قسمت اول:

نگاهی به زندگی و آثار استاد محمد تقی شریعتی سقراط خراسان (1)

سقراط خراسـان
 
به وهابي‌گري متهم شد اما آيت الله بروجردي از او حمايت كرد
 
قسمت اول:
 
    محسن آزموده- علي وراميني/ محل قرار خانه‌اي است كه روزگاري اقامتگاه آيت‌الله طالقاني بوده است. خانه‌اي قديمي با حياطي بزرگ حوالي چهارراه صفي‌علي‌شاه كه امروزه محل كار و فعاليت‌هاي دختر آن مرحوم شده است.
 
پايين كارگاه خياطي است و بالا محل جلسات. بعد از چند دقيقه دكتر محمد مهدي جعفري هم به ما مي‌پيوندد. استاد نهج‌‌البلاغه و قرآن‌پ‍ژوه كهنه‌كار سال‌هاي بسياري است كه ديگر در تهران اقامت ندارد. اما كلاس‌هاي نهج‌البلاغه هر دو هفته يك‌بار او را به تهران مي‌كشاند. از اين فرصت استفاده مي‌كنيم اين‌بار قرار گفت‌وگو را حضوري مي‌گذاريم و بهانه گفت‌وگو محمدتقي شريعتي است.
 
محمد تقي شريعتي، بنيانگذار كانون نشر حقايق آنقدر فعاليت مذهبي و فكري داشته است كه نامش بيشتر از اينها بر سر زبان‌ها باشد. اما از خلاف‌آمد عادت اين‌بار نام پدر زير سايه گسترده نام پسر قرار گرفته است.
 
محمد تقي شريعتي از جمله افرادي بود كه با رويكرد نوگرايانه و اصلاح‌طلبانه به دين، فعاليت خود را آغاز كرد و تاثيرات زيادي در اين زمينه برجاي گذاشت. از مهم‌ترين اقدامات او تاسيس كانون نشر حقايق اسلامي بود كه با هدف گسترش روح متعالي و مترقي اسلام و مقابله با فعاليت‌هاي حزب توده بنيان گذارده شده بود.
 
جعفري از زمان دبيرستان با نام استاد شريعتي آشنا مي‌شود اما نخستين ديدار سال‌ها بعد و در كانون اتفاق مي‌افتد و اين آشنايي تا آخر عمر مرحوم محمد تقي شريعتي هم ادامه پيدا مي‌كند. در گفت‌وگوي نسبتا بلندي كه با دكتر جعفري داشتيم، صحبت تنها محدود به محمد تقي شريعتي نماند. نمي‌شود از شريعتي پدر گفت و از پسر صحبتي به ميان نيايد. زيست پرفراز و نشيب و حافظه مثال زدني دكتر جعفري باعث شد كه سخنان جديد و شنيدني از مرحوم محمدتقي شريعتي و پسر پرآوازه‌اش بيان شود كه خواندن آنها خالي از لطف نيست.
 
   براي شروع بحث كمي در مورد حال و هوا و زمان‌هايي كه استاد محمدتقي شريعتي در آن پرورش يافته بود صحبت بفرماييد و اينكه مكتب انديشه‌اي مكتب حوزه سنتي مشهد چه ويژگي‌هايي داشت و به طور كلي خاستگاه تفكر و انديشه اين شخصيت چه بود؟
 استاد محمدتقي شريعتي يك روحاني سنتي بود از خانواده روحاني اهل سبزوار. اجداد ايشان هم روحاني بودند و اين ميراث به وي هم منتقل شد. اما استاد شريعتي به اقتضاي زمان و در روزگار حكومت رضاخان روشن‌تر از ساير روحانيون سنتي بودند اما آنچه باعث تحول ايشان و مكتب خراسان شد، به تحولات ١٣٢٠ مربوط است.
در اين ايام كه همراه با روي كار آمدن محمدرضا شاه بود، فضاي سياسي كشور نسبتا باز شد و در كوتاه‌ترين زمان ممكن كمونيست‌ها با استفاده از فضاي به وجود آمده فعاليت‌هاي خود را آغاز كردند. در نخستين فرصت حزب توده را تشكيل دادند و فعاليت آنها هم سراسري شد. البته به اين علت كه يكي از شعارهاي آنها عدالت اجتماعي بود بنابراين بسياري از مذهبي‌ها از قبيل مرحوم احمد آرام، شمس آل‌احمد، جلال آل احمد و... جذب آرا و ره‌توشه‌هاي آنها كه از شوروي وارد كشور شده بود، گرديدند.
احمد آرام تعريف مي‌كند كه چگونه به باشگاه حزب مي‌رفته و بدين علت كه نماز خود را به موقع اجابت مي‌كرد از حزب اخراج شده است. با اينكه بسياري از مردم ايران در آن دوره جذب اين حزب شدند اما سران حزب هم چندان در ابتدا دست خود را رو نكرده بودند و بسياري از شعارهاي خود را از قرآن و نهج‌البلاغه مي‌گرفتند و تجليل از امام حسن(ع) در نزد آنها جايگاه ويژه‌اي داشت.
گروه دومي كه در اين فضا مجددا فعاليت خود را به صورت جدي‌تر از سر گرفتند، مليون و ميراث‌داران مرحوم دكتر مصدق بودند كه اكثريت از تكنوكرات‌هايي بودند كه درد وطن را داشتند اما فاقد برنامه و تشكيلاتي مشخص بودند.
گروه سوم هم مذهبي‌ها بودند كه درتهران و ساير شهرها از جمله مشهد زمينه فعاليت‌ آنها مهيا شد.
خراسان هم مانند ساير استان‌هاي شمالي كشور به اين دليل كه در همسايگي كشور شوروي قرار داشت به طور طبيعي بيشتر در معرض تبليغات كمونيستي شوروي بود. مرحوم محمدتقي شريعتي در واكنش به اين گونه تبليغات، «كانون نشر حقايق اسلامي» را در سال ١٣٢٢ در مشهد تاسيس كرد.
 
 
  اگر اجازه دهيد قبل از اينكه به فعاليت‌هاي محمدتقي شريعتي در دهه٢٠ بپردازيم به بازه زماني سال ١٢٨٦ كه ايشان متولد شده‌اند تا شهريور ١٣٢٠ هم نگاهي داشته باشيم. استاد شريعتي در اين تاريخ ٣٤ سال سن داشته‌اند و دو ويژگي عمده داشته‌اند؛ يكي اينكه با وجود اينكه تحصيلات حوزوي و سنتي داشته‌اند اما معمم نبودند. نكته دوم اين است كه حوزه سنتي مشهد ويژگي‌ها و مولفه‌هايي دارد كه آن را با حوزه‌هاي قم يا نجف و... متفاوت مي‌سازد. قدري در مورد پيشينه ايشان و استادشان در حوزه هم صحبت بفرماييد.
بنده از اساتيد ايشان اطلاعي ندارم اما تا آنجايي كه از زبان خودشان و ديگران شنيده‌ام با توجه به اينكه در زمان رضا شاه فعاليت مذهبي به طور كلي قدغن شده بود، اما كساني كه مجتهد بودند و درجات تحصيلي بالا داشتند نسبت به ديگران از آزادي عمل بيشتري برخوردار بودند. استاد محمدتقي شريعتي در اين دوران فعاليت سياسي چنداني نداشت و بيشتر كارهاي مذهبي و سنتي رايج را انجام مي‌داد.
پس از شهريور١٣٢٠ است كه وارد عرصه فعاليت سياسي مي‌شود و به طور حتم بعد از تحولات همين سال است كه مكلا مي‌شود. البته اين نكته را هم اضافه كنم كه ايشان با اجازه از محضر مرحوم آيت‌الله بروجردي دست به اين كار زد و مرحوم بروجردي هم چون تشخيص داده بود كه استاد محمدعلي شريعتي بدون عبا و عمامه بهتر مي‌تواند كارهاي سياسي و تبليغاتي انجام دهد با اين درخواست موافقت كرده بود.
حال و هواي خراسان قبل از شهريور ١٣٢٠ مانند جاهاي ديگر كشور بود و حتي مي‌توان گفت فضاي بسته‌تري هم حكمفرما بود. در خراسان معروف است كه با فلسفه مخالف هستند و مكتب تفكيك بيشتر از آنجا سرچشمه گرفته كه با فلسفه به طور كلي و با عرفان تا حدودي مخالفند. كساني كه در آن زمان فعاليت داشتند بيشتر در همان زمينه سنتي كارهايي را انجام مي‌دادند. استاد شريعتي هم همين گونه بودند و اگر تاريخ را تورق كنيم، مي‌بينيم كه آثار محسوسي از آنها به يادگار نمانده است. در خراسان آن دوره بيشتر كوشش‌ها براي حفظ خود بود. حادثه مسجد گوهرشاد ارعاب زيادي را در ميان مردم ايجاد كرد و كمتر مي‌توانستند فعاليتي در اين زمينه‌ها داشته باشند. تحولات زندگاني مرحوم محمدتقي شريعتي هم در اين ايام به خوبي روشن نيست و كمتر كسي است كه اطلاع دقيقي از فعاليت‌هايي كه ايشان قبل از شهريور ١٣٢٠ انجام مي‌دادند داشته باشد.
 
   همان طور كه شما هم اشاره كرديد پس از شهريور ١٣٢٠، گروه‌هاي مذهبي هم وارد عرصه عمل سياسي شدند. به نظر مي‌رسد گروه‌هاي مذهبي خطر را هم از ناحيه شوروي و تبليغات آنها مي‌ديدند و هم تا حدود زيادي از ناحيه چهره‌‌هايي مانند احمد كسروي كه موضع ضد مذهب داشت يا فرقه بهاييت و... احساس مي‌كردند. رويكرد مرحوم شريعتي به اين تحولات چه بوده و آيا اساسا تاسيس كانون نشر حقايق اسلامي براي مقابله با اين گروه‌ها و تبليغات آنها بوده است؟
نمي‌توان صددرصد گفت كه فقط به خاطر اين مسائل بوده است. ولي بيشتر فعاليت‌هايي كه صورت مي‌گرفت واكنشي بود به آنچه توده‌اي‌ها انجام مي‌دادند. استاد شريعتي نقش فعالي در اين زمينه داشتند و درس‌هايي را تدريس مي‌كردند كه در نقطه مقابل آموزه‌ها و تبليغات ماركسيستي قرار داشت. علاوه بر اين درس‌هاي تاسيسي اسلامي هم مي‌دادند و اساسا كانون نشر حقايق اسلامي براي زدودن حقايق ديني و سنتي از خرافات به وجود آمده بود. در چنين شرايطي كه زمينه براي فعاليت سنتي و ديني فراهم نبوده مرحوم شريعتي نقل مي‌كنند كه در موارد بسيار زيادي از سوي گروه‌هاي چپ مورد تهديد قرار گرفته‌اند. مي‌گويند در ابتدا قصد تطميع او را داشته‌اند و حتي پيشنهاد رياست فرهنگ خراسان را هم به ايشان داده‌اند. در اين باره از مرحوم دكتر پروين گنابادي نام مي‌برند كه چنين پيشنهادي به او داده است.
آن‌طور كه مرحوم شريعتي گفته تهديد به مرگ زماني مطرح شده كه پروسه تطميع به جايي نرسيده و به همين دليل در موارد زيادي او را با تهديدات مختلف تحت فشار قرار مي‌دادند. به هر حال اين مكتب جاي خود را در خراسان باز كرد و نسلي مانند مرحوم دكتر شريعتي، طاهر احمدزاده، حكيمي و... را پرورش داد. بنابراين هرچه جلوتر مي‌آييم فعاليت‌هاي مرحوم محمدتقي شريعتي بيشتر رنگ سياسي پيدا مي‌كند.
 
   مراجع سنتي و مراكز مذهبي چه نگاهي به كانون نشر حقايق اسلامي داشتند؟ آيا آنها هم با كانون و فعاليت‌هاي آن همدلي مي‌كردند يا آنها هم منتقد كانون بودند؟
كساني كه در خراسان بودند به‌شدت با كانون مبارزه مي‌كردند. حتي در نزد آيت‌الله بروجردي هم شكايت مرحوم شريعتي را مي‌كردند اما آيت‌الله بروجردي از ايشان حمايت مي‌كرد و با وجود اينكه خود را از عرصه مسائل سياسي دور نگه مي‌داشت اما حمايت‌هاي خود را از مشي و روش مذهبي مرحوم شريعتي به عمل مي‌آوردند.
   يكي از تفاوت‌هاي عمده كانون نشر حقايق اسلامي با مراكز سنتي مذهبي اين است كه در اين مركز فقه، اصول و متون عربي تدريس و آموزش داده مي‌شود اما در كانون تاكيد اصلي بر قرآن و نهج‌البلاغه است. نگاه مرحوم محمد تقي شريعتي به اين دو كتاب چگونه است؟
مرحوم شريعتي در پاره‌اي اوقات به وهابي‌گري هم متهم مي‌شدند. به اين علت كه قرآن را اصل مي‌دانستند و تفسير مي‌كردند و مخاطبان آنها هم اكثرا جوان‌ها بودند. تفاسير مرحوم شريعتي كه متاسفانه يك جلد بيشتر از آن باقي نمانده و به جزء سي‌ام قرآن مربوط است، «تفسير نوين» نام دارد. ايشان مي‌گويد واژه نوين را از حسن الحديث گرفته‌اند. در واقع اين تفسيري تازه بود كه مورد انتقاد سنتي‌ها قرار گرفت. مرحوم آيت‌الله طالقاني در تهران و مرحوم سنگلجي نيز از جمله كساني بودند كه تفاسير آنها با انتقادات جدي از سوي حوزه و بخش‌هاي سنتي روبه‌رو شد. البته مخالفت با تفاسير ايشان به معناي ممانعت از فعاليت وي نبود. مرحوم شريعتي بيشتر بر قرآن و نهج‌البلاغه تاكيد داشتند و نقدهايي هم به مسائل سنتي مطرح مي‌كردند و بيشتر مسائل اجتماعي را پررنگ مي‌كردند.
 
   شما از اساتيد تفسير قرآن هستيد. شيوه تفسيري مرحوم محمدتقي شريعتي چه تفاوت‌هايي با شيوه معمول و سنتي تفسير داشت؟
من در مقاله‌اي كه ضمن نشستي در دانشكده‌ علوم اجتماعي دانشگاه تهران با حضور آقايان مهدوي راد و مهريزي و... ارايه شد به شيوه تفسير ايشان و تفاوت‌هاي آن با شيوه تفسير پرتوي از قرآن آيت‌الله طالقاني پرداخته‌ام. تفسير مرحوم شريعتي در قالب نوانديشي ديني قرار مي‌گيرد و ويژگي آن به مانند ساير نوانديشان ديني اين است كه نقدي به تفاسير سنتي گذشته دارد و آنها همان‌طور كه به سادگي نمي‌پذيرند، به سادگي و مطلق هم رد نمي‌كنند. بلكه نكات مثبت تفاسير سنتي را كه به نظرشان درست است مي‌پذيرند اما غالب مسائل را نقد مي‌كنند و مي‌گويند اينها بيشتر از يكديگر اقتباس كرده‌اند و خود به صورت مستقل فاقد تفسيري نوين از قرآن بوده‌اند. ويژگي ديگر تفاسير امثال مرحوم شريعتي اين است كه مسائل تاريخي و اجتماعي را بيشتر از نظر اجتماع و مسائل روز مي‌نگرند. به عبارت ديگر مي‌خواهند قرآن را كتاب راهنماي عمل روز قرار دهند و نه به عنوان متني متبرك و مقدس كه براي خالي نبودن عريضه از آن تفسيري هم عرضه كنند. اينها با رويكرد مسائل اجتماعي روز و استخراج پاسخ امروزي به قرآن مراجعه مي‌كنند. در تفسير نوين اين ويژگي خيلي برجسته است. البته استاد خرمشاهي هم ديدگاهي خاص در مورد تفاسير مرحوم شريعتي دارند كه با وجود اختلاف‌نظرهاي بنده با ايشان، نظرشان را به عنوان نظري محترم قبول كردم. استاد خرمشاهي معتقد است مرحوم شريعتي عمدتا به مسائل قديمي و معجزه توجه داشته است. من هم اين نظر را رد نمي‌كنم اما بر اين باور هستم كه اين مسائل قديمي به صورت كاملا  نو و جديد از سوي مرحوم شريعتي مطرح مي‌شود و نه به معناي شق‌القمر و معجزات ديگر كه در مورد پيامبران ارايه مي‌شود.
 
   يعني تلاش داشتند كه مانند مرحوم بازرگان تفسيري علمي ارايه كنند؟
بله، ايشان تلاش داشتند تفسيري علمي و اجتماعي را از قرآن به دست دهند.
 
   شما اشاره كرديد كه به تدريج و تا زمان ملي شدن صنعت نفت همزمان با ملتهب شدن فضاي سياسي كشور، فعاليت‌هاي كانون هم سياسي‌تر مي‌شد. رويكرد ايشان و نوع مواجهه ايشان با نهضت ملي شدن صنعت نفت چه بود و آيا اساسا ارتباطي با تحولات و جريانات اين دوره داشتند؟ دوم هم اينكه بفرماييد سابقه آشنايي و رابطه ايشان با مرحوم بازرگان و مرحوم طالقاني و... به چه زماني بازمي‌گردد و دريافتند كه انديشه‌شان با يكديگر مشابهت‌ها و همسويي‌هايي دارد؟
در سال‌هاي ١٣٢٥ با اشغال آذربايجان توسط شوروي، كانون گرايش بيشتري به مليون و نهضت ملي پيدا كرد. با شروع بحث‌ها و مبارزات براي ملي كردن صنعت نفت، مراجع و مذهبي‌ها هم ملي شدن نفت را مساله‌اي ضداستعماري و مذهبي مي‌دانستند. حتي مراجعي مانند آيت‌الله صدر، آيت‌الله خوانساري، آيت‌الله فيض و... در حمايت از نهضت ملي شدن صنعت نفت فتوا صادر كردند. در تهران افراد زيادي مانند آيت‌الله طالقاني حمايت مي‌كردند و در مشهد نيز مرحوم شريعتي، آقاي حكيمي، احمدزاده و ديگر اعضاي كانون نشر حقايق اسلامي، براي نهضت ملي شدن صنعت نفت اقدمات زيادي را انجام دادند. اطلاع دقيقي از زمان آشنايي مرحوم شريعتي و مرحوم مهندس بازرگان و ديگر اعضاي جبهه ملي ندارم اما در همين حد مي‌دانم كه در دوران نخست‌وزيري دكتر مصدق اين افراد ارتباطات نزديكي با يكديگر داشتند. اين ارتباط در دوران بعد از كودتاي ٢٨ مرداد به اوج خود رسيد. در كمتر از دو هفته پس از انجام كودتا مهندس بازرگان و همكاران‌شان در تهران نهضت مقاومت ملي را تشكيل دادند و در مشهد هم مرحوم شريعتي به اتفاق عده‌اي ديگر شاخه مشهد اين نهضت را راه‌اندازي كردند. ارتباطات ميان تشكيلات نهضت در تهران، مشهد و تبريز به قدري نزديك و عميق بود كه در سال ١٣٣٦ و زماني كه نخست‌وزير اقبال تصميم به ريشه‌كني نهضت گرفته بود، مرحوم شريعتي و دكتر شريعتي را كه در آن زمان هنوز جوان و ناشناخته بود دستگير مي‌كند و به همراه عده‌اي ديگر از جمله حاج‌آقا حكيمي، با هواپيماي ارتشي از مشهد به تهران منتقل و در قرل‌قلعه زنداني مي‌كنند.
 
   شما از چه زماني با مرحوم شريعتي آشنا شديد و محضر ايشان را درك كرديد؟
من نام ايشان را هنگامي كه در مقطع دبيرستان و سپس در سال‌هاي ٣٧، ٣٨ كه در دانشگاه شيراز درس مي‌خواندم، شنيده بودم. در سال ١٣٤٠ ما عضو انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه شيراز بوديم. قرار بود كنگره انجمن‌هاي اسلامي در مشهد و در خدمت مرحوم آيت‌الله ميلاني تشكيل شود. من هم به اتفاق چند نفر به نمايندگي از انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه شيراز به تهران آمديم و در ديداري كه با اعضاي انجمن اسلامي مهندسين داشتيم، اعلام شد كه مرحوم ميلاني گفته‌اند كه با توجه به كوچك بودن و محيط امنيتي شهر مشهد، بهتر است كنگره در تهران برگزار شود. بنابراين چون از ابتدا قصد زيارت بارگاه امام رضا را داشتيم، عازم اين شهر شديم. در مشهد با لطف دوستان و به خصوص مرحوم دكتر شريعتي به كانون دعوت شديم و ايشان را ملاقات كرديم. پيش از آن هم با همت آقاي سيدان به مدرسه علوي دعوت شديم و مرحوم استاد شريعتي هم به عنوان سخنران حضور داشتند. ايشان در آن مراسم سوره والعصر را تفسير كردند. از آن زمان به تدريج ارتباطات من با ايشان شكل گرفت و روز به روز عميق‌تر شد.
 
   دستاورد كانون نشر حقايق اسلامي چه بود؟ نشريه خاصي منتشر مي‌كردند يا كلاس داشتند؟ به طور دقيق چه فعاليت‌هاي انجام مي‌دادند؟
فعاليت سياسي‌شان به دليل فضاي خفقان عمدتا مخفي بود اما فعاليت‌هاي مذهبي‌ اين كانون هم شامل جلسات هفتگي مي‌شد و هم نشرياتي داشتند كه به صورت جزوه‌اي منتشر مي‌شد.
 
   محدوديتي براي فعاليت آنها ايجاد مي‌كردند؟ پس از اينكه ساواك در سال١٣٣٥ تاسيس شد، كنترلي هم روي آثار و فعاليت‌ها صورت مي‌گرفت؟
تصور نمي‌كنم كه كنترلي روي نشريات صورت گرفته باشد. پس از تاسيس ساواك حساسيت‌ها بيشتر متوجه اعلاميه‌ها و نشريات سياسي بود. كانون نشر حقايق اسلامي ماهيتا تشكلي مذهبي بودند و از اين نظر فشار آنچنان زيادي روي آنها نبود.
 
   عباس ميلاني در كتاب خود با نام «شاه» آورده است كه در دهه ٣٠ و ٤٠ فضا براي فعاليت‌هاي مذهبي به‌شدت باز بوده است. آيا مرحوم شريعتي و همكاران‌شان از اين فضاي به وجود آمده استفاده‌اي هم مي‌كردند؟
در دهه ٣٠ فضا بسيار باز بود ولي در دهه ٤٠ اصلا اين‌طور نبود و فشارها بسيار بالاتر رفت. در سال ١٣٤١ كه نهضت روحانيت شروع شد ساواك هم محدوديت‌هاي بيشتري در هر دو زمينه مسائل مذهبي و سياسي اعمال كرد. اتفاقا از همان زمان است كه سانسور خيلي شديد مي‌شود. قبل از آن كسي در خصوص آثار منتشره سوال و جوابي نمي‌كرد اما از سال ١٣٤٠ به بعد بايد كتاب‌ها و آثار چاپي را به صورت خيلي دقيق بررسي مي‌كردند.
 
   كمي هم در مورد فعاليت‌هاي مرحوم شريعتي در دهه ١٣٤٠ صحبت كنيم. يعني زماني كه فرزند ايشان (دكتر علي شريعتي) به يكي از بزرگ‌ترين روشنفكران تاريخ معاصر و ازموثرترين چهره‌هاي فكري ايران در انقلاب اسلامي تبديل شد. در اين دهه مرحوم شريعتي چه فعاليت‌هايي انجام مي‌دادند و رابطه‌شان با فرزند خود چگونه بود؟ آيا با يكديگر همراه بودند و اساسا آيا تقابلي كه به طور معمول بين پدر و فرزند به وجود مي‌آيد، ميان اين دو به وجود آمد؟
تا جايي كه من اطلاع دارم و دكتر شريعتي هم مي‌گفتند نه، اين تقابل به وجود نيامد. دكتر شريعتي تربيت‌شده آن كانون بود و اتفاقا از شاگردان خوب و برجسته كانون بود. واقعيت اين است كه نبوغ خاصي در دكتر شريعتي وجود داشت. اين را همه دوستان و نزديكان ايشان معترف هستند. نقل است كه يك‌بار مرحوم استاد شريعتي مساله‌اي را مطرح مي‌كنند و پيرامون آن مباحث زيادي در كانون صورت مي‌گيرد. دست آخر دكتر شريعتي پاسخ مساله را شرح مي‌دهد و اين مساله چنان پدر را شگفت‌زده مي‌كند كه از او مي‌پرسد چطور توانسته است بدون مطالعه كتاب‌هاي قديمي به چنين نتيجه و پاسخ درستي دست يابد. دكتر هم جواب مي‌دهد چون آن كتاب‌ها را نخوانده‌ام به اين نتيجه رسيده‌ام. به اعتقاد من هيچ تقابلي در ميان نبوده بلكه در يك راستا بوده‌اند، منتها دكتر شريعتي قدري جديدتر مي‌انديشيد اما با اين حال انديشه‌هايش مورد تاييد استاد قرار داشت.
 
   اين موضوع را از اين لحاظ مطرح كردم كه شما اشاره كرديد يكي از اهداف اوليه كانون مقابله با شبهات ماركسيستي بوده است. بعدا ما مشاهده مي‌كنيم كه عده‌اي دكتر شريعتي را به عنوان ماركسيست مسلمان مي‌شناسند. چطور است كه از كانون نشر حقايق اسلامي يك ماركسيست مسلمان بيرون مي‌آيد؟
اين اتهام در مورد دكتر شريعتي كاملا بي‌اساس است. برخي مانند آيت‌الله طالقاني معتقدند دكتر شريعتي انديشه‌هاي كمونيستي داشته اما من مي‌گويم سوسياليستي است. دكتر شريعتي با كتاب «ابوذر نخستين سوسياليست خداپرست» يكي از اعضاي اوليه جامعه سوسياليستي خداپرست بود كه نخشب پايه‌گذاري كرده بود. اينها افكار سوسياليستي ناظر بر عدالت اجتماعي داشتند اما در عين حال ماركسيستي نبود. استاد مرحوم شريعتي تا اين سطح مخالفتي نداشت و اتفاقا در آثار خودشان هم رگه‌هايي از چنين مباحثي وجود دارد. دكتر شريعتي نه ماركسيست است و نه تحت تاثير ماركسيسم بود. اتفاقا حامد الگار مي‌گفت تنها كسي كه در ايران صلاحيت آن را دارد عليه ماركسيسم صحبت كند، دكتر شريعتي است. البته اين را در شرايطي مي‌گفت كه عده‌اي اعتقاد داشتند دكتر شريعتي هيچ اطلاعي از ماركسيسم ندارد. نكته ديگر اين است كه حزب سوسياليست‌هاي خداپرست بعدها كه مرحوم نخشب وارد نهضت مقاومت ملي شد، به «حزب مردم ايران» تبديل شد. مرحوم دكتر سامي، دكتر پيمان، حسين راضي و... از موسسين حزب مردم ايران بودند. اينها در حزب مردم ايران مطالعات ماركسيستي انجام مي‌دادند تا با اطلاعات كافي، دقيق و علمي بتوانند اين حزب را رد كنند. دكتر پيمان و دكتر سامي هم به ماركسيست بودن متهم مي‌شدند در حالي كه اينها ماركسيست نبودند بلكه برخي نكات مثبت ماركسيسم مانند عدالت اجتماعي و سوسياليسم آن را مي‌پذيرفتند. اما من اعتقاد دارم هيچ تقابلي ميان استاد مرحوم و فرزند ايشان وجود نداشت.
 
   نكته‌اي كه مرحوم استاد مطهري در مورد دكتر شريعتي مطرح مي‌كردند و مي‌گفتند انديشه‌هاي ايشان التقاطي و ملغمه‌اي از اسلام و ماركسيسم و اگزيستانسياليزم و... است را چطور مي‌توان حل كرد؟
مرحوم شهيد مطهري دغدغه دين اسلام خالص را داشت. دوم هم اينكه در مورد صنف روحانيت تعصب خاصي داشتند. از نظر ايشان اسلام دكتر شريعتي خالص نبود. بله قبول دارم كه التقاطي بوده اما نه از نوعي كه بخواهد اصول ماركسيسم و اگزيستانسياليزم و... را به عنوان اصول عقايد بپذيرد. بلكه همان نكات مثبت اينها را گرفته بود. به عنوان شاهد مثال خدمت شما عرض مي‌كنم كه در عاشوراي سال ١٣٥٥ در ميدان عشرت‌آباد و در منزل مرحوم همايون (موسس حسينيه ارشاد)، جلسه مفصلي با حضور همه اين بزرگان برگزار شد. در اين جلسه دكتر شريعتي مساله حر را كه مرقوم كرده بود، خواندند. وقتي كه بيانات ايشان تمام شد شهيد مطهري نخستين فردي بود كه اظهارنظر كرد و رضايت بسيار خود را هم ابراز كرد. شهيد مطهري گفت كه دكتر شريعتي در تحليل‌هاي خود برخي رگه‌هاي اگزيستانسياليستي داشته كه حيفم ‌آمد اين نوشته بسيار خوب اين موارد را در خود داشته باشد. دكتر شريعتي پرسيد چه نكاتي منظورتان است. شهيد مطهري هم در پاسخ اين طور مي‌گويد كه شما مساله جبر و تفويض را مطرح كرده‌ايد كه خود از اصطلاحات اگزيستانسياليزم است و ممكن است نشان‌دهنده رگه‌هاي ماركسيستي باشد. دكتر شريعتي مي‌گويد اتفاقا پايه‌گذاران اگزيستانسياليزم از جمله كريكه‌گارد و موسسان اوليه اين مكتب همگي كشيش بوده‌اند و انگيزه مذهبي داشته‌اند. دكتر شريعتي در ادامه به اينجا مي‌رسد كه سارتر بوده كه اگزيستانسياليزم را با ماركسيسم درآميخت. سرآخر شهيد مطهري پيشنهاد مي‌كند كه دكتر شريعتي در اين باره با علامه‌طباطبايي صحبت كند. منظور اين است كه شهيد مطهري دغدغه و حساسيتي خاص نسبت به اينها داشت. به ويژه بعد از اينكه در سال ٥٤ انحراف در سازمان مجاهدين خلق به وجود آمد و اينها به سمت ماركسيسم سوق پيدا كردند هم شهيد مطهري و هم مرحوم بازرگان عكس‌العمل نشان دادند و هر دو مي‌گفتند كه نبايد اين مسائل را با يكديگر درآميخت. من يك‌بار در مسجد قبا از دكتر حسين غفاري كه خود شاگرد شهيد مطهري بود، پرسيدم كه آيا درست است كه شهيد مطهري شما را از به‌كارگيري واژه «ديالكتيك» به اين دليل كه متعلق به ماركسيست‌ها است، منع كرده؟ دكتر غفاري هم در پاسخ چنين چيزي را تاييد كردند. من به ريشه‌هاي تاريخي اين واژه و اينكه از يونان باستان آمده و نوعي مباحثه و جدل است، اشاره كردم و دكتر غفاري گفتند كه شهيد مطهري به اين دليل كه اين واژه مورد استفاده ماركسيست‌ها است با كاربرد آن مخالفند. منظور من اين است كه حساسيت‌ها زياد بود و مسائل و اتفاق‌هايي كه در حسينيه ارشاد پيش آمده بود در ناراحتي ايشان از دكتر شريعتي اثرگذار بوده است.
 
منبع: روزنامه اعتماد
برای مطالعه قسمت دوم این مطلب هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.
 
 
 

 

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما