یادداشت طنز ستاره صبح برای دکتر مسلم رئیس دانشگاه علوم پزشکی سبزوار

دکتر علیرضا مسلم رئیس دانشگاه علوم پزشکی سبزوار از جمله مدیرانی است که حضورش در  یکی از دانشگاه های سبزوار با انتقادهای فراوانی همراه بود و این انتقادها در بعضی دوره های زمانی شدت گرفته است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، از همان ابتدا که دکتر مسلم در مراسم معارفه خود در هتل کاملیای سبزوار رسماً اعلام کرد که تاسیس دانشکده های دندانپزشکی و طب سنتی و داروسازی را در این شهرستان پیگیری نمی کند (منبع1) ، (منبع2) و نیز ساختمان مرکزی دانشگاه علوم پزشکی را از محل پردیس به محل قدیمی که قرار بود به یکی از دانشکده های جدید این دانشگاه اختصاص پیدا کند، بازگرداند عده ای از دوستداران توسعه سبزوار و خبرنگاران و منتقدان هرگز نگاه مثبتی نسبت به عملکرد رئیس جدید پیدا نکردند.

اما اخیرا طرح انتخاب مدیران برتر شهرستان که در یکی از نشریات محلی انجام شد و دکتر مسلم در آن طرح به عنوان مدیر برتر شهرستان معرفی شد، دوباره موجی از انتقادات علیه رئیس جدید دانشگاه علوم پزشکی سبزوار را برانگیخته است.

یکی از جدیدترین  واکنش ها به عملکرد دکتر مسلم، طی مطلب طنزی در نشریه ستاره صبح (ویژه نامه شهرستان سبزوار) انعکاس یافته است.

ابوالفضل لعل بهادر یکی از نویسندگان انتقادی و طنزپرداز سبزوار که سبک مخصوصی در نوشتن مطالب طنز برای شخصیت های شهرستان دارد و قبلا برخی نوشته های طنز وی در سایت های عصر سبزوار، سبزواریان نیز منتشر شده، در نشریه ستاره صبح ویژه سبزوار که  اولین شماره آن به تازگی در سطح سبزوار توزیع گردیده است، درباره دکتر مسلم چنین نوشته است:


در وصف مولانا و مقتدانا شیخ علیرضا مسلم (اعلی الله مقامه)

آن مظهر کفایت؛ آن مرد با درایت
آن آیینه‌ی اطبا و آن عاشق متکا

آن محبوب جریده‌ی صدای ملت
آن عاشق “رپرتاژ” بدون علت

آن دوستدار مرده‌شور و غسالخانه
آن معاند کتاب و کتابخانه

مولانا و مقتدانا شیخ علیرضا مسلم “رحمه‌الله علیه”

روزی با مریدان خویش گرد هم نشسته بودند و گفتند یا شیخ چگونه به این مقام رسیدی؟ فرمود بسان دراویش گنابادی به چله نشسته بودیم و از باری‌تعالی مقام فاخرتری طلب می‌نمودیم که یک‌باره زنگ تیلیفونمان به‌غایت چند مرتبه به صدا در آمد و آن‌سوی خط، صدای مولانا شیخ رمضانعلی سبحانی فر “دامت عشق هو مهندسه” به گوش رسید. فرمود ای هم ” قبیله “، ای “هلو”، ای “سکنجبین”، ای “عرق چهل گیاه” ناله‌هایت را شنیدم کوچ کن به دیار بیهق که تو را مقام‌ها خواهیم داد.

مورخین نقل می‌کنند روزی به صحرا رفت! ده گرگ گرسنه به وی حمله‌ور شدند، چون نزدیک وی آمدند شیخ مسلم “رضی‌الله‌عنه” روی به مراقبت آورد. گرگی پیر در آن میان بود و بر ایشان حمله کرد و همه را از وی دور کرد! علت را از گرگ پیر سؤال کردند؟ فرمود: ای بی‌خردان ایشان رئیس شفاخانه‌های شهر می‌باشند اگر خدای‌ناکرده گذرمان به آنجا بیفتد می‌دانید چه فاجعه‌ی حیوانی برایمان رخ خواهد داد.

نقل است که شیخ مسلم اعلی‌الله‌مقامه با یکی نشسته بود و زار می‌گریستند. چون آن‌کس برفت شیخ مسلم روی به معاونین کرد و گفت: ” دانستید که این شخص که بود؟ ” گفتند: “نه” فرمود: “دباغ”. همو که خدمات رسانه‌ای فراوانی به ما می‌رساند و از ما مدیر نمونه‌ای ساخت و اداره‌ی نفتیه بر وی آشوب نمود و سالنی به وی ندادندی و ما را در میان ملازمان و اقوام مادرزن خیت و پیت نمود.

طبیب مهران پور کثره‌الله‌مقامه که یکی از معاونین وی است نقل می‌کند: ” شبی شیخ مسلم رحمه‌الله علیه را در حال مناجات دیدم. من گوش می‌داشتم تا چه می‌گوید. گفت: ” بار خدایا این مدیر تارنمایی که نمی‌دانم چه بود نامش، رصد یا مصد یا جسد را عذابی عظیم نائل کن که چنین یک سال و اندی (پروپاگاندای) ما را با یک عریضه به باد فنا داد.
و آنگاه شیخ مهران پور نقل می‌کند: ” همان شب خواب دیدم که منادی روی به شیخ مسلم نمود و فرمود خدای عزوجل فرموده است که ای مسلم همین‌که تمامی شما را برای مردم مظلوم سبزوار مسئول قرار دادیم خودش عذاب عظیمی ست؛ پس بیش از این وقت ما را نگیر.”

گویند شیخ مسلم بیمار شد. مولانا شیخ محمود فاضل رضی‌الله‌عنه به عیادت وی آمد و گل و میوه بر بالینش آورد. مولانا شیخ فاضل در گوش مسلم نجوا کرد: ” ای ناقلا به کدامین مریض‌خانه‌ی شهر برفتی؟”

شیخ مسلم پوزخندی زد و فرمود: ” چون به آبروی طبیبان شهر می‌اندیشیدم که قطعاً در طبابت من درمی‌ماندند به هیچ پزشکی مراجعه ننمودم.” به همین جهت از قابله‌ی معروف شهر ….. کمک خواستم. الله‌اکبر که تا آن روز سخن بدین صداقت از هیچ مسئولی نشنیده بودم …

از وی کرامات زیادی نقل است. نقل است دائماً عزرائیل به وی حسادت می‌نمود، از آن روی که شفاخانه‌های تحت امرش از عزرائیل بیشتر جان می‌ستاندند.

مورخین گویند هر روز دور میز ریاست طواف می‌نمود و هر بار که به پشت میز می‌رسید دعا می‌کرد: “اللهم الرزقنی شکراً کثیرا” یعنی بار خدایا اگر این میز نمی‌بود به کجای این شب تیره می‌یافتم روزی حلال…

شبی با معاون عمرانی‌اش از کنار شفاخانه‌ی حشمتیه می‌گذشتند. ناگهان آوازی شنیدند که یا شیخ! چه وقت مرا افتتاح خواهی نمود. فرمود یا حشمتیه! ساده‌دل ساختمانی باشی تو، هرگاه توانستی با هر آهنگی که می‌نوازیم برقصی ما هم تو را افتتاح می‌کنیم.

خبرنگاری از وی درباره‌ی تخریب کتابخانه‌های پرورش فکری سؤال نمود. خاموش شد. پس بیرون برفت و بازآمد. گفتند این چه حالت بود یا شیخ؟ فرمود چند مجلد کتاب داشتم شرمم آمد که درباره‌ی کتاب و کتابخانه سخن گویم پس آن را آتش زدم.

نقل است که چون وفاتش نزدیک آمد می‌خندید و چون بمرد هم چنان می‌خندید. معاونینش گفتند مگر زنده است؟؟؟ حاکم شهر مولانا و مقتدانا شیخ احمد برادران “کثره‌الله‌اعتدال”، بی‌خیال آنجا نشسته بود و فرمود از آن روی خندان است که تزریقات چرک و خون جهنم را به وی سپرده‌اند.

صدق الله علی العظیم

نویسنده:  ابوالفضل لعل بهادر

منبع: نشریه ستاره صبح (ویژه سبزوار)

برای مطالعه مطالب بیشتر پیرامون این نویسنده، هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

قابل توجه دکتر مسلم که گمان می کند دانشگاه علوم پزشکی سبزوار در جایگاه بالایی قرار دارد  

نظرت را بنویس
comments

کارمند

واقعا از داشتن چنین همشهری هایی متاسفم.ما هر چه داریم از دکتر مسلم داریم.کاش بجای افکار سیاسی انسانیت این مرد را می دیدید.

چه جالب هر چی دارید از دکتر مسلم دارید؟ یعنی دکتر مسلم برای شما جای خدا رو هم گرفته

کارمند

تمام کارهای ایشان نمادین و تبلیغاتیست

سعیادتی

دکترجون کارانه ها چی شد؟

یک کارمند

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟ همشهری دلسوز جناب آقای "مفتح" از اینکه اینقدر به فکر سبزوار و پیگیر رفع مشکلاتش هستید سپاسگزارم اما علی الظاهر بایستی ابتدا داستان (( کنیز و خر خاتون )) از دفتر پنجم کتاب مثنوی معنوی استاد مولانا را مطالعه کنید و سپس راه و هدفتان را ادامه دهید تا خدای ناکرده از مسیرتان به بیراهه نروید. شاید هنوز عادت به وعده ها و سخنان دلگرم کننده برخی آقایان و مسئولین گذشته دارید که صریح صحبت کردن یک مسئول برایتان آنقدر سنگین است . آقای دکتر مسلم در مراسم معارفه خود گفت : (( رشته دندانپزشکی جزء رشته هایی نیست که در طرح آمایش برای دانشگاه های علوم پزشکی سبزوار و گناباد در نظر گرفته شده باشد )) شاید بد نباشد سخن قدیمی های خودمان را به یادتان آورم که میگفتند هرکاری راهی دارد ، آیا به نظرشما نباید روند تکاملی هر موضوع طی شود تا به سرانجام برسد ، آیا از شعارهای گذشته مانند : مرکز استان شدن سبزوار – راه آهن و ... یادتان رفته ؟ مگر شما در زمان ریاست اسبق دانشگاه علوم پزشکی و وضعیت بیمارستان ها و یا به قول خودتان شفاخانه ها خبر نداشتید؟آیا از اعتبارات به فنا رفته ، پیمانکاران و پروژه های فراوان بلاتکلیف ، بیماران سردرگم ، بی تفاوتی در موضوع گرفتن زیرمیزی ها و ... خبر نداشتید؟ای وای کاش شما و امثال شما اول زبانشان را در دهان خود می چرخاندند و سپس ...........

شهروند

شما آقای مفتح که برو یک گوشه بشین وکشکتو بساب اینهایی هم که اینجور اراجیف را می نویسن مثل شما وامثالهم هستند شما یان نه اصالت خبری داشته ونه دارید بگذارید خبرنگاران محترم دیگر نظر بدهند اینقدر دنبال هوچی گری وتخریب یک مسئول زحمتکش وتلاشگر نباشید

مفتح

آنچه از دل براید لاجرم بر دل نشیند
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما