یک سایت مازندرانی نوشت: بودن با محمود دولت آبادی لیاقت می خواهد

در پی به هم خوردن برنامه حضور استاد محمود دولت آبادی نویسنده برجسته سبزواری در شهر ساری استان مازندران، بعضی سایت های محلی این استان با انتشار مطلبی مفصل ادای احترام خود را نسبت به آقای رمان ایران نشان داده اند و کوتاه فکری هایی را که منجر به لغو برگزاری برنامه های فرهنگی و هنری می شود، نکوهش کرده اند.
 
به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه شهر سبزوار البته بزرگان زیادی دارد که دائما نام آن ها در شهرها و مناطق مختلف کشور و جهان به نیکی یاد می شود که از جمله آن ها می توان به دکتر علی شریعتی، محمود دولت آبادی، دکتر غلامعلی بسکی، حمید سبزواری، دکتر حسین قندی، دکتر سید احمد سیادتی و ... اشاره کرد.
 
اما به نظر می رسد محمود دولت آبادی در حال حاضر یکی از محبوب ترین شخصیت های سبزواری است که هوادارانی تمام عیار در داخل و خارج از کشور دارد و نام سبزوار که همواره در تاریخ علم، ادبیات، فرهنگ و هنر ایران درخشیده است، همینک با نام محمود دولت آبادی درخشندگی بیشتری یافته است.
 
با این حال متاسفانه سبزواری ها در سال های اخیر به خاطر بعضی خشک اندیشی ها نتوانسته اند در شهر خود چنان که باید و شاید از وجود این نویسنده برجسته همشهریشان بهره ای ببرند و در این زمینه باید هم آوا با مردم و سایت های محلی استان مازندران به این عبارت اعتراف کنند که«داشتن و دیدن و خواستن و بودن با کسانی چون او لیاقت می خواهد که انگار ما نداشتیم. » (منبع)
 
اسرارنامه در ادامه متن کامل یادداشت «عالین نجاتی» در وبسایت عبارت از رسانه های محلی استان مازندران را درباره محمود دولت آبادی منتشر می کند:
 
بزرگترین فرصت ادبی سه دهه اخیر ساری از دست رفت؛
حضور بی تکرار «محمود دولت آبادی» منتفی شد/تو در قلب مایی پیرمرد روزهای همیشه جوان
 
می خواهم داد بزنم، اشک بریزم و ناله هایم را تیری آغشته به زهر کنم و در سینه فرو ببرم از این همه بی تفاوتی و قدرنشناسی اما چه می توان کرد این واقعیت تلخ کتمان ناپذیر را!شرمنده ایم که این فرصت ناب را قدر نشناختیم و رویمان سیاه که پذیرای تو نشدیم، اما تو باور نکن که مردمان این دیار قدرنشناسند، که شک ندارم چنین نخواهی کرد.
 
عبارت ـ عالین نجاتی: در چند روز گذشته خبر حضور محمود دولت آبادی در ساری و برگزاری نشست داستان خوانی و سخنرانی این داستان نویس تکرارناپذیر ایرانی مثل یک بمب هسته ای ترکید و سیل تماس ها از اقصی نقاط مازندران، استان های شمالی و حتی برخی دیگر از استان های کشور نظیر خراسان، آذربایجان شرقی، تهران، اصفهان و سمنان دعوت کنندگان از او را شوکه کرد.
 
دولت آبادی که در کنار هوشنگ مرادی کرمانی پرافتخارترین داستان نویسان ایرانی در سطح جهان به شمار می آیند بعد از سال ها دوری از جلسات عمومی، دعوت کارگروه ادبیات داستانی شهرداری ساری را پذیرفت تا پای در شهری بگذارد که شهردار جوانش داستان بلند سازندگی را در آن تقریر می کند.
 
او در پاسخ به دعوت کنندگان آهی کشیده بود و گفته بود: چرا انقدر دیر باید به مازندران بیایم؟ او که شاهنامه را همچون کتابی بالینی همواره در آغوش دارد و ایرانی را مایه مباهات دنیا می داند و هرجا که رفته از ارزش ایرانی و ایرانی سخن گفته حالا قرار بود به کهن شهر ساری پای بگذارد. شهری که آرش از آن تیرش را رها کرد و مرزهای ایران را حد زد حالا میزبان پیرمردی بود که چشم همه داستان نویسان ایرانی به شمار می آید.
 
پیرمردی که نفس گرمش سه نسل از عاشقان ادبیات ایران را شعله ور ساخته با آمدنش بزرگترین اتفاق ادبی سه دهه اخیر ساری را رقم می زد.
 
اما همه این شادی ها و افتخارها و انتظارها به راحتی از بین رفت و خبر منتفی شدن برنامه وی که بنرهایش ساری را رنگارنگ کرده بود شوکی بزرگتر به دوستدارانش مخصوصا در ساری وارد کرد.
 
من این سعادت را داشتم که از محضر استاد بهره ها ببرم و هرگاه فرصتی دست می داد با دوستانی به دیدارش می شتافتیم. قدم زدن و سیگار دود کردنش را در حیاط مجموعه «آتی ساز» تهران خوب به خاطر دارم و هرگز فراموش نمی کنم که وقتی نامزد جایزه بوکر آسیایی شد چه شور و شوقی داشتیم.
 
هرگز فراموش نمی کنم که مثل شتر داستان «جای خالی سلوچ» بر چاه معرفت اش زانوها زدیم و گریستیم و همصدا با «مِرگان» در دنیای جادویی هزار و یک شب اش گم شدیم.
 
فراموش نمی کنم که با «نون نوشتن» اش آموختیم که چگونه باید با ادبیات طرف شویم و فراموش نمی کنم که وقتی در گفتگو با ماهنامه «مهرنامه» از ضرورت نیاز توامان به «محمدجواد ظریف»« و «قاسم سلیمانی» سخن گفت چه حمله ای از سمت روشنفکرنماها که فقط بلدند آروغ روشنفکری بزنند و خزعبلات شان را در مجالس بی مناسبت خورد یکدیگر دهندبه او شد، اما این پیرخراسانی حتی ذره ای از اعتقادش عقب ننشست و برقله مثنوی بلندش با آن ابروهای اساطیری و سبیل زرد و گردن باریک همچون عقابی به این پهنه حقیر نگریست.
 
دولت آبادی همانی است که رهبر معظم انقلاب نیز رمان کلیدر وی را خوانده بودند و نسبت به آن نظر مثبت داشتند. در خاطران احمد مسجدجامعی از مقام معظم رهبری که در سایت شخصی وی نیز قابل رویت است به دیدار ایشان از نمایشگاه کتاب و برخوردشان با رمان کلیدر نیز اشاره شده است که عین آن را نقل می کنم:
 
ایشان به رمان فارسی هم با علاقه می‌نگرند ولی از نقد آن هم فروگذار نمی‌كنند. به خاطر دارم در یكی از غرفه‌ها رمان "كلیدر" آقای "دولت آبادی" را دیدند و به آن اشاره كردند. من گفتم: "كلیدر توصیف‌های درخشان دارد و زبان آن شاعرانه و بیانش شیواست." ایشان افزودند: "اگر كوتاه‌تر بود، جذاب‌تر بود!"
 
 
 
اما چه سود که داشتن و دیدن و خواستن و بودن با کسانی چون او لیاقت می خواهد که انگار ما نداشتیم. از صبح روز یکشنبه زمزمه هایی مبنی بر بهم خوردن برنامه دولت آبادی دهان به دهان چرخید، اما چه کسی باور می کرد مردم ساری چنین فرصتی را از دست بدهند. بنابراین این هیاهوها را گذاشتند به پای شایعات تازه به دوران رسیده هایی که نمی توانند حضور مقتدرانه سروی پیر و استوار را تاب بیاورند.
 
بهانه ها پشت هم قطار شد و کسی که جرات کرده بود با حقیقت خود برابر ایستا شود و در میان روشنفکران لب به تمجید از سردار سرافراز قاسم سلیمانی باز کند حالا خود قربانی تنگ نظری هایی شده است که مدعیان حقیقت طلبی و ارزش گرایی از آن سخن می گفتند.
 
می خواهم داد بزنم، اشک بریزم و ناله هایم را تیری آغشته به زهر کنم و در سینه فرو ببرم از این همه بی تفاوتی و قدرنشناسی اما چه می توان کرد این واقعیت تلخ کتمان ناپذیر را!
 
ای پیرمرد روزهای روشن آسمانی، ای همواره سبز و روینده سبزواری، ای از دیار سربه داران و از تبار آرش و کاوه! شرمنده ایم! شرمنده ایم که این فرصت ناب را قدر نشناختیم و رویمان سیاه که پذیرای تو نشدیم، اما تو باور نکن که مردمان این دیار قدرنشناسند، که شک ندارم چنین نخواهی کرد.
 
مشتاقان تو اما بیش از تو غمگینند از این بی مهری اما تقصیر ما نیست، تقصیر شهرداری ساری نیست و اصلا تقصیر هیچ کس نیست. چرا اصلا باید دنبال مقصر بگردیم وقتی این فرصت طلایی از دست رفت. ما جبران می کنیم خودمان به دیدارت می آئیم. قول می دهیم استاد. منتظرمان باش ای چشم و چراغ ادبیان ایران بزرگ!
 
 
 
نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما