به قلم فرهاد ترابی:

تحلیلی بر فیلم محمد رسول الله اثر مجید مجیدی به بهانه اکران در سینما بهمن سبزوار

چند روزی از آغاز اکران فیلم سینمایی محمد رسول الله به کارگردان مجید مجیدی در سینما بهمن سبزوار می گذرد، اثری که یقینا یکی از بزرگترین و پرهیزینه ترین آثار سینمایی ایران است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه فرهاد ترابی که از نویسندگان و تحلیل گران سبزواری حوزه سینمای ایران است به همین مناسبت مطلبی تحلیلی بر فیلم محمدرسول الله نوشته و در آن مطلب مجید مجیدی را در ساخت فیلم جدید خود موفق ارزیابی  کرده و گفته است سال هاست سینمای شاعرانه ایران ساخت چنین فیلمی را می طلبید که اینک همان مسیری  که در شعر و ادبیات فارسی به خوبی پیموده شده است، با سخت محمدرسول الله در سینمای کشورمان نیز آغاز شده است.

سرارنامه در ادامه به انتشار یادداشت سینمایی جدید فرهاد فرهاد ترابی به نقل از مجله اینترنتی سبزواریان می پردازد: 

باشکوه، همچون پیامبر

سبزواریان – فرهاد ترابی: ما محمد (ص) را می‌شناسیم و با نام او خو گرفته‌ایم. قصه زندگی‌اش را هم می‌دانیم؛ از پدری که ندید و عبدالمطلبی که بزرگ قریش بود؛ تا ابوطالب و آمنه و حلیمه. این‌ها اسامی آشنایی برای ما بوده و هستند. بااین‌همه آشناییِ مخاطب از کاراکترهای یک اثر، سه ساعت مخاطب را روی صندلی‌های سینما نشاندن، کار سختی است.
 
پس چگونه است که مجیدی بدون فیلم‌نامه‌ای که قوانین سفت‌وسخت سیدفیلدی را در خود داشته باشد و پرده اول و دوم و سوم و اوج و فرودها و بزنگاه‌هایش به‌موقع و خط کشیده شده باشد، می‌تواند مخاطب را تا انتها همراه خود سازد؟!
 
منتقدانی که به فیلم‌نامه نداشتن محمد پرداخته بودند، این مهم را نادیده گرفته بودند که مجیدی در مورد آخرین فرستاده خدا فیلم ساخته، موقعیتی که حتی نمی‌تواند چهره نقش اول خود را نشان دهد. پس دست او برای پرداخت کاراکترهایی که بارها و بارها مخاطب در موردشان خوانده و شنیده، کاملاً بسته بوده است؛ اما همین خواندن و شنیدن، در کنار ندیدن، یکی از امتیازهایی بوده که مجیدی به‌خوبی توانسته از آن بهره ببرد.
 


مخاطبان برای اولین باراست که با کودکی پیامبر و زندگی و مرگ آمنه و حلیمه و عبدالمطلب روبه‌رو می‌شوند و مجیدی موفق شده وجهی متفاوت و بکر، از این شخصیت‌ها را به تصویر بکشد. تصویری که می‌تواند در ذهن و ضمیر مخاطبان برای همیشه ماندگار شود.
 
وقتی حلیمه برای اولین بار به سراغ گهواره محمد می‌رود تا او را در آغوش کشیده و سیراب کند، می‌توان یک شعر سینمایی را بر پرده نَظاره کرد. چرا که فیلم‌ساز توانسته پیش از آن با زمینه‌چینی مخالفت ابولهب و همسرش با شیر دادن کنیزشان به محمد، دغدغه گرسنگی یک پیامبر را که بیم هلاکش می‌رود، در مخاطب ایجاد کند، درحالی‌که تهیدستی حلیمه و دلواپسی‌های عبدالمطلب هم، این موقعیت تأثیرگذار را تشدید می‌کند.
 
از طرف دیگر نحوه ورود حلیمه به خانه آمنه در پی شتر رم کرده شوهر، که شهری را به هم ریخته تا دایه را به محمد برساند، همراه با موسیقی مطنطن اِی. آر رحمان آهنگساز برجسته هندی و فیلم‌برداری بی‌نظیر استورارو، یکی از بهترین و زیباترین و درعین‌حال سینمایی‌ترین تمهیدها، برای ورود دایه، به خانه پیامبراست؛ که هم ضرباهنگی مناسب به فیلم می‌دهد و هم راه به مفاهیم فرا متنی و اعجاز می‌دهد؛ که این فیلم بدون در نظر گرفتن اعجاز و آواز پر جبرئیل، قطعاً قابل‌تصور نیست، که اگر این گونه بود نام‌گذاری پیامبر توسط عبدالمطلب و محمد نامیدن ایشان، در میان نوزادانی که نام بت‌های قبیله را یدک می‌کشیدند، قابل‌درک نبود؛ یعنی مخاطب مجیدی با پیش‌فرض تماشای زندگی یک پیامبر به سینما آمده و فیلم‌ساز اصراری به اثبات این موضوع ندارد.
 
یا شب تولد محمد که گویی کائنات به رقص درآمده‌اند و آسمان به وجد آمده است، با پرداختن به آدم‌های مختلفی که با این نورباران مواجه می‌شوند؛ حس و حال یک اتفاق بزرگ را ایجاد می‌نماید. از بت‌هایی که فرو می‌افتند و حلیمه‌ای که در صحرا در کار درویشی خویش است، تا ساموئل یهودی که مبهوت ستاره‌باران فاران است و درنهایت عبدالمطلبی که با ورودش به خانه آمنه و دیدن جمال محمد، این طوفان فروکش می‌کند و همه چیز آرام می‌شود. تصاویر بی‌نظیری که یادآور حدیث قدسی «لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاک» است؛ جایی که خداوند به جان محمد سوگند می‌خورد؛ که اگر تو نبودی این جهان را خلق نمی‌کردم و رقص آسمان و زمین هم به خاطر همین بود که، دلیل خلقتشان را نظاره می‌کردند.


 رد پای نبوغ مجیدی در کارگردانی را در جای‌جای اثر می‌توان مشاهده کرد.
 
در پروژه عظیمی چون محمد، قطعاً او می‌توانسته با استفاده از جلوه‌های ویژه بصری، تک‌تک ابابیل را به تصویر بکشد؛ که از همان ابتدای ورود به صحنه، با سنگ‌های داغ در منقار، قابل‌مشاهده باشند؛ اما فقط در چند نمای گذرا، شمایل این پرندگان هویدا می‌شود و بیشتر ما با توده‌ای سیاه مواجه هستیم، که با طواف خانه کعبه، به سوی سپاه ابرهه روان می‌شوند. این تمهید باعث شده تا عظمت حرکت این پرندگان، بیشتر روی پرده خودنمایی کند و خوف و رجائی توأمان را در دل مخاطب ایجاد نماید، که با دیدن تک‌تک این پرندگان، قطعاً از میزان تأثیرگذاری‌اش کاسته می‌شد.
 
ساموئل یهودی که سیر و سلوکی دردناک را برای پیدا کردن محمد آغاز کرده و جان در سر این راه سرمایه کرده است؛ زمانی به یقین می‌رسد، که دریایی طوفانی به اذن محمد خردسال، برای قحطی‌زدگان نگون‌بختی که برای فرار از گرسنگی، زن و بچه‌ها را برای بت‌ها قربانی می‌کنند؛ هزاران ماهی به ساحل می‌ریزد؛ تا زنجیره برکتی که از وجود محمد در زمین ایجاد شده را کامل نماید، درحالی‌که سرنوشت ساموئل که از ابتدا با مخاطب همراه بوده هم، به اوجی درخور رسیده است. یا فلاش‌بکی که از تلاوت دل‌نشین سوره فیل به حمله ابرهه می‌رسد و ابوطالب نشسته در راه خانه محمد را، از یقین سرشار می‌کند.

فیلم‌ساز برای پرداختن به اصلاحاتی که آخرین پیامبر در سرزمین واپس‌گرای حجاز، شروع می‌کند؛ رو به نشانه‌هایی نمادین می‌آورد، که هم در بستر و روند قصه خللی ایجاد نمی‌کند و هم راه به برداشت‌های بیشتر می‌دهد. محمد به بالین دایه بیمار خود می‌رود، ساحران و رمالان بر بستر او اوراد می‌خوانند و سنگ‌هایی را روی سروصورت او گذاشته‌اند. اولین کار «نگار به مکتب نرفته»، این است که طلسم‌ها را برمی‌دارد و جادوی ساحران را باطل می‌کند و با دم مسیحایی خود، جانی دوباره به حلیمه می‌بخشد. طلسم‌هایی که هنوز بر سینه آدمیان سنگینی می‌کند.
 
پیامبری که نگاه به زن را در جامعه زن‌ستیز آن روز تغییر داد؛ نظاره‌گر زنده‌به‌گور شدن دخترکی بی‌گناه است، که نجات آن دختر در آن فضای به‌شدت سیاه و غمبار به صورت سمبلیک به آن موضوع اشاره دارد؛ درحالی‌که پرداخت خوب صحنه و کم‌گویی و تأکید آن بر فضاسازی تصویری، آن را از ورطه شعارزدگی صرف نجات می‌دهد.
 


مجیدی در ساخت محمد موفق است؛ چون عاشقانه آن را کار کرده و این عشق در لحظه‌لحظه این اثر جاری است، رنگ‌آمیزی و نورپاشی استورارو در کنار موسیقی باشکوه رحمان، وقار و تشخصی نجیب به محمد داده است. سال‌هاست سینمای شاعرانه ما محمد را می‌طلبید و نداشت و تنها تصاویر آرشیو ذهنی ما الرساله یا همان محمد رسول‌الله، ساخته مصطفی عقاد بود.
 
راهی که در ادبیات فارسی ما به‌خوبی طی شده بود و کمتر شاعر برجسته‌ای را می‌توان سراغ گرفت، که در مدح محمد (ص) ابیاتی را نسروده باشد.
 
حال می‌توان در کنار ترجیع‌بند زیبای جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی با مطلع «ای از بر سدره شاهراهت … وی قبه عرش تکیه‌گاهت»، «محمد رسول‌الله» مجیدی را هم قرار داد و به آن بالید…

 برای مطالعه یادداشت های بیشتر به قلم فرهاد ترابی هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

گزارشی از اولین دوره مسابقات فیلمنامه نویسی انجمن سینمای جوانان سبزوار

نظرت را بنویس
comments

بیدی

بسیار عالی دست مریزاد
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما