برای کاریز گریان کسکن / مروری بر حادثه تلخ قنات روستای کسکن سبزوار و افسوسی که برجای ماند و وظیفه ای که در پیش است

حسین خسروجردی نویسنده فرهیخته و پیشکسوت سبزواری که معمولا در آثار خود نگاه ویژه ای به قشر کارگر و جایگاه با اهمیت آنان در جامعه دارد، در پی وقوع حادثه غمبار قنات روستای کسکن که به کشته شدن 5 تن از همشهریان سبزواری منجر شد، مطلبی را به مجله اینترنتی اسرارنامه ارسال کرده است که در واقع روایت گونه خلاصه وار و تلخی است با بیان ادبی از همه آنچه در جریان این حادثه اتفاق افتاده است.

وی در نهایت با تشبیه حادثه قنات کسکن به رخدادی کبود در گستره هزار قنات شهرستان سبزوار، به کمبود امکانات و خطری که هنوز ممکن است شهروندان دیگری را در هر یک از شهرها و روستاهای سبزوار تهدید کند، اشاره می کند و خواستار اندیشیدین بیشتر پیرامون این حادثه می شود. اندیشیدنی که انشاالله به دنبال آن عزم جدی برای رفع کمبودها و کسب آمادگی بیشتر جهت مواجهه سریع و موثر در مقابل چنین حوادثی حاصل شود.

اسرارنامه در ادامه متن کامل این مطلب را منتشر می کند:

 

«  برای کاریز  گریانِ کَسکَن  »

همه چیز آنی و ناگهانی رُخ داده است !  و در زمزمهٔ  آبِ قنات هزاران سالهٔ روستای كَسکَن ،  کاریز  ریزش کرده و ،  فاجعه آغاز شده است .

 یک عارضهٔ گریان ،  در جوی آبی که همیشه ،  و در اعصار گوناگون ،  زندگی بخش   بوده و سبزی و خرمی ،  اهدا می کرده است .  و آن مردان شریف ، آن کارورانِ زُبده ای که در ممارستِ کارِ قنات ،  لایروبی می کرده اند ، تا در ازدیاد  سفرهٌ آب ، تشنگی مردم و زمین و باغ و اشجار  را بزدایند ،  ناگهان غافلگیر می شوند و با فشار و هجوم  آبهایِ  رها شده  از پشتِ  راه بستهٔ قنات ،  غلتان می شوند  و میان باتلاقی از گل و لای گرفتار می گردند تا از آن پس،  با هزاران بیم و امید ، در انتظار کشنده ای بمانند که طوفانی از هراس و مرگ در آنها می آفریند  و نگاه آنها را به نگاهی درمانده و  خسته و پر از  اضطراب می کشاند که پلکهای سنگین تر از سربشان ، تنها  تیرگی و سیاهی مرگ  را ببینند .

 سو سوی  نگاه بی رمقی که آخرین تلاشش ،  دیدن خروجی چاهی است  که بالای آن غوغاست !  غوغایی از مردم و اضطراب و بغض و  گریه  و  فریاد .  همراه  با ضجه هایِ  زن و فرزند  که مدام نگاهشان  در پی تجهیزاتِ  امداد و نجات است و جمعیتی که سر در گم اند  و  کار ها همه  ،  فرو بسته  است و تجهیزات  ،  اصلاً  کفاف نمی دهد !

 زمان  ، کاملا از دست  رفته است و  مقنیان کار کشته هم ،  از رفتن به تهِ  چاه ،  تفره می روند . پس برادر یکی از  مقنیان گرفتار،  دیگر طاقتش تاق شده و در بیتابی و  غصهٔ برادر ، لباس می پوشد  و ریسمان به کمر می بندد و  در نگاهِ  پریشان همه ، به قعر چاه فرو می رود  !  موسی الرضا  بی دریغ است . جوانمرد و دلیر  و براستی با وفایی ست که جان بخشی می کند و با جانی دردمند ، از میان  ریزش دیوار  و  ،  گل و لای  ، عبور می کند و بدنبال پیکر  برادر و مقنیان می گردد .

  آب  فشار می آورد ، گل و لای هم ،   امان  نمی دهد  .  تنگنای مرگبار ی است  که از همه سو ،   فشار می آورد و ،   او را به سوی عمق قنات می کشاند . به سوی ریزشگاهِ  دیواری که   دیگر  ضربه و قدرتی مرگبار  دارد .  انگار دیو  اپوش1 ،   در مجاور آب سُکنا گزیده است و دارد قهقه می زند  .  آناهیتا ، الههٔ آبها  ،  غایب است و مرد مقنی بالای چاه ،  هرچه به ریسمان می نگرد  تنها پیچ و تاب می بیند و دیگر هیچ  !  صدای گوشی موسی الرضا هم دیری ست که خاموش است  . خاموشی کامل ! 

مدیریت بحران بیش از پیش به تکاپو افتاده اند  و از  تجهیزات و  وسایل کار ،   راضی نیستند .  فر ماندار دیگر شب و روز ندارد .نماینده شهر در حزن و احساس خویش  ، همه جا نهیب می زند .  حالا پای استاندار و مدیر کل بحران و حتی وزیر کشور به محل سانحه باز شده است و دمادم از بالا دستور می رسد . دامنه سانحه حتی به سازمان برنامه و بوجه هم رسیده است .

سه نشست شورای هماهنگی بحران به تجهبزات امدادی می افزایند و بعذ از چند روز تلف شده ، سر  انجام دستگاههای حفاری و  پمپاژ  آب  ،  از شهرهای دیگر  می رسند و در محل ، مستقر می شوند . همزمان سر چند چاه باز می شود تا دوربین ها به قعر چاه بروند و آنجا را بکاوند . حالا شش روز از آغاز بحران گذشته است و چشمها نگرانتر از پیش در جهان تکثیر شده است .

نعره های مردم محل . هیچ آرام ندارد . خبرگزاریها و روزنامه ها و  رسانه ها ،  فراگیرتر از  قبل  ، جویای کارند . عارضه  و درد ناتوانی به آن سوی آبها رسیده است و تلویزیون های آنها ،  با فاجعهٔ انسانی قناتِ  كَسکَن ،  همدلی می کنند. 

 هنوز از مجریان امر می شنویم که کار جستجو به سختی پیش می رود !   با تخلیه آب ، و  .کاهش حجم آن و لایروبی ها خبر پیدا شدن اولین پیکر  جانباخته  در تمام  رسانه ها  می پیچد  و دومین  مفقود ، رسانه ها را  مملو از  بیننده و خواننده می کند ... تا  آنجا که سه پیکرِ بی جان دیگر  ، جهان را به اندوه و تاسفی عمیق  می کشاند تا به خوبی رخدادِ  کبودی را در گسترهٔ  بیش از هزار قنات آب ، در جغر افیای شهرستان  سبزوار  ببینند و واقف شوند. که چگونه غفلت  و عدم ابزار هایی  همچون دستگاه حفاری و پمپاژهای مناسب و دوربین های مجهز و  کاوشگر  و کارشناسان و مقنیان با تجربه ،  فاجعه و عار ضه ای را آفریده است که دل جهانی را به درد آورده  و خانواده هایی را به ماتم و سوگ نشانده  . کاش دمی می نشستیم و می اندیشیدیم .  . .

                حسین خسروجردی

                آبان ۱۳۹۵ -  مشهد


توضیحات:

1- دیو اپوش: دیو خشکسالی . در افسانه های قدیم ایرانی معتقد بودند اپوش دیوی است که کارش جلوگیری از به آسمان رفتن آب های باران ساز است.

برای مطالعه نوشته های بیشتر به قلم حسین خسروجردی هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.

نظرت را بنویس
comments

پنج انسان بیگناه . پنج نان آور خانواده . پنج آدم زحمتکش زیر خروارها خاک مدفون شدند. یک نفر از دستگاههای متولی امر در شهرستان بازخواست نکرد. مگر میشود شانه ها را بالا انداخت و گفت اینها بدون هماهنگی رفته اند ته چاه؟؟؟ میگویند در این حادثه کسی مقصر نبوده است!!! خلق را فریفتید.... با دست انتقام طبیعت چه میکنید؟؟؟

خدا به خانواده های بیچاره شون صبر بده. داغ خیلی بدی بوده

جالبه قنات گناباد ثبت ملي مي شود و اعتبار جهاني براي شان مي آورد اما قنات هاي سبزوار تخريب مي شوند و قرباني مي گيرند. سبزوار 1000 قنات دارد که در استان بيشترين قنات را دارد. تفاوت ها اينجا مشخص مي شود و کار کردن و نکردن مسئولان اينجا محک مي خورد.

شهروند سبزواری

ای کاش شهر من دلسوز داشت، هر کس تا بجایی میرسه دیکه خودشو گم میکنه فراموش میکنه از کجاس و به کجا تعلق داره و با حمایت کدام مردمان به جایی رسیده افسووووووس کاش شهر من چهار تا مسئول با غیرت داشت

تلنگر: قنات گناباد هم ثبت ملي شده است و هم ثبت جهاني در يونسکو. اما مسئولان ما براي قنات هاي سبزوار چه کردند؟
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما