کنسرت بزرگ محمد دستمزدی - نوازر- در سبزوار برگزار می شود

محمد دستمزدی یکی از هنرمندان موفق سبزواری در حوزه هنرموسیقی و خوانندگی کشور که تا کنون تعدادی از آثار او که اتفاقا با الهام از موسیقی محلی سبزوار و خراسان تولید شده، با استقبال مناسبی از سوی مخاطبان در سرتاسر کشور مواجه گردیده و همچنین خواننده برخی سریال های معروف تلویزیونی نیز بوده است، قرار است در تاریخ های 17 و 18 دی ماه به همراه گروهی حرفه ای از نوازندگان کشور در سبزوار کنسرتی داشته باشد که امید می رود مردم هنردوست سبزوار از این هنرمند همشهری خود، حمایت موثری به عمل بیاورند و زمینه گسترش و برپایی بیشتر فعالیت های فرهنگی و هنری در دیار سربداران را فراهم سازند.
 
در همین زمینه حسین معدنی ثانی مسئول انجمن داستان سبزوار و عضو کانون نویسندگان ایران که اتفاقا دوستی نزدیکی هم با محمد دستمزدی دارد، با نوشتن یادداشتی که برای مجله اینترنتی اسرارنامه ارسال کرده است، از اولین لحظات پیشنهاد برگزاری کنسرت محمد دستمزدی در سبزوار تا برخی دشواری هایی که برای اجرای این هنرمند همشهری در زادگاهش وجود داشته و دارد، صحبت کرده و خواستار حمایت همشهریان سبزواری از این فعالیت ارزشمند هنری شده است.
 
اسرارنامه در ادامه متن یادداشت حسین معدنی ثانی را ، منتشر می کند:
 
به مناسبت كنسرت بزرگ محمد دستمزدي - نوازر -
" جاي آن است كه خون موج زند در دل لعل "
 
همه چيز از يك شوخي ساده شروع شد، وقتي كه محمد آخرين ترانه اش - نازنين - را برايمان خواند و همسر من در حالي كه استكان چايش را پر مي كرد، گفت:" محمد آقا چرا در سبزوار كنسرت نميدي؟" و من ديدم كه او چه طوري به فكر فرو رفت و مثل هميشه ي فكر كردن هايش، چشم به زمين دوخت و در حالي كه نفس هاي عميق مي كشيد، ساكت ماند و من به خاطر سي و اندي سال رفاقت خوب فهميدم كه محمد دارد فكر مي كند.
 
نگاهش كردم. خودش بود؛ خود خودش؛ محمد دستمزدي كه حالا در گذر چهل و ششمين سال زندگي، موهاي شقيقه اش به سفيدي نشسته و در گودي پاي چشمانش، چين و چروك ها بفهمي نفهمي، خودنمايي مي كنند. سكوت محمد فرصت خوبي بود تا من سوار شهبال خيال، نقبي بر زمان داشته باشم و برگردم به سي و أندي سال قبل؛ وقتي براي اولين بار او را در صف برنامه صبحگاهي مدرسه ي راهنمايي "دكتر حسين فاطمي" ديدم و نمي دانستم پسري كه جلو من ايستاده و پيراهن آبي آسماني رنگي به تن كرده و موهاي سرش را يك وري آب و شانه زده، محمد دستمزديست؛ قاري قرآن مدرسه و حال و دميست كه آقاي " افتخارزاده" ناظم مدرسه برود پشت ميكروفن و با صداي كلفتش بگويد: "دستمزدي! قرآن"
 
فرداي آن شب وقتي محمد زنگ در خانه مان را زد، نمي دانستم كه تا صبح بيدار مانده و به برگزاري كنسرت در سبزوار فكر كرده است. كنسرتي كه حقيقتا من هم نمي دانستم برگزاريش چقدر دشوار خواهد بود. 
 
القصه پاشنه ي كفش ها را كشيديم و راه افتاديم اين طرف و آن طرف تا به قول خودمان براي أجراي كنسرت خواننده ي آس شهرمان با اصحاب فرهنگ و هنر رايزني كنيم  و تمامي اين عزيزان كه بارها و بارها صداي گرم و دلنشين محمد را از قاب رسانه ي ملي شنيده بودند، به محض شنيدن خبر، هندوانه ها دادند زير بغلمان و با چشماني مملو از شوق، محمد را بغل كردند و خواندند:" آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟
 
راستش را بخواهيد خيلي از اين عزيزان از غربت فرهنگ و هنر در اين شهر داد سخن دادند و از لزوم وجود يك ناجي حرف زدند. خيلي هاشان هم دلمان را به آتش كشيدند وقتي گفتند:"موسيقي غذاي روح آدميست و مردم مثل اكسيژن به آن نيازمندند." و وقتي من و محمد يواشكي گفتيم:" بي مايه فطيره" بادي به غبغب انداختند و قول همه جور همكاري را دادند و عده اي هم پا را فراتر گذاشته و فرمودند:" مبادا غصه ي اسپانسر را بخوريد." آخر اين عزيزان قوياً معتقد بودند هنوز در سبزوار ما هستند كساني كه دلشان براي هنر مي تپد و حاضرند براي هنر ناب دست به جيب مبارك ببرند و فقط كافيست ما پا در صحنه بگذاريم و اين جوريا شد كه ما پا به صحنه گذاشتيم و تازه آن جا بود كه خبر مرگمان، سرمان سوت كشيد.
 
جانم برايتان بگويد گروه دوازده نفره ي موزيسين براي دو شب اجرا تقاضاي پانزده ميليون تومان پول كرده و ليدرشان فرموده گروه فقط با طياره اين ور و آن ور مي رود و در هتل كمتر از سه ستاره رحل اقامت نمي افكند و شكم اعضاي محترم گروه هيچ ميانه اي با آبگوشت يا استامبولي ندارد. حالا شما عزيز دل برادر بايد به همه هزينه هاي بالا مخارج تبليغات گسترده و صورتحساب فيلم بردار و صدابردار و راننده ي خاوري كه قرار است سازهاي موسيقي را به سبزوار بياورد اضافه كني و اگر حساب و كتابت مثل من و اخوي محمد آقايم قوي باشد به رقمي سي ميليوني مي رسي و هيچ چاره اي نداري جز اين كه چشم انتظار اسپانسر بماني. اسپانسري كه اين روزها مثل جني كه از بسم ا... مي ترسد از من و محمد دستمزدي رم مي كند و همين هم شد كه پريشب آخر دل به دريا زدم و به محمد گفتم:" بيا بي خيالش شويم داداشي! آخر سي ميليون پول را از كجا مي خواهي بياوري؟"  محمد چشم در چشمم دوخت و گفت:" خدا با ماست حسين جان! من اگر اسپانسر نداشته باشم، مردم را دارم."
 
شب از نيمه گذشته و حالا من در تنهايي و سكوت يك نيمه شب زمستاني دارم به مردم فكر مي كنم. به مردمي كه از ديدن و شنيدن صداي گرم " نوازر" هميشه گل از گلشان مي شكفته و به افتخار و غرور او را نشان ديگران مي داده اند كه اين همشهري ماست؛ اين محمد دستمزديست؛ كسي كه هنوز نواي گرم او را به ياد دارند وقتي كه ترانه ي زيباي "گل مايي" را در تيتراژ سريال "خوب، بد، زشت" نوروز ١٣٩٣ خواند و محشر به پا كرد؛ كسي كه ترانه ي " قوچ بلوچيش "سال ها به يادگار خواهد ماند؛ از خودم مي پرسم :" آيا مردم براي ديدن كنسرت او به تالار كاشفي خواهند آمد و حداقل دست به جيب مي شوند تا بليط بخرند؟"
 
برای مطالعه نوشته های بیشتر به قلم حسین معدنی ثانی هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.
 
شما گرامیان هم اکنون می توانید برای شنیدن تیتراژ پایانی سریال تلویزیونی «خوب ، بد ، زشت» با صدای محمد دستمزدی روی پیوند زیر کلیک کنید: 
 
 
کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید:
 
نظرت را بنویس
comments

کارمند

سلام. جناب معدنی عزیز.و عرض خسته نباشید به شما و دوست عزیز آقای دستمزدی. همین که تونستین مجوز اجرای موسیقی رو بگیرید و براحتی واژه (کنسرت) رو در مطلب ارسالی نام میبری باید به مسولین دست مریزاد گفت. اخه تا همین حد هم خیلی جسارت داشتن. اینجا ایرانه و خدایان مجوز لغو کردن در راس کار. حتی اگه بلیط فروخته باشی و در حال کنسرت دادن باشی بعید نیست از روی سن اجرا بکشنت پایین به هر دلیل بی منطق. در یک کلام چه بلیط فروشی بشه چه نشه باید از جیب هنرمند هزینه بشه. این رو میتونید از کسانی که اجرا کردن بپرسید. بهر حال دست مریزاد در این وانفسا بفکر هنر اصیل این مرز و بوم هستین
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما