به مناسبت اول آبان روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی / تاریخ زندگی مورخ

درچند سال اخیربین اهالی ادبیات و دوستداران تاریخ، اول آبان به عنوان روز بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی نویسنده برجسته سبزواری در قرن پنجم هجری و پدر نثر فارسی تعیین گردیده است که همه ساله همایشی در این روز با حضور چهره های برجسته ادبی و تاریخی کشور درزادگاهش سبزوار پایتخت نثر فارسی برگزار می شود.
 
به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، امسال البته به دلیل مصادف شدن ایام تاسوعا و عاشورای حسینی با اول آبان، همایش بزرگداشت بیهقی با 10 روز تأخیر موجه در 11 آبان ماه برگزار خواهد شد. با این حال مجله اسرارنامه طبق رسالت فرهنگی خود این روز مهم درتقویم فرهنگی وادبی سبزوار را فراموش نکرده و به همین مناسبت  در ادامه نگاهی مختصر به تاریخچه زندگی پدر نثر فارسی می اندازد:
 
بيهقي به روايت حديث خداوندي و بندگي 
 
تاريخ زندگي مورخ 
 
قديمي‌ترين منبعي كه شرح احوال بيهقي در آن آمده است كتاب تاريخ بيهق، نوشته علي بن زيد بيهقي معروف به ابن‌فندق است. او تاريخش را در سال 563 قمري تاليف كرده و حدود سه صفحه از آن را به ذكر احوال و آثار بيهقي اختصاص داده است. آنچه از اين مختصر به دست مي‌آيد اين است كه زادگاه «الشيخ ابوالفضل محمد بن الحسين الكاتب البيهقي» دهي به نام حارث آباد در جنوب سبزوار كنوني بوده و وي كار خود را در مقام دبير سلطان محمود به نيابت از بنونصر مشكان آغاز كرده و پس از مرگ سلطان فرخزاد (451‌قمري) دست از خدمت دولتي كشيده و به تصنيف تاريخ خود مشغول شده است.
 
اين تاريخ، به گفته ابن فندق، از «اول ايام سبكتگين تا اول ايام سلطان ابراهيم» (ح: 451-492 قمري) را «روز‌به‌روز» در بر مي‌گرفته و افزون بر «سي مجلد» بوده است. از اين مقدار اكنون فقط كمتر از شش مجلد در دست است. علاوه بر اين، بيهقي كتابي هم به نام زينه الكتاب نوشته بوده كه به عقيده صاحب تاريخ بيهق «در آن فن (دبيري و كتابت) ‌مثل آن كتاب نيست». از اين كتاب هم متاسفانه چيزي به دست ما نرسيده است.
 
به جز آنچه آمد، تنها گزارش درخور توجهي كه ابن‌فندق درباره بيهقي به دست مي‌دهد اين است كه او ظاهرا در اواخر سلطنت عبدالرشيد غزنوي (443 ق.) ‌به سبب آنكه «مهر زني» را نپرداخته بود به زندان افتاد و مدتي بعد غلام شورشي غزنويان، طغرل برار يا بزان، سلطان عبدالرشيد را كشت و به جاي او نشست، بيهقي را در زمره ساير خادمان سلطان در «قلعه»‌اي زنداني كرد. اما «مدت استيلاي او پنجاه و هفت روز بيش نبود» و پس از آن غزنويان دوباره غالب شدند. ابن‌فندق از اينكه بيهقي چه مدت در حبس به سر برد سخني نمي‌گويد و فقط از مرگ او در صفر 470ق خبر مي‌دهد.
 
بر اساس آگاهي‌هاي متقني كه از خود تاريخ بيهقي به دست مي‌آيد، بعيد است كه او را صرفا بر اساس استنكاف از پرداخت مهريه زني به زندان انداخته باشند. بيهقي، به گفته خودش، در حكومت عبدالرشيد غزنوي رييس ديوان رسالت بوده و اگر هم در آن زمان به حبس افتاده باشد، لابد دليلي سياسي در ميان بوده است. از درباريان دسيسه‌باز غزنوي و حتي خود عبدالرشيد البته بر مي‌آمده است كه زني را به شكايت از بيهقي برانگيزند و او را به اين بهانه گرفتار كنند.
 
به هر تقدير، در بخش موجود تاريخ بيهقي هيچ نشانه‌اي از اين نمي‌بينيم كه او در زمان عبدالرشيد به زندان افتاده باشد. هرچند بيهقي اشاره‌اي دارد كه تاييدي است بر بدگماني و بي‌رحمي عبدالرشيد. به گزارش بيهقي، «در روزگار امارت عبدالرشيد» پسر تاش ماهروي را متهم كردند كه با همدستي امير مردانشاه (فرزند امير مسعود كه در آن زمان زنداني بود) قصد شورش بر عبدالرشيد را دارد. از اين رو، مردانشاه و پسر تاش ماهروي و گروهي ديگر را كشتند و بر دندان فيل نهادند و جسد آنها را در معبر عام انداختند.
 
به علاوه، برخلاف شيوه مرسوم، بيهقي از به كاربردن عبارت‌هايي نظير «رضي‌الله عنه» و «رحمه‌الله عليه» پس از نام عبدالرشيد خودداري مي‌كند. اين يا بدان سبب بوده است كه خود دل‌خوشي از امير عبدالرشيد نداشته يا به اين سبب كه جانشينان عبدالرشيد، كه بيهقي تاريخ خود را در زمان آنها مي‌نوشته است، نمي‌خواسته‌اند كه در تاريخ نامه خاندان غزنوي از عبدالرشيد به نيكي ياد شود.
 
اگر براي روايت ابن‌فندق اصالتي قايل باشيم و بپذيريم كه بيهقي در زمان سلطان عبدالرشيد حقيقتا به حبس در افتاده است، مدت آن بي‌ترديد كوتاه بوده، زيرا خود عبدالرشيد اندكي بعد بر افتاده و جانشين او طغرل برار يا بزان هم بيش از دو يا چند ماه دوام نياورده است و به قتل رسيده است. ليكن ترديدي نيست كه بيهقي، بنا بر گفته خودش، بلافاصله پس از مرگ سلطان مسعود و بر اثر سعايت بوسهل زوزني در «جواني» (حدود چهل‌و هفت سالگي) به زندان افتاده و تا بيست سال بعد (351 ق) هم گرفتار تبعات آن رويداد بوده است.
 
اشاره موجز بيهقي به آن رخداد از اين قرار است: «و اين استادم (بوسهل) ‌مرا سخت عزيز داشت و حرمت نيكو شناخت تا آن پادشاه ما (امير مسعود) بر جاي بود. و پس از وي كار ديگر شد، كه مرد بگشت (بوسهل زوزني تغيير روش داد) و در بعضي مرا گناه بود. و نوبت درشتي از روزگار در رسيد و من به جواني به قفس باز افتادم و خطاها رفت تا افتادم و خاستم و بسيار نرم و درشت ديدم. و بيست سال بر آمد و هنوز در تبعت آنم». در آغاز داستان حسنك نيز اشاره مي‌كند كه گرچه از بوسهل بد ديده است، نمي‌خواهد درباره او سخني بگويد كه رنگي از تعصب و دشمني در آن باشد.
 
به هر حال روشن است كه بيهقي در فاصله سال‌هاي 433 تا 448 قمري، روزگار سخت و تيره‌اي را از سرگذرانده و به تعبير خودش «بسيار نرم و درشت» ديده است. با اين حال از حدود سال 448 قمري، به احتمال قوي با دست كشيدن يا بركنار شدن از خدمت ديواني، ظاهرا آرامشي يافته و به كار تاليف تاريخ پرداخته و دست كم تا سال 455 قمري همچنان سرگرم اين كار بوده است. در دوره پانزده‌ساله ناهموار و رنج‌آوري كه از آن ياد شد، بسياري از اسناد و مداركي كه بيهقي براي تاريخش گردآورده بود عمدا نابود شد. او خود دوبار به اين ماجرا اشاره كرده است: ‌«و اگر كاغذ و نسخت‌هاي من همه به قصد ناچيز نكرده بودندي اين تاريخ از لوني ديگر آمدي» يا «و همه نسخت‌ها من داشتم و به قصد ناچيز كردند و دريغا و بسيار بار دريغا كه آن روضه‌هاي رضواني (نامه‌ها و اسناد) بر جاي نيست كه اين تاريخ بدان
چيزي نادر شدي».
 
باز از گفته‌هاي خود بيهقي معلوم است كه او در سال 385 قمري (در فاصله 21 بهمن 373 تا دهم بهمن 374 خورشيدي) ‌به دنيا آمده است زيرا از بزرگمردي سخن مي‌گويد كه خود در سال 400 قمري، وقتي 15‌ساله بوده، او را در نيشابور ديده است. در آغاز قصه بر دار كردن حسنك نيز تذكر مي‌دهد كه اين داستان را در ذي‌الحجه 45 قمري كه 65 سال دارد نوشته است. پس ولادت او قطعا در سال 385 قمري واقع شده و اكنون و به حساب تقويم قمري هزار و پنجاهمين و به حساب تقويم خورشيدي هزار و بيستمين سالگرد ولادت اوست.
 
 در جاي ديگر هم تصريح مي‌كند كه 19 سال شاگرد بونصر مشكان بوده و چون باز بر اساس گزارش بيهقي، مي‌دانيم كه بونصر در محرم 431 قمري در گذشته است، پس بيهقي حداقل از سال 411 يا 412 قمري (26 يا 27 سالگي) به خدمت دربار غزنه در آمده و زيرنظر بونصر مشكان در ديوان رسالت سلطان محمود به كار دبيري يا كتابت مشغول بوده است.
 
اين را هم مي‌دانيم كه برخلاف گفته ابن فندق، بيهقي تاريخ خود را از «اول ايام سبكتگين» آغاز نكرده بلكه به تصريح خودش رويدادها را از سال 409 قمري پي گرفته و البته هر جا مناسبتي دست داده است از آوردن برخي وقايع مهم سال‌هاي پيش هم با ذكر تاريخ دقيق و گاهي به تفصيل دريغ نورزيده است. با كمال تاسف، جز اينها كه آمد، آگاهي ديگري درباره احوال بيهقي در دست نيست و زندگي و احوال شخصي او نيز مثل بسياري ديگر از بزرگ‌ترين نويسندگان و شاعران كلاسيك ايران در پرده‌اي از ابهام باقي مانده است.
 
منبع: اعتماد
 
 
کوچه پس کوچه پیوندها
 
کلیک کنید:
 
نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما