گزارشی از مراسم بازگشایی انجمن شعر جوان سبزوار

هرچند مرداد ماه برای سبزوار به خاطر تولد استاد محمود دولت آبادی مناسبت ادبی ویژه ای دارد، اما امسال برگزاری سه مراسم ادبی مهم دیگر در  این ماه،  بار ادبی مرداد سبزوار را در گرم ترین روزهای تابستان چند برابر افزایش داد.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه بزرگداشت استاد محمود برآبادی نویسنده برجسته ادبیات کودک و نوجوان در هفتم مرداد، بزرگداشت ابوالحسن زید بیهقی ادیب، مورخ و فقیه و ریاضی دان برجسته قرن 6 هجری در دهمین روز از این ماه و افتتاحیه مجدد انجمن شعر جوان سبزوار در بعد از ظهر چهارشنبه 13 مرداد 3 مراسم ادبی ارزشمندی بود که هریک به جای خود اهمیت ویژه ای داشتند.

در این بین به دلیل ترافیک خبری روزهای میانه مرداد (از خبرهای تولد محمود دولت آبادی، تا انبوه خبرها و تحلیل های مربوط به لغو کنسرت سالار عقیلی در سبزوار تا نشست های خبری ایام 17 مرداد روز خبرنگار) ، خبر بازگشایی انجمن شعر جوان سبزوار  علی رغم اهمیتی که داشت در هیچ یک از نشریات، سایت های محلی و خبرگزاری های فعال در سبزوار انعکاس نیافت.

اینک هر چند تقریباً دو هفته از آن رویداد گذشته است، مجله اینترنتی اسرارنامه گزارش کاملی از جلسه بازگشایی مجدد انجمن شعر جوان سبزوار و افتتاح اندیشه سرای سربداران را منتشر می کند که هنوز هم می تواند تازگی خود را داشته باشد و همچنین به همین بهانه برگزاری هفتگی انجمن شعر جوان در بعد از ظهرهای چهارشنبه در محل آرامگاه حکیم حاج ملاهادی سبزواری را یادآوری می کنیم.

*   *   *

اگرچه قرار جلسه از ساعت 18 بعد از ظهر بود اما به رسم نه چندان مطلوبی که در سال های اخیر گریبان اکثر برنامه ها و همایش ها به ویژه محافل شعری کشور و سبزوار را گرفته است، برنامه با یک ساعت تأخیر با حضور تعداد قابل توجهی از شاعران شهرستان و علاقه مندان شعر و ادبیات فارسی در تالار اجتماعات شهرداری سبزوار برگزار شد.

با اینکه جای شاعران خوش استعداد و مطرحی نظیر سعید احمد پور، ابوذر کارگری، مونس نصیری، امیراحسان دولت آبادی، رضا رحیمی و ... که از اعضای اصلی انجمن شعر جوان در دوره اول فعالیت این انجمن در سبزوار بوده اند، در این مراسم خالی بود که هریک بنا به دلایلی نتوانسته بودند حضور به هم برسانند، اما حضور اساتید پیشکسوتی نظیر استاد حسین شنوایی، جواد جعفری نسب، علی اصغر اقتداری، دکتر حسن دلبری، رضا فرامرزی و شاعران جوان تری نظیر معصومه عباسی، سمیه اکبری، علی شادان، بهروز دولت آبادی، و چهره های دیگری نظیر دکتر ابوالقاسم رحیمی، رضا سیدنیا و مرتضی آخرتی از شاعران مطرح نیشابور و همسر و دو فرزندش به عنوان میهمانان ویژه این برنامه و البته حضور مجتبی مظفری و احسان طباطبایی پور به عنوان بانیان راه اندازی مجدد انجمن شعر جوان سبزوار، باعث شده بود محفل بعد از ظهر 13 مرداد تالار اجتماعات شهرداری سبزوار با اجتماع این سلایق فکری و شعری و سنی متنوع، جذابیت خاص خود را داشته باشد.

اجرای برنامه که برعهده علی رضوانی راد از شعرای سبزوار دبیر آموزش و پرورش و عضو سابق کانون ادبی دانشگاه حکیم سبزواری بود به خاطر اشعار طنز متعددی که در طول برنامه می خواند، فضایی صمیمی را رقم زده بود و اجازه کسالت آور شدن مراسمی راکه با یک ساعت هم تأخیر آغاز شده بود ، نمی داد.

از آنجایی که مراسم با فاصله سه روز از هفتاد و ششمین سالروز تولد استاد محمود دولت آبادی برگزار شد، در طول جلسه چند مرتبه توسط مجری یا شاعرانی که بر صحنه حاضر می شدند از نویسنده برجسته سبزواری و آقای رمان ایران یاد شد و ترانه «ننه گلمحمد» که با صدای خوانندگان موسیقی محلی خراسان اجرا شده بود، در حین برنامه پخش شد.

پس از شروع برنامه در ساعت 19 دکتر ابوالقاسم رحیمی عضو هیئت علمی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری یکی از اولین سخنرانان این مراسم بود که پشت تریبون حاضر شد و گفت: خجسته است این آغاز. اصولا آغازها خجسته اند. مثل همین حالا که انجمن شعر جوان و اندیشه سرای سربداران کار خود را آغاز می کنند. وقتی از اندیشه سرای سربداران گفته می شود شاید جفاست که از سربداران نگوییم که ویژگی بارز و برجسته سربداران این بود که از متن مردم برخاست و برای اعتلای عدالت و روابط انسانی بر فراز رفت. جنبش سربداران در قرن هشتم هجری تنها جنبش اصیل مردمی است که از زمینه توده های محروم مردم برخاست، از روستای باشتین بخشی درکنار بیهق با حرکت دو برادر که حاضر شدند سر به دار بدهند اما تن به ننگ و ذلت ندهند.

وی ادامه داد: برخی تاریخ نویسان نظیر ابن بطوطه به خوبی رواج عدل و داد را در میان سربداران به تصویر کشیده اند به طوری که اگر در جایی از اردوگاه سکه ای از زر و سیم می افتاد هیچ کس ان را بر نمی داشت تا صاحبش بیاید و آن را پیدا کند. و این باید قلب ما را مملو از شعف کند که در سرزمینی هستیم که نامش تلازمی دارد با نام سربداران که ویژگی های خوب عدالت خواهانه و انسانی واخلاقی را آرمان داشتند.

رحیمی سپس افزود: خواستن توانستن است اما با برنامه ریزی، دغدغه مندی، پشتکار و ... و این یعنی ما در قبال انجمن شعر جوان و اندیشه سرای سربداران باید حس مسئولیت داشته باشیم و از بعضی کارهایمان بزنیم که بتوانیم دور هم باشیم واین محفل را برپا نگاه داریم.

وی در نهایت متنی شعر گونه را به همه جویندگان و آموزگاران حقیقت تقدیم کرد.

پس از سخنرانی دکتر رحیمی، مجری به تولد محمود دولت آبادی اشاره کرد و کار زیبایی که پیتزا کاکتوس در نصب بنر تبریک تولد دولت آبادی در سطح شهر انجام داده بود را مورد ستایش قرار داد و گفت در زادگاه محمود دولت آبادی به عنوان نویسنده بزرگی که شهرت جهانی دارد، چنین حرکاتی باید بیشتر از سوی اقشار مختلف مردم، انجام شود.

وی سپس غزلی از جواد کلیدری خواند که با فضای رمان کلیدر مرتبط است:

« گل محمد» تفنگ را برداشت، اسب رم کرده اش قرار نداشت

ببر شب های سرد کوهستان، با کسی توی قلعه کار نداشت

خیز برداشت ناگهان « قره آت»، گرد و خاکی بلند شد به هوا

با « جهن خان سرحدی»، سردار، چاره ای غیر کارزار نداشت

ـ « قره آت» از نفس نمی افتد، پسرم سربلند می آید

آب می ریخت پشت سر « بلقیس»، مرگ را هرگز انتظار نداشت

روز کوتاه شد، زمستان بود، برف و بوران چله ی کوچک

« قلعه میدان» سیاه ـ خاکستر، ایل امسال هم بهار نداشت

«خان عمو» نعره ای کشید و « بلوچ» سینه ی گرگ را نشانه گرفت

« زیور» اکنون نفس نفس می زد، « خان محمد» دلی به کار نداشت

« بیگ ممد» چگور برنو را در گلوگاه کوه آتش زد

مرگ با « پینه دوز» می رقصید، زندگی خیره بود و عار نداشت

گل محمد تفنگ را انداخت، تشنه ی یک نفس «کلیدر» بود

پنج تا سینه سرخ افتادند ، آسمان غير قار قار نداشت

«کوه سنگرد»، بوی خون ـ باروت، « تنگه ی گاوطاق» را عشق است

قلب « مارال» از تپش افتاد، اسب آمد ولی سوار نداشت

لشکری سمت شهر برمی گشت، مرگ را می کشید بر گرده

کاش آهسته گام برمی داشت، هیچ کس میل سبزوار نداشت... .

 

پس از قرائت این غزل و تشویق گرم حضار، نوبت به شعرخوانی اولین گروه از شاعران حاضر در این مراسم رسید.

 

معصومه عباسی از غزلسرایان موفق و پرافتخار سال های اخیر سبزوار ، امیر عطایی عضو کانون نویسندگان استان البرز و از اعضای سابق کانون ادبی دانشگاه حکیم (تربیت معلم سبزوار) و محمدرضا فرامرزی از شاعران برجسته سبزواری صاحب کتاب آیه های عاشقی روی صحنه حاضر شدند.

 

یکی از دو غزلی که معصومه عباسی در این محفل خواند به شرح زیر است:

 

وقتی که آفریده شد انسان مشترک

رو کرد ذهنمان به خدایان مشترک

یک بار هم به باورمان شک نمی کنیم

 با کفر میرسیم به ایمان مشترک

با هم برای مردنمان گریه می کنیم

 با چشمهای خیس و پشیمان مشترک

حتی برای ثانیه ای مال من نبود

 نفرین به هر چه راه و خیابان مشترک

باید سفر کنیم از اینجا بدون هم

با هم نمی رسیم به سامان مشترک

 

امیر عطایی نیز یکی از اشعار سپید خود را به شرح زیر خواند:
 

تفنگ بر شقیقه شب می گذارم

شلیک می کنم وخورشید طلوع می کند

و سپیده دمان واژه های نهفته بر می خیزند تا از تو سخن بگویم

لب می گشام و پیچک های برآمده از دهانم به سوی تو می آیند

تو آرام به تماشا نشسته ای

 آنگونه که سنوبر و کلاغ تعادل از تو وام می گیرند         

ودرختان شاهدند

 که با من بارها بی تکلف سخن گفته ای.

تکه تکه میان باد

 

رضا فرامرزی شعری را خواند که خطاب به گروه ملعون داعش سروده بود:

 

ای کاش می شد اینقدر قفل و قفس نباشد

اینقدر غصه و غم در دسترس نباشد

دیوار بغض اینقدر راه گلو نبندد

اینقدر ناله سد راه نفس نباشد

سهم شقایق از باغ خون در پیاله کردن

سهم پرنده از عشق کنج قفس نباشد

ای وای اگر به زاری در نغمه قناری

فریاد باشد اما فریادرس نباشد

هر جا که جنگلی بود یا سبزه وگلی بود

مانند موریانه خوردید و بس نباشد!

چیزی که هست داغ است پیشانی شما را

تسبیحتان به غیر از دام هوس نباشد

در پیش رو تباهی در پشت سر سیاهی

جز این دو راهتان را در پیش وپس نباشد

بر آسمان ایران چشم طمع ندوزید

جولانگه عقابان جای مگس نباشد

دیروزمان که افسوس امروزمان که هیهات

فردایمان بکوشیم روزی عبث نباشد

دل را بزن به دریا تا گوهری بیابی

بر ساحل کویری جز خار وخس نباشد

 

پس از این شعرخوانی، میلاد سیدنیا هنرمند جوان و پراستعداد موسیقی سبزوار واعضای گروه سنتورنوازان داروگ روی صحنه حاضر شدند و به اجرای سه قطعه زیبای موسیقی پرداختند.

 

گروه بعدی شاعران که بر سکو حاضر شدند، عبارت بودند از : کاظم بهمدی ، الهام جلینی و فرزانه فرهبد صاحب مجموعه شعر تو رنج می بافی

 

کاظم بهمدی چند رباعی از سروده های خود را خواند:

 

با من سر بی برگ و بری جنگ مکن

بس کن سر این در به دری جنگ مکن

ما وارث بدبختی اجداد خودیم

با من سر ارث پدری جنگ مکن

 

الهام جلینی دو کار کوتاه ارائه داد که یکی از آن ها به شرح زیر است:

 

ایستاده میان خواب های بیدار

کجاست تکان های یک فریاد؟

 

فرزانه فرهبد دو کار  از مجموعه «تو رنج می بافی» اولین کتاب شعر منتشر شده از این بانوی هنرمند سبزواری را خواند که یکی از آن ها به شرح زیر است:

 

باور

باورهامان یعنی زندگی

زندگی یعنی باورهامان

کافی است گاو باشی فقط در اینجا

تا یوغ بر گرده ات نهند

یا همو باشی در هند تا خداییت دهند

یا زن باشی در صحرا که پستت دانند

یا همو باشی در تبت که مقدست خوانند

که از رقص پاچینه دامنت به سجده در آیند

یا تو را بپرورند برای پاچین رقص فقط دامنت

یا به فرجام آتش باشی که مقدس دانندت به گاه پرستش

یا بر افروزندت برای سوزش

باورهامان یعنی زندگی

زندگی یعنی باورهامان

 

پس از پایان شعرخوانی گروه دوم، مجری برنامه با خوانش غزلی از دکتر دلبری به استقبال این شاعر برجسته سبزواری و عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری رفت:

دکتر دلبری اما پس از حاضر شدن روی صحنه به جای شعرخوانی، به بیان تاریخچه ای از انجمن های شعر سبزوار تا قبل از تشکیل انجمن شعر جوان پرداخت که به گفته خودش تا کنون اطلاعات کمی در این زمینه مطرح است و بسیاری از مردم حتی شاعران این شهر، اطلاعات درست و دقیقی از تاریخچه انجمن های شعر سبزوار ندارند.

وی در همین زمینه گفت: اطلاعاتی که ما به صورت مستند از انجمن های شعر سبزوار داریم، بر می گردد به حدود اوایل دهه حدود سال های 1342 یا 1343 و  قبل از آن اگر انجمن های دیگری هم در خانه های اشخاص برپا می شده، ما اکنون اطلاعی نداریم زیرا تذکره ها هم انجمن های خانگی را زیاد نمی نویسند.

دلبری ادامه داد: محافل شعری در دوره صفویه یک مقدار شکل قهوه خانه ای پیدا کرد که آنجا هم ما خیلی از سبزوار اطلاع نداریم اما آنچه داریم به سال 42 یا 43 بر می گردد که یک انجمن خانگی در سبزوار  با چهره هایی مثل مرحوم تقی مجمع صنایع ، مرحوم اخوان که شهردار سبزوار هم بود (بلدیه) ، مرحوم حمید سبزواری (حسین ممتحنی آن زمان) تشکیل شده است. که یک انجمن نسبتاً اعیانی هم بود زیرا کارمندانی از بانک ملی و برخی از چهره های مذهبی و چهره های علمی شهر از اعضای آن بودند.

 سراینده مجموعه شعر «چشمان من جنون تماشا گرفته اند» افزود: این انجمن روزهای جمعه در حقیقت جمعه شب ها تشکیل می شد و به صورت دوره ای درخانه هر یک از اعضا می چرخید. این از اولین انجمن هایی است که ما در سبزوار داشتیم آن جا می آمدند شعر می خواندند نقد می شد، همان زمان به روایت تاریخ حسین ممتحنی انقلابی وداغ می گفت. حتی دو بار هم ترور شد تروری که نا موفق بود و یکی از آن ها در همین سبزوار بود و به همین خاطر مجبور شد نام های مستعاری برای خود انتخاب کند که اول نام فرجاد را برگزید و سپس نام حمید سبزواری را برخود گذاشت.

دلبری سپس گفت: یک مجله هم داشتیم آن زمان در سبزوار به عنوان پیک سبزوار دکتر ابراهیم ابراهیمی از متمولین بود که آن را چاپ می کرد و یک صفحه ادبی داشت که در آن صفحه شعر این چهره ها را چاپ می کرد.

وی ادامه داد: این انجمن تا 52 یا 53 تداوم داشت. اما حدوداً سال 52 حسین ممتحنی از سبزوار می رود و این انجمن کم کم از هم می پاشد و دیگر رونق سابق را ندارد. تا اینکه چند سال بعد در 56 و در آستانه انقلاب اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی سبزوار که آن زمان با نام اداره فرهنگ وهنر بود دعوت می کند از استاد حسن مروجی که انجمنی تشکیل دهد. استاد مروجی هم می آید درهمان محل اداره فرهنگ وهنر سبزوار انجمنی راتشکیل می دهد که اسم خاصی ندارد اما این انجمن اولین انجمن شعر سبزوار است که در محیط اداری و خارج از محافل خانگی تشکیل می شود و مدتی فعالیت می کند.

دکتر دلبری درباره انجمن های شعر سبزوار در دوران بعد از انقلاب هم توضیح داد و گفت: بعد از انقلاب یکی از اولین انجمن هایی که در سبزوار داشتیم انجمن ابن یمین بود که در محل مقبره حاج ملاهادی سبزوار تشکیل می شد. برای اینکه بدانیم نهادهایی مثل آموزش و پرورش ما در آن زمان با آن همه کمبودها وبا ان فضای جنگ کجا بودند و الان کجایند؟ این خاطره را عرض بکنم که یادم هست سال 62 یا 63 در خیابان 14 متری رضایی یک خانه قدیمی بسیار زیبا را آموزش و پرورش گرفته بود و علی آقای کنجدی خواهرزاده حمید سبزواری مسئول آنجا بود.یک کانونی داشت آموزش وپرورش در  وزارت خانه و در اداره کل و در شهرستان ها با نام کانون شاعران و نویسندگان که ما ها اولین کارهایمان را آنجا ارائه می دادیم و کانون پرورشی شهید هاشمی نژاد را در همین خانه تشکیل داده بودند و یک اتاقی هم داشت برای انجمن شعر بود.استاد شنوایی هم حضور داشتند و هر جلسه با غزلی از حافظ شروع می کردند و نقدی بر این غزل داشتند و در اولین جلسه که جمع شدیم غزل «راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد» را برایما خواند که همچنان در ذهن ما هست.

وی سپس به تعهدی که شاعران چند دهه قبل نسبت به حضور به موقع در  محافل شعری داشتند اشاره کرد و گفت: آن زمان انجمن هایمان اگر ساعت 6 برگزار می شد، یادم هست آقایی به نام محمود اکرادی با آن همه سختی از اسفراین می کوبید می آمد سبزوار برای اینکه در این جلسه بیاید و یک شعر بخواند و شعرش نقد شود و بعد از جلسه 8:30 و 9 شب نمی دانم دیگر چه می کرد آیااینجا می ماند یا بر می گشت اسفراین؟ اما محمود اکرادی همانی است که فامیلش را عوض کرد و محمود اکرامی شد. و بعدها شعر معروف یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد را سرود.این را گفتم که به شاعران جوانمان بگویم با این سختی ها یک زمانی می امدند و به شعر بها می دادند.

دلبری سپس افزود: در همان زمان انجمن ابن یمین در محل مقبره حاج ملاهادی سبزواری تشکیل می شد و استاد شنوایی مسئولیتش را برعهده داشتند و شاعران سبزوار که در دهه 70 در شعر این شهر ظهور پیدا کردند آنجا عضو بودند. چند سال بعد آن انجمن یک مقدار که کمرنگ تر شد، و انجمن دیگری باعنوان اسرار پایه ریزی شد.این انجمن داشت خوب کار می کرد اما با اعزام بنده و آقای جواد جعفری نسب به خارج از کشور آن انجمن هم متوقف شد. بعدها انجمن ابن یمین با نام فروردین ادامه حیات داد که اکنون هنوز در اداره ارشاد بعد از ظهرهای شبنه برگزار می شود وانجمن اسرار هم تقریبابا نام دیگری به عنوان انجمن شعر آیینی مشکات مجددا بعد از چند سال کارش را از سر گرفت و اکنون ادامه می دهد.

وی ادامه داد: درگوشه های دیگر شهر هم از جمله در دانشگاه های ازاد وحکیم سبزواری و ... در طول این سال ها، انجمن های شعری فعالیت داشتند.

سراینده مجموعه «پس لرزه های عشق» همچنین گفت:آن زمان شرایط طوری بود که وقتی خبر دار می شدیم که مثلا امروز در یک مجله غزلی از قیصر امین پور منتشر شده، اگر آن مجله را در سبزوار پیدا نمی کردیم، تا مشهد می رفتیم تا آن مجله را پیدا کنیم و غزل را بخوانیم.اما الان با این همه محیط های اجتماعی و ... حضور در انجمن ها یک سردی هایی پیدا کرده که این یک جای شکایت من است.

وی همچنین اظهار داشت: الان در سبزوار شاعران ما خیلی در سایه قرار دارند. اصلا در محاق هستند. نهایت شعرخوانی های ما این است که جمع می شویم بین خودمان میخوانیم و عرضه می کنیم. نه فقط شعر بلکه کل هنر سبزوار درمحاق است. ولی این شهر قابلیت های زیادی دارد. حداقل در شعر سبزوار استعداد زیادی وجود دارد که باید بروز و ظهور داده شود . نشان دادن هنر خودخواهی نیست. نشان دادن خود شخصی نیست. نشان دادن قابلیت های هنری یک شهر است. بنابراین باید عرضه شود و نشان داده شود.

دلبری افزود: بارها مشاهده کرده ام، در اکثر محافل شعری سبزوار هر میهمانی که از شهرهای دیگر آمده است، اکثراً گفته اند ما نمی دانستیم،مافکر نمیکردیم در سبزوار چنین استعدادهایی باشد و... بنابراین بیایید هنر این شهر را نشان دهید.تشنگان وجویندگان شعر خوب را می شناسند. بگذارید چهره این شهر از سایه در بیاید.

پس از  سخنرانی دکتر دلبری، نوبت به شعرخوانی خانواده هنرمند آخرتی رسید  که میهمانان ویژه این برنامه از شهر نیشابور بودند و مرتضی آخرتی و همسرش ندا سهراب زاده و دو فرزندشان ایمان و آریا در میان تشویق حضار سالن بر روی سکو حاضر شدند و پس از عرض تبریک و سخنان مقدماتی به شعرخوانی پرداختند.

 

ندا سهراب زاده که از شاعران استان آذربایجان شرقی و همسر مرتضی آخرتی است غزلی به شرح زیر رااز سروده های خود، خواند:

 

چه اتفاق ملیحی است اینکه بعد از من

بهار آمده و سر زده است از روزن

قفس شکسته و حس رهایی آمده است

و آسمان شده جولانگه پرنده شدن

پس از منی که شکستم به زیر بار جنون

جهان رسیده به معنای تازه ای از زن

درخت ها هیجان خدا به روی زمین

به التهاب غزل هایتان زده دامن

و رودهای در آغوش دشت ها یله نیز

به خوانش غزل نابتان گشوده دهن

تغزل از سبد واژه هایتان سرشار

خیال آینه تان تخت چشمتان روشن

بهار آمده و من هنوز پاییزم

چه آرزوی محالی دوباره روییدن...

 

مرتضی آخرتی پس از همسرش، دو غزل خواند که یکی از آن ها به شرح زیر است:

 

دو دیگر اینکه گل باشیم در دامان یکدیگر

 خس و خاشاک را بیرون کشیم از جان یکدیگر

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

بیا تا جان هم باشیم و هم قربان یکدیگر

ببر این آبروی کفر هر کس را در آورده

بیار آن نان ناپرسیده از ایمان یکدیگر

چه مویی نخ نما شد سوزن مژگان ما را که

نمی دوزیم الا چشم در چشمان یکدیگر

گران خواب و گران جان و گران بار و گران مرگیم

گرانی های هم رامی کنیم ارزان یکدیگر

دو چندان مهربانی خرج هم کردیم چندان که

 نیاوردیم غیر از دخل از دکان یکدیگر

رها کردیم هم را و گرفتاری فراتر شد

رهاییم از همو و افتاده در زندان یکدیگر...

 

ایمان آخرتی یکی از فرزندان این خانواده نیز در پایان سه رباعی از خیام نیشابوری خواند:

هنگام سپیده دم خروس سحری

دانی که چرا همی کند نوحه گری

یعنی که نمودند در آیینه صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

 

پس از شعرخوانی خانواده آخرتی احسان طباطبایی پور و مجتبی مظفری از اولین پایه گذاران انجمن شعر جوان سبزوار در دهه 80 و بانیان بازگشایی مجدد آن روی صحنه حاضر شدند.

 

احسان طباطبایی پور به جای سخنرانی به خواندن یکی از سروده های خود و یکی از سروده های معروف احسان ایزدی از دانشجویان سابق دانشگاه حکیم سبزواری و از اعضای انجمن شعر جوان سبزوار در دهه 80 پرداخت.

 

ابتدا سروده ای از خود احسان طباطبایی پور:

 

هی شما بوق یک نفر تجریش

یک سری صحنه های تکراری که شما بهتر از من آگاهید

که اگر بازگو کند شعرم می رود آبروی جمعیت

عاشقی در پیاده روهاشان نقض قانون و جرم سنگینی است

بر سر ارتکاب آن شده ام سوژه گفتگوی جمعیت

یک نصیحت کمی مراقب باش توی هر چهارراه و هر کوچه

تا بیایی به خویش خواهی خورد خنجر از چهارسوی جمعیت

رفتن من میانه مردم ، اشتباهی بزرگ و فاحش بود

گم شد احساس های پاکم در دخمه تو به توی جمعیت

عده ای پیش خودگمان کردند شعر من خسته می شود، هرگز

گفته بودم تخلص من چیست؟ استخوان در گلوی جمعیت

صبح امروز توی این میدان بعد عمری سکوت اجباری

این غزل را سرود و خود را کشت شاعری روبه روی جمعیت

صحنه خودکشی این شاعر مثل آن صحنه های تکراری

هی شما بوق یک نفر تجریش این طرف های و هوی جمعیت

 

شعری از احسان ایزدی که توسط احسان طباطبایی پور خوانده شد:

 

باغ ارثیه آبایی و اجدادی ما

سمبل بی کم و بی کاست آبادی ما

بهترین نقطه آرامش گرم من و تو

بین جغرافی سرسبز خدادادی ما

رقص می کرد به سوت و کف و موسیقی باد

سعی می کرد فراهم بشود شادی ما

نگران بود کمی خلق کسی تنگ شود

نگران بود بتازند به آزادی ما

باغ یکرنگ ترین خاطره ای هست که بود

ساده مانند همین زندگی عادی ما

باغ مجموعه سبزی که به دادش نرسید

دست تاول زده کوچک امدادی ما

باغ تصمیم بر آن داشت که جنگل بشود

و نمی خواست که یک لحظه معطل بشود

باغ تصمیم بر آن داشت به جنگ آمده بود

چون که از کوچکی خویش به تنگ آمده بود

اینکه جنگل نشد و خشک شد و ویران شد

چون که بازیچه دستان قوی دستان شد

باغ مستعمره اهل ده بالا بود

باغ بازیچه خوشمزه آدم ها بود

باغ می خواست از این مخمصه جان در ببرد

بودنش را دو سه تا پله جلوتر ببرد

هیچ کس فکر نمی کرد که اینسان بشود

باغبان یک شبه جاسوس زمستان بشود

هیچ کس فکر نمی کرد هوا این همه بد

آسمان عرصه بی رحمی طوفان بشود

دلم از عشق که نه بلکه از عاشق خون است

چون که لیلی کش این معرکه ها مجنون است

آنکه در سعی و تلاش است زمستان باشد،

به درختان سیه روز خدا مدیون است

مردم شهر ببین این همه غمگین شده اند

این همه خسته از آزار سلاطین شده اند

مردم شهر چنین است که در شهر خدا

آنقدر تحت فشارند که بی دین شده اند

مردم شهر اگر فاصله دارند از هم

صاحبان هیجانات دروغین شده اند

 

درادامه این جلسه مجتبی مظفری طی یک سخنرانی کوتاه به ارائه تاریخچه ای از انجمن شعر جوان در سبزوار پرداخت.

وی تشریح کرد: انجمن شعر جوان سبزوار در تابستان سال 81 باتلاش احسان طباطبایی پور به عنوان موسس انجمن پا به عرصه وجود نهاد. پویایی، اندیشه های نو ونگاه دیگرگون به ادبیات از مولفه های این انجمن بود.با پای نهادن این انجمن در مسیر، استعدادهای نمونه زیادی که تا آن زمان مغفول مانده بود توانایی ظهور پیدا کرده و شروع به ترسیم چشم اندازهای روشن در عرصه ادبیات سبزوار کردند. جلسات شعرخوانی، کارگاه های نقد ادبی و نقد و بررسی آثار بزرگان ادبیات ایران و جهان از برنامه های منظم و هفتگی انجمن بود. از برنامه های جانبی انجمن هم می توان به برگزاری شب شعرهای متعدد، اردوهای ادبی و برگزاری جشنواره و تعامل با سایر انجمن های ادبی کشور اشاره کرد و حاصل این تلاش  معرفی چهره های شناخته شده در ادبیات کشور و کسب مقام های متعدد کشوری و بین المللی توسط اعضای انجمن بود.

مظفری درادامه گفت: به طور مثال می توان به کسب مقام اول جشنواره اساطیر یونان و مقام نخست شعر آزاد روسیه توسط آقای احسان طباطبایی ، کسب مقام اول شعر لندن توسط سعید احمد پور و کسب مقام اول دوسالانه ادبی دانشجویان کل کشور، کسب مقام اول جشنواره شعر آزاد کشور (شوکران شکر) توسط آقای مجتبی مظفری اشاره کرد.

وی افزود:  با تعطیلی مکان قبلی برگزاری انجمن و پراکنده شدن اعضا، فعالیت های آن دچار وقفه شد و اکنون با گرد هم آمدن تعدادی از اعضای اصلی انجمن بار دیگر شاهد بازگشایی و شروع به کار آن هستیم.

مظفری سپس اظهار داشت: از مهمترین اهداف پیش روی انجمن در دور جدید فعالیت هایش علاوه بر تشکیل کارگاه های سابق، ایجاد کارگاه های تخصصی خوانش شعر، جلسات تحلیلی شعر معاصر، برگزاری شب شاعران مختلف کشور و واکاوی ونقد و بررسی شعر آنان و تعامل با هنرمدنان و شاعران شهرستان و کشور می باشد.

این عضو با سابقه انجمن شعر جوان سبزوار همچنین گفت: لازم به ذکر است در  ادامه راه در قالب اندیشه سرای سربداران جلسات داستان خوانی، نمایش نامه خوانی، نمایش فیلم و تئاتر قابل برگزاری است که این مقصود همت عالی دیگر هنرمندان شهر را طلب خواهد کرد.

وی در پایان از همه کسانی که همراهی کرده اند، تشکر کرد.

پس از سخنان کوتاه مجتبی مظفری، نوبت به آخرین دور شعرخوانی این مراسم با حضور سه تن از شاعران شهرستان رسید که آقای جواد جعفری نسب، علی شادان و بهروز دولت آبادی روی صحنه حاضر شدند.

جواد جعفری نسب از شاعران پیشکسوت سبزوار قبل از شعرخوانی، به عنوان یکی از اعضای انجمن شعر مشکات خرسندی خود را از بازگشایی مجدد انجمن شعر جوان اظهار داشت و ابراز امیدواری کرد که شاعران جوان شهرمان در این انجمن با انرژی و خلاقیت جوانانه ای که دارند حتما بتوانند درجذب سلیقه های متنوع تر فعال باشند.

وی همچنین گفت: فعالیت این انجمن حتما ثمربخش خواهد بود وما ارزوی موفقیت می کنیم و حضورمان دراین محفل نصشان دهنده استقبالمان از این عزیزان است.

 

جعفری نسب سپس یکی از غزل های زییای خود را خواند:

 

کار دل تو نیست که جنگ و جدل کند

بگذار این معادله را عشق حل کند

هرگز دلت حریف دل من نمی شود

وقتی که گفتگو به زبان غزل کند

من را عجیب نیست کند دلبخواه تو

عشقی که سرکه را بتواند عسل کند

مانند آفتاب درخشان که سنگ را

با لطف خود به لعل بدخشان بدل کند

سرماه سکوت بی کسی و من خلاصه تو

باید کسی بیاید و من را بغل کند

باید هر آنکه مثل تو دل می برد عزیز

فکر هزار دردسر محتمل کند،

چشمت به هیچ قول و قرارش عمل نکرد

چشمت بگو به قول و قرارش عمل کند

لیلای من حکایت مجنون تمام شد

کو شاعری که قصه ما را مثل کند؟

 

بهروز دولت آبادی از شعرای جوان و پر استعداد سبزوار دو مورد از سروده های خود را در این محفل خواند که یکی از آن ها به شرح زیر است:

 

با چهره ای در هم مصمم ایستاده

در لابه لای لحنمان غم ایستاده

اینجا ستون ها سقف می گریند وقتی

غم در سقوط خانه محکم ایستاده

ما رازمان هل داده لای تنگنای

غم میله های مست در هم ایستاده

هر سو صلیب ازخاک روییده که رویش

عیسی ترین گلبرگ مریم ایستاده

این روزها حتی درخت سبز زیتون

بر روی نعش سرخ آدم ایستاده

یعنی زمین در قلب خود آتش گرفته

یعنی بشر روی جهنم ایستاده

 

آخرین شاعری که دراین محفل به شعرخوانی پرداخت، علی شادان از شعرای طنزپرداز و موفق دیار سربداران در سال های اخیر بود که ضمن یادآوری سالروز تولد استاد محمود دولت آبادی یک رباعی برای مارال از شخصیت های اصلی رمان کلیدر محمود دولت آبادی خواند که با تشویق گرم حضار رو به رو شد و سپس چند مورد دیگر از سروده طنز خود را خواند.

 

یکی از رباعیات طنز علی شادان که گفت به هم نسلانش و البته به خودش تقدیم کرده است، به شرح زیر است:

 

از محضر عالمان خجالت بکشید

از وِر وِر بی امان خجالت بکشید

گاهی دو سه خط کتاب هم میل کنید

از کله پوکتان خجالت بکشید

 

پس از آخرین شعرخوانی، تک نوازی سنتور توسط آقای نوروزی یکی از هنرمندان جوان موسیقی سبزوار و از شاگردان حمیدرضا سیدنیا استاد و هنرمند شاخص موسیقی دیار سربداران حسن ختام این محفل ادبی بود.

پس از خاتمه یافتن این تک نوازی و پایان برنامه، مجدداً صدای موسیقی ننه گلمحمد که توسط یکی از خوانندگان محلی خراسان اجرا شده بود، در محیط تالار طنین انداز شد و پس زمینه حال و احوال پرسی و خداحافظی شاعران و میهمانان این محفل ادبی شد.

*    *    *

گفتنی است انجمن شعر جوان سبزوار در حال حاضر، بعد از ظهرهای چهارشنبه هر هفته ساعت 6 در محل آرامگاه حکیم حاج ملاهادی سبزواری برگزار می شود، اما به زودی مکان دیگری برای این انجمن در نظر گرفته خواهد شد.

خبرنگار اسرارنامه در حاشیه این جلسه گفتگویی نیز با احسان طباطبایی پور موسس انجمن شعر جوان سبزوار انجام داد که مشروح این گفتگو در آینده منتشر خواهد شد.

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما