار با بيستم مارس مطابقت دارد. يعني فصل هاي طبيعي با ماه هاي آن ها مطابقت ندارد.

ناخدا در ساحل

خيام که غرق در مطالعه ستارگان و يا درگير معادلات پيچيده رياضي بود، اين فرصت را هم داشت که جهان را در کليت خود ببيند و درباره آن بينديشد. او پس از آن همه جزئي  نگري و دقت نظر از سوژه خود دور مي شد و آن را به هيئت يک شبکه پيچيده و يک نظام شگفت انگيز مي ديد. اين نوع از تاملات خيام را بايد در رباعيات او جست وجو کرد. او به ناخدايي مي مانست که براي ماه ها به شکار نهنگ مي رفت و وقتي به ساحل برمي گشت در پي «يک جاي خلوت و روشن» بود تا درباره آن سفر، مخاطرات و فرجام آن بينديشد. در ترانه هاي خيام گردش روزگار نه به شکلي انتزاعي بلکه به گونه اي عيني و ملموس نمود پيدا مي کند. چون او اين گردش را مي بيند و حس مي کند. او آمدن سال و ماه، پير شدن انسان، گذر زمان و فنا و نابودي را به طور کامل و تمام عيار با همه ذرات وجودش احساس کرده و علت تاثير گذاري شعر او يکي همين است که از چيزي مي گويد که مشغله مدام زندگي اش است:

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست

برخيز و به جام باده کن عزم درست

کين سبزه که امروز تماشاگه توست

فردا همه از خاک تو برخواهد رست


واژه «نوروز» در اين ترانه خيام طنين خاصي دارد. نوروزي است همراه با طراوت، بارش، رويش و سرزندگي، با اين حال اين ترانه يادآور ريزش و مرگ هم هست. به طور کلي خيام در شعرش بسيار از مرگ مي گويد و به آن مي انديشد؛ اما مرگ انديشي او را به نااميدي نمي کشاند بلکه از آن به زندگي مي رسد. در واقع مي گويد که با وجود مرگ بايد قدر زندگي را دانست و از لحظه لحظه آن بهره مند شد.

ساقي گل و سبزه بس طربناک شده است

درياب که هفته دگر خاک شده است

برخيز و گل بچين که تا درنگري

گل خاک شده است و سبزه خاشاک شده است


اگر خيام اخترشناس نبود، ترانه هايش اين گونه دل ها را نمي ربود و صداي او بدين سان تا دور دست ها نمي رفت؛ او انگار از جان جهان سخن مي گويد و ماهيت زندگي و مرگ را آشکار مي کند. در حقيقت بايد گفت دانستن اين که خيام دقيق ترين تقويم جهان را نوشته در خوانش شعر وي موثر است؛ چون ما با کسي روبه رو شده ايم که به گفته خودش، «ظاهر هستي و نيستي» و«باطن هر فراز و پستي» را مي داند. با اين حال او خاطرنشان مي کند که اين مراتب دانش مايه شرم اوست اگر چيزي را برتر و فراتر از سرخوشي و شادماني بداند:

من ظاهر هستي و نيستي دانم

من باطن هر فراز و پستي دانم

با اين همه از دانش خود شرمم باد

گر مرتبه اي وراي مستي دانم

نويسنده: عليرضا شريفي
خراسان - مورخ یکشنبه 1391/12/27 شماره انتشار 18367


گفتنی است زادگاه خیام ، شهر تاریخی نیشابور در 110 کیلومتری شرق دارالمومنین سبزوار است.


کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:
سخنی در مورد مولانا کمال الدین کاشفی دانشمند بزرگ سبزواری
نظرت را بنویس
comments

سید

من واقعاً نمی دونستم به جز خیام دانشمندان دیگه ای هم در کار تنظیم تقویم حضور داشتند و مهمتر اینکه نمی دونستم دو نفر از این دانشمندان سبزواری هم بودند. واقعاً ما سبزواری ها خیلی در شناخت و معرفی مشاهیرمون کم کاری کردیم . نگاه کنید همین خیام چه قدر خوب اسمش برای تقویم معرفی شده اما بقیه دانشمدنان اون گروه رو کسی نمی شناسه.

سلسلة الذهبیان

نیشابور،توقفگاه فرهنگی ثامن الحجج یكی از سرنوشت سازترین هجرتهای تاریخ اسلام، هجرت امام رضا(ع) به ایران و استقرار آن حضرت در خراسان بوده است كه به اذعان بسیاری از تحلیلگران تاریخ، این هجرت مایه خیر و بركت بسیاری برای جامعه شیعه شد. جامعه شیعه تا آن روز یك جامعه پراكنده و در انزوا بود كه به بركت هجرت امام رضا(ع) به ایران و قرار گرفتن در كانون قدرت وقت، به یك جریان مهم سیاسی و فرهنگی تبدیل شد و توانست در دراز مدت به یك مذهب فراگیر تبدیل شود. هجرت امام رضا(ع) گرچه به اجبار مأمون عباسی و بر اساس اهداف از پیش تعیین شده صورت گرفت اما با تدبیر امام هشتم(ع) به فرصتی سرنوشت ساز برای گسترش فرهنگ شیعی مبدل شد. مسیر حركت امام(ع) نیز از جمله مسایلی است كه در این سفر تاریخی باید به صورت عمیق مورد بررسی قرار گیرد زیرا در این مورد نیز اختلافهای بسیاری وجود دارد. بنا به فرمان مأمون، مسیر امام از مدینه تا خراسان، به گونه ای تعیین گردید كه مردم شهرهای شیعه نشین از دیدار امام محروم شوند، زیرا اگر شیعیان موفق می شدند از نزدیك امام خود را زیارت كنند و با ایشان دیدار نمایند و از سخنان آن حضرت بهره مند شوند، بیش از پیش به وی ارادت می یافتند و این خود خطر بزرگی برای حكومت مأمون به شمار می آمد. بنابراین، شهرهای كوفه و قم از مسیر سفر امام حذف گردید. ... اما در این كه امام از كدام مسیر به خراسان و شهر مرو رسیده است، میان تاریخ نویسان اختلاف است. مسیرهایی كه برای این سفر نقل شده از این قرار است: 1- مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، اصفهان، ری، سمنان، دامغان، نیشابور، توس، سرخس، مرو. 2- مدینه، بصره، اهواز، اصفهان، كوه آهوان، سمنان، نیشابور، توس، سرخس، مرو. 3- مدینه، بصره، اهواز، اصفهان، یزد، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو. 4- مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، كرمان، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو. اما حضور ایشان در نیشابور، شهری كه از دیرباز مهد تمدن و فرهنگ ایرانی بوده، مورد اتفاق است. نیشابور، سرزمین فرهنگ ساز «كهن شهر و كهندژ شرق، شهری آراسته به مساجد، خانقاه ها، مدارس، دیرها، بازارها و سراچه های ارباب حرف گوناگون كه هر كدام در راسته ای و تیمچه ای آهنگ زندگی می نواختند، شهری كه از آن دهها وزیر برخاسته و هزاران عالم و دانشمند به عالم علم تقدیم كرده و خاكش چون كهربا، عقول اهل علم و عرفان، فلاسفه، فقها و جهانگردان زیادی را مجذوب خویش ساخته ...» نوشاپور، نیوشاپور، نیوشاه پوهر، دندی شاپور، نیسافور، نسافور، نشاور، نشابور، نشایا، نیسایا، نیسه فور، نیكه فور، ابرشهر، اپر شهر، بر شهر، ابه شهر، شادكاخ، شادیاخ و سمن جورو در زبان عربی، سمنگور نامیده می شده، امروز در گستره جغرافیایی به نام «نیشابور» خودنمایی می كند. فراچنگ آمدن سكه هایی كه از روزگار ساسانیان در كاوشها و پژوهشهای علمی در خاك نیشابور به دست آمده، نمایانگر آنست كه این شهر در آن دوران ارج و اعتبار ویژه ای داشته است. گفته اند شكل دیرین واژه نیشابور (نیوشاه پوهر) به مفهوم كار نیك یا جای نیك شاهپور بوده است. به پاسِ بستگی به شاهپور دوم ساسانی كه آن را در قرن چهارم میلادی دوباره بنا كرد از آن پس به نام او خوانده شد. گرچه بنای اصلی آن را به شاهپور اول پسر اردشیر بابكان نسبت داده اند و نیشابور را شاهپور بنا كرد و در آغاز «بنا شاهپور» بود پس «با» و «الف» بیفكندند و الف به «یا» بدل كردند و نیشابور شد. در تاریخ این شهر، آن را مادر شهرهای خراسان و آبادترین و پر نعمت ترین شهر این دیار نامیده اند و بسیاری از بزرگان شعر و ادب پارسی و اندیشمندان ایرانی و اسلامی در این دیار زیسته اند كه هر یك تأثیر فراوانی در رشد و تعالی فرهنگ این مرز و بوم داشته اند. تأثیر این شهر به عنوان پایتخت فرهنگی ایران در دوره ای طولانی بر فرهنگ ایرانی و حتی اسلامی بر كسی پوشیده نیست. دكتر شفیعی كدكنی در ترجمه كتاب تاریخ نیشابور از ابوعبدا... حاكم نیشابوری در این باره آورده است كه نام نیشابور حتی در كلام خلفای راشدین و تجلیل از آن موجود است. امام رضا(ع) در نیشابور همان گونه كه عنوان شد، در سفر تاریخی امام هشتم(ع) به خراسان، حضور ایشان در نیشابور مورد اتفاق است. اما آنچه مهم است اینكه تنها حضور ایشان در این شهر و یا عبور از آن، این همه توجه را بر نمی انگیزد، بلكه آنچه اهمیت دارد توجه خاص آن حضرت به فرهنگ پروری مردم این دیار و بیان حدیث معروف سلسلة الذهب در میان جمعیت انبوه و مشتاق آن سرزمین است. سید جعفر شهیدی در صفحه 94 كتاب زندگی سیاسی امام هشتم(ع)، این ماجرا را این گونه نقل می كند: هنگام ورود به نیشابور دو حافظ قرآن به نامهای «ابوزرعه رازی » و «محمد بن اسلم طوسی » همراه با تعداد بی شماری از دانشجویان سر راهش را گرفتند تا چشمشان به جمال رویش روشنی گیرد. مردم بسیاری به استقبال آمده بودند، برخی فریاد می زدند، برخی دیگر از خوشحالی جامه خود را بر تن می دریدند، عده ای روی زمین در می غلتیدند، عده ای هم سم استر امام را در آغوش می كشیدند و بالاخره جمعی نیز گردنها را به سوی سایبان محملش كشیده، هر كس به نحوی احساسات خود را ابراز می كرد. روز به نیمه رسید و از چشمان مردم همچنان سیل اشك سرازیر بود. بالاخره چند تن از راهنمایان فریاد برآوردند كه: «ای مردم، همه سكوت اختیار كرده گوش فرا دهید. پیغمبر اسلام(ص) را با ازدحام بر گرد فرزندش آزار مدهید...» در آن هنگام امام(ع) حدیثی را با ذكر سلسله سند طلائیش كه مشهور است، برای مردم چنین بازگو كرد: خدا می فرماید: «كلمه توحید یعنی لااله الاا... دژ من است، هر كس وارد این دژ شود، از عذاب ایمن است ». امام این را بگفت و مركبش از جا حركت كرد، آنگاه دوباره سر از سایبان مركب بیرون آورده افزود: «اما با رعایت شروط آن كه من خود از جمله شروط آن هستم ». در آن روز تعدادی بالغ بر بیست هزار نفر قلم و دوات به دست داشتند كه حدیث امام را می نوشتند. آری، و بدینگونه مورخان رویداد معروف نیشابور را یادداشت كرده اند. صاحب تاریخ نیشابور، درباره ورود امام رضا(ع) به نیشابور می نویسد: در سال 200 هجری، شهر نیشابور با قدوم مبارك امام علی بن موسی الرضا(ع)، قرین مباهات و افتخار شد. مردم نیشابور مقدم مقدس آن حضرت را گرامی داشتند و شادیها كردند و به اتفاق قطب الانام شیخ ابویعقوب اسحاق بن راهویه مروزی كه شیخ شهر و مقدم ارباب ولایت بود، برای استقبال آن حضرت، از شهر نیشابور بیرون شدند و تا قریه «مۆیدیه» كه از قریه های نیشابور است، به پیشواز وی رفتند. شیخ با وجود سن بالا، مهار ناقه آن حضرت را به دوش گرفت و تا شهر نیشابور پیاده راه پیمود و شیخ محمد بن اسلم طوسی نیز در التزام ركاب مبارك بود و چون به نیشابور وارد شدند، در محله «قز» كوچه «بلاس آباد» نزول فرموده و مقام اختیار كردند. در السنه و افواه مشهور است كه آن حضرت در نیشابور بر منبر آمد و این حدیث را از خواجه كاینات روایت فرمود: «التعظیم لامرا... و الشفقه علی خلق ا...» و نیز نقل است كه حضرت رضا(ع) حدیث سلسلة الذهب را هنگام حركت و عزیمت به سوی طوس در بازار نیشابور روایت فرمود. علی بن عیسی اربلی در «كشف الغمه فی معرفة الائمه»، نیز می نویسد: «در یكی از كتابها كه اینك نام آن را به خاطر ندارم نوشته بود، عمادالدین محمد بن هوازن در محرم سال 596 از حاكم ابوعبدا... نیشابوری در تاریخ نیشابور روایت كرده كه علی بن موسی الرضا(ع) با كجاوه ای وارد نیشابور شد كه ساز و برگ آن از طلا و نقره بود. در این هنگام ابوزرعه و محمد بن اسلم طوسی كه از جمله حافظان بزرگ حدیث و رجال علم بودند، در وسط بازار، جلوی مركب آن حضرت را گرفته و گفتند: تو را به حق پدران و دودمان بزرگوارت، چهره مباركت را باز كن و از پدرانت برای ما حدیثی نقل فرما. در این هنگام، مركب آن حضرت متوقف شد و سایبان به كنار رفت و دیدگان مسلمانان از جمال مبارك و طلعت روشن او منور شد. مردم همگان از جای خود برخاسته و به احترام آن حضرت ایستادند. گروهی از مردم گریه می كردند و جماعتی فریاد هلهله و شادی برآورده و گروهی نیز جامه های خود را پاره نمودند. عده ای خود را به خاك افكنده و بعضی افسار استرش را می بوسیدند و تعدادی سرهای خود را بلند كرده و به جایگاه ایشان می نگریستند. این ازدحام و غوغا تا هنگام ظهر به طول انجامید و اشك از دیدگان مردم جاری بود. وقتی فریادها خاموش شد و سكوت همه جا را فرا گرفت، علما و اهل فضل فریاد برآوردند كه ای گروه مردم، بشنوید و گوش فرا دهید و فرزند رسول خدا(ص) را اذیت نكنید. سپس حضرت رضا(ع) حدیثی را املا فرمود و حدود بیست و چهار هزار قلم به دست، این حدیث را نوشتند كه از جمله آنها ابوزرعه رازی و محمد بن اسلم بودند.» آنچه در این روایت تاریخی نباید از آن غفلت كرد حضور پر شور مردم نیشابور و استقبال آنان از امام رضا(ع) و نیز نحوه استقبال كه به روایت تاریخ، حاكی از عشق و دلدادگی مردم آن دیار به زاده رسول ا...(ص) است. نكته دیگر حضور بیست هزار نفر دانشمند و راوی حدیث در بین مستقبلین است كه نشان از تجمع اهالی فرهنگ و اندیشه در نیشابور آن ایام است و شاید به همین دلیل است كه عالم آل محمد(ع) با درایتی مثال زدنی و با نگاهی مردم شناسانه آنجا را برای بیان حدیث معروف و مشهور سلسلةالذهب كه در بردارنده اصل توحید و امامت (كه از اصول عقاید شیعه است) و بیان كننده رابطه مهم این دو اصل مهم است را برگزید. حضرت رضا(ع) با بیان این حدیث توجه همگان را به مسأله توحید جلب نمودند، زیرا توحید و مسایل پیرامون آن پایه هر فضیلتی است و طرح مسأله امامت پس از توحید بیانگر این مطلب است كه ولایت و توحید همبستگی عمیقی با هم دارند.

حمید اسلامی

اولین بار، حدود بیست سال پیش با یکی از همکاران، برای کاری به سبزوار شما آمده بودم. ماه گذشته هم اتفاق افتاد برای دیدن همان همکار که چند سال است بازنشسته شده به انجا آمدم. به آن همکار عزیز گفتم که در این شهر، خیابان کشی ها و رنگ و روی شهر کمی تغییر کرده است اما همان زندگی و تفکر بیست سال پیش موج میزند: بی ملاحظگی، ادعای زرنگی و سرکیسه کردن غریبه ها و بعضی رفتارهای ناهنجار. نمیدانم شاید از خاصیت کویر است که اینگونه است. چون در کتاب های مردمشناسی هم اگر بخوانیم می بینیم مردم کویرنشین و صحرا گرد به علت تنگدستی و خست و ناملایمت محیط، مردمی زمخت، سختگیر، منفعت طلب و خودخواه بار می آیند. ببخشید واقعا قصد توهین نداشتم. خواستم عرض کنم بد نیست که شما به این همه توانایی رسانه ای که دارید فکری به حال فرهنگ و رفتار اجتماعی مردم شهرتان کنید. باز هم عذر میخواهم. آخرین سفر من به سبزوار، سفر خوشایندی و خاطره انگیزی نبود.

رضا کارگر

بر سر سفره احساس اگر جایی بود/ سخن ساده تبریک مرا جا بدهید سین هشتم سخن ساده ی تبریک من است/ جا سر سفره اگر نیست به دلها بدهید.. سال نو مبارک
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما