سید ابوالفضل حسینی، شاعر محلی سرای سبزوار

 
برای مطالعه فهرست هنرمندان سبزوار هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.
 
سید ابوالفضل حسینی تنها شاعر محلی سرای سبزوار است که مجموعه ای از اشعار خود را با عنوان " قند مَنـتَر" با مقدمه ی استاد شهاب سبزواری و ویراستاری منتشر کرده است. اشعاری که به سرعت مورد استقبال مردم فرهنگ دوست این شهرستان قرار گرفت. چرا که اشعار او از فرهنگ و آداب و رسوم مردم این منطقه که متاسفانه این روزها می رود تا در غباری از فراموشی مدفون شود، پرده بر می دارد.
 
او آخرین فرزند خانواده است که در سال 1330در روستای دلبر چشم به جهان گشوده و خاطره انگیزترین دوران زندگی خود را که تا پایان دوره ی ابتدایی همراه بوده، در همان جا به پایان رسانیده است. از تمام درس ها، به درس فارسی و از درس فارسی به شعرهایش علاقه ی بیشتری داشته و همه ی آنها را به حافظه اش می سپرده است. هر شعر دیگری را هم که از دیگران می شنیده و در حد فهم آن روزهایش بوده، آنقدر می خوانده تا حفظ کند.
 
در امتحانات پایان دوره ی ابتدایی در حوزه کراب نفر اول می شود و معلم از پدرش می خواهد که او را برای ادامه ی تحصیل به سبزوار بفرستند.چرا که آینده یرا برایش پیش بینی می کند.ولی شرایط طوری رقم می خورد که از ادامه تحصیل باز بماند و به کار قالی بافی روی بیاورد و پس از چندین سال کار مداوم در این حرفه آن را رها کرده و به فرش فروشی بپردازد.
 
حسینی در حال حاضر ریاست اتحادیه صنف خود را هم دارا می باشد. گرچه از این عنوان چندان رضایتی ندارد ولی به اصرار دوستانش به آن تن داده است.
 
علاقه زیاد او به شعر باعث می شود که اولین شعرش را که به زبان نوشتاری و در وصف حضرت مهدی(عج) است بسراید و چند نسخه ی تایپ شده اش را در اختیار همکارانش قرار دهد. طولی نمی کشد که جوانی به نام جواد جعفری نسب( که هم اکنون دکتری ادبیات و ریاست انجمن ادبی مشکات سبزوار را بر عهده دارد) به سراغش می آید و از او برای خواندن شعر در شب ولادت حضرت قائم (عج) دعوت به عمل می آورد.
 
حسینی در آن جلسه با اشتیاق تمام شعرش را می خواند مورد تشویق بیش از اندازه ی مستمعین قرار می گیرد، عزمش را جزم می کند که به گفتن شعر محلی روی بیاورد و در این کار موفق هم می شود. در واقع در آن شب شعر، استعدادهای نهفته اش را درباره ی سرودن اشعار محلی کشف می کند. 
 
علاقه ی او به گویش محلی آنقدر زیاد است که هنوز به لهجه دوران کودکی های سرشار از شادابی و طراوت و پر از خاطره های جورواجورش، صحبت می کند و از این کار خود لذتهم می برد. در گویش او شفتالو شُفتِلی، زردآلو زُردلی، آلو اِلی، انگور اِنگیر، خیار خیال، حلال حلار، صندلی صُندِلی، کوه کو، نان نو و ... تلفظ می شود و هر واژه ی دیگری که با گویش دوران کودکی اش مطابقت داشته باشد برایش معنا می یابد و دلنشین می شود.
 
اگر در جایی با لنگش وزن و یا اشکال قافیه برخورد کردید از دید شاعر مخفی نبوده ولی چون می خواسته کلمات محاوره ای را آن گونه که تلفظ می شود به کار ببر از قانون وزن و قافیه عدول کرده و اصرار من هم با انکار او مواجه می شده است.گرچه این پرش های وزنی و یا عدول از قافیه آنقدر کم است که کمتر به چشم می آید.
 
بدنیست بدانیم که نامبرده بی آنکه مطالعه ای در باب وزن و ردیف و قافیه و دیگر مسائل شعری داشته باشد، آنها را می شناسد و در اشعارش به کار می برد. شرکت تقریبا مداوم او در جلسات انجمن ادبی ابن یمین و انجمن مشکات و استفاده از راهنمایی های اساتیدی چون دکتر شهاب سبزواری،  دکتر جعفری نسب، دکتر حسن دلبری، استاد فرامرزی، استاد نصر و دیگر اساتید شعری این دو انجمن ، برایش کارساز بوده و بر غنای شعرش افزوده است.
 
هنر حسینی در این است که واژه ها و ضرب المثل ها و آداب و رسوم زادگاه خود را با وسواسی عجیب، غبار زدایی می کند و در معرض دید خوانندگان خود قرار می دهد تا دوباره رنگ تازگی و طراوت بگیرد و بر جان ها بنشیند.
 
بیشتر اشعار حسینی حسرتی است برای از دست دادن صداقت ها، صمیمیت ها و رفت و آمدهای بی شیله پیله ی مردم روستایش که هنوز با خاطرات آن روزها دلش را خوش می کند.
 
برای نمونه چند بیت از مثنوی بلند "دردل با ننه" ی او را می خوانیم:
 
یادته دورِ کرسی مَنشَستِم؟
بادُم و جاوز و دَنَه مَشکَستِم
دوروِر دِور پله ها بُقبَن
حرف ها بُهتر از نُبات و قَن
خَلَه و دایی و عَمی و عَمَّه
جَم مرَفتِم دِ دورِ هم هَمَّه
نمدِنِستِم که غصه سِر چَندِس
سِفِدِه؟ سُرخه؟ یا سیار نگِس؟
 
بیشتر اشعار او طبق گفته خودش در اثر دیدن یا روبرو شدن با روی دادی که روح او را آزار می داده به طور ناگهانی و در همان محل بر صفحه ذهنش جاری می شده و رنگ شعر می گرفته است.
 
اسرارنامه در آینده به انتشار اشعار سیدابوالفضل حسینی در بخش حوض هشت پایه می پردازد.
 
کد:6430
نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما