چه کار کنیم تا همایش های رسمی و جلسات اداری کسل کننده نباشند؟!

آقای محمدابراهیم اکبری که از نویسندگان توانمند دیار سربداران است و مدتی است به جمع نویسندگان افتخاری اسرارنامه پیوسته ، به تازگی در جدیدترین مطلب خود ، مانند همیشه با بهره گیری از یک داستان کوتاه ، به آسیب شناسی از نحوه برگزاری همایش ها و مراسم رسمی و اداری در ایران پرداخته است.
در واقع این بار هم جدیدترین مطلب این نویسنده سبزواری ، علاوه بر اینکه یک مطلب ادبی است ، یک پیام مناسب برای سبک زندگی کاری و اداری امروز ما ایرانیان دارد.

معضلی که در این مطلب مورد توجه اکبری قرار گرفته است ، یک معضل بسیار رایج در ایران است که به نظر می رسد دیگر برای بسیاری از هموطنان ما عادی شده و حتی دیگر تلاش زیادی برای رفع آن صورت نمی گیرد. اما نویسنده این مطلب می خواهد تسلیم این عادت و سبک نامناسب نشود و ذهن مخاطبان را به سمت پیدا کردن تجربه های جدید در برگزاری موفق و متفاوت محافل رسمی واداری سوق دهد.

تجربه هایی که البته شاید به کمی ریسک نیاز داشته باشند ، اما باید به خاطر داشت که همه موفقیت ها ، همواره با درصدی از ریسک پذیری همراه بوده است.

مجله اسرارنامه در ادامه  به انتشار مطلب جدید محمدابراهیم اکبری پرداخته است:

 

افتتاح یک معبد- با حضورحضرت مریم

مسئولین برگزاری مراسم تقسیم کارکردند.فلانی خیرمقدم بگوید.آن دیگری سرود بخواند.آن یکی گزارش راه اندازی معبد را به سمع ونظر حاضرین برساند.دیگری....

به خادم معبد که پیرمرد بی سوادو زشت رویی بود نه تنها مسئولیتی واگذارنکردند بلکه ازاو خواستند آنروز را به مرخصی برود و اصلا درمحل نباشد.دل خادم شکست به اصرارزیاد،مسئولین را راضی کرد که آنروز به عنوان یک میهمان معمولی درمراسم شرکت کند.روز و ساعت مقرر فرا رسید.جمعیت مشتاقانه روی پنجه پا بلند می شدند تا به محض رسیدن میهمانان ویژه آنها را ببینند.پیرمرد خادم ردیفهای جلو جایگاه جایی برای خوددست و پا کرده بود.همزمان با پخش موسیقی،مریم مقدس با نوزادی درآغوش جلو جمعیت ظاهرشد.برنامه ها شروع شد دربین برنامه ها خادم احساس کرد عیسای نوزاد-بغل مادر مقدس فارغ ازبرنامه های خسته کننده بزرگترها دنبال چیزی میگردد.فورا سیب سرخی ازجیب درآورد و درهوا انداخت.چرخش سیب سرخ درهوا ولبخند پیرمرد،مسیح نوزاد رابرای رفتن به آغوش خادم به تقلا واداشت.آنروز تنها کسی که افتخاربغل کردن حضرت عیسی(ع) نصیبش شد همان زشت روی بیسواد بود.چندی بعد مردم جز شیرین کاری پیرمرد و خاطره سیب سرخ تمام برنامه های رسمی مراسم را ازیاد برده بودند.

یک آسیب شناسی ساده

چرا درمحافل ومجالس ما برنامه ها با تاخیرشروع میشود؟چرا عده ای درنیمه های مراسم سالن را ترک می کنند؟چرا عده ای رغبت حضوردرمحافل مختلف را ندارند؟

حقیربراین باورم مجالس ماهمان چرخش سیب سرخ درهوارا کم دارد.آفت تکرار وخسته کننده بودن به جان برنامه های ما افتاده است. ازترس غلط داشتن حاضرنمی شویم مشق نو بنویسیم.لیلای شاد فطرت را دربرنامه ریزیها راه نمی دهیم . خدارحمت کند مرحوم خلدآشیان حاج عباس صالح آبادی را.درمراسم چهارمین سالروزتاسیس خانه سالمندان پدر سبزوار بهترین و زنده ترین بخش ازبرنامه ها ترانه خواندن پیرمردی از ساکنان همین موسسه بود.پیرمرد با چهره وخنده های دوست داشتنی اش را با ویلچربه روی صحنه آوردند. نه با زبان و حنجره با تمام سلولهای وجودش شروع به خواندن کرد:

همه میدونن که عاشقی کاردله / گناه من چیست / تقصیردله / عشق تو دیونم کرده / بی آشیونم کرده.........

ترانه ای که اشک و لبخند میهمانان هردورا درپی داشت.

فسانه گشت وکهن شد حدیث اسکندر          سخن نو آرکه نو را حلاوتی است دگر

امید آنکه درسال نو حلوای برنامه های ما عطروبوی دگری داشته باشد.

نویسنده : محمد ابراهیم اکبری

 

برای مطالعه مطالب بیشتر از همین نویسنده به پیوند موجود در انتهای همین صفحه مراجعه نمایید.

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

چه کسانی با کت و شلوار اتوکشیده می خوابند؟

نظرت را بنویس
comments

جواد

درسته به امید یافت شدن گوش شنوا
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما