میراث شوم والدین برای فرزندان

براتعلی رجبی/ مجله اینترنتی اسرارنامه

اعتیاد یکی مسائل جدی در کشور ماست که متاسفانه در همه سنین جامعه به چشم می خورد و شوربختانه گاهی اوقات والدین درگیر اعتیاد به خاطرنداشتن سواد کافی و فقر فرهنگی، ندانسته باعث می شوند فرزندانشان به سوی این ماده افیونی سوق داده شوند.  پدر ومادر نقش مهمی در شکل دهی رفتار فرزندان وساختار شخصیتی آنها دارند چون فرزندان از طریق همزادپنداری وهمانند سازی وتقلید از والدین بسیاری از رفتارهای آنها را یاد می گیرند. زمانی این همانند سازی معضل و ناهنجاری اجتماعی می شود که فرزندان از رفتار والدین معتادشان تقلید کنند.

مجله اینترنتی اسرارنامه بخاطر اهمیت موضوع اعتیاد، به سراغ قاسم...یکی از بیمارانی رفته است که این بیماری را از والدینش به ارث برده است.

قبل از هر کاری بامن شرط می کند،نه عکسی ونه آدرسی در مصاحبه ام از او بیاورم، وفقط به اسم کوچکش بسنده کنم و من هم شرطش را میپذیرم. از من می خواهد در روز معین به منزلش بروم. در حاشیه شهرسبزوار، اسلام آباد...پرسان، پرسان می روم و خانه اش را پیدا می کنم. در کوچک رنگ ورو رفته ایست. در می زنم خودش در را برایم باز می کند، وارد خانه اش می شویم. درون خانه اش سیاه و دود گرفته  است. در کنج اتاقش گاز کوچکی وصل شلنگی داخل مجمعه ای گذاشته شده که سیخ وسنجاق وکاغذ، سوخته های تریاک درونش به چشم می خورد.روبرویم می نشیند وسخنش را اینگونه آغاز میکند...

همه ای مردم از پدربزرگ ومادر بزرگشان باغی، خانه ای، تیکه زمینی و... ارث می برند که تا آخر عمر رفاه و آسایش را برای خودشان ونسل اندر نسل شان  تضمین می کند . اما ارثیه ی پدرومادرمان از پدر بزرگ ومادر بزرگمان سیخ وسنگ سنجاق وچراغ قلیون بود وامروز این میراث از پدر و مادرم به دست ما رسیده؛ منظورم من وچهار تا خواهر دیگرم است.

مادر خدا بیامرزم بعضی اوقات حال و روز ما را که می دید به یاد ایام جوانی خودشان می افتاد و می گفت، انگار چرخ روزگار در حال تکرار شدن است و این بار ما فرزندانشان بودیم که داشتیم به همان راه آن ها می رفتیم.

اما از زمانی برایتان بگویم که شیره تریاک مثل نقل ونبات در خانه ما به وفور پیدا می شد.آن زمان [پیش از انقلاب] خریدنش هم برای ما خیلی راحت بود می رفتیم پیش یکی از دکترهای معروف آن زمان سبزوار و برایمان نسخه که نه، کوپن تریاک صادر می کرد ما هم می رفتیم از عطاری...تهیه می کردیم به شکل لول بود، 4تومن می دادیم،4تا لول می دادند. بعضی ها که فکر اقتصادی داشتند از دولت می گرفتند می بردند و به اعیون ها و خان ها به 16 تومان می فروختند بعدش با یه مبلغ پائین تر جنس های وارداتی افغانی می خریدند. این جوری یه پولی هم برای خرجی خانه شان می ماند.

الان من خودم در ماه 75گرم مصرف دارم یعنی 150هزار تومان، زنم هم مثل خودم در گیر اعتیاد او هم اندازه من در ماه مصرف می کند یعنی روی هم روی هم رفته 300هزار تومان در ماه باید از شکم خودمان وبچه های مان بزنیم تا بتوانیم پول عملِ مان را جمع کنیم. هر ماه پول زحمت کشی مان را درون آتش می اندازیم چون هم خودم کار می کنم هم زنم، پول زحمت کشی را دود می کنیم. الان لامصب قیمتش شده کیلوی 4میلیون تومان، انشالله خورده شان نشود چون بعضی وقتها جنس آشغال دست من مصرف کننده می دهند، من با همین کوفتی سرپام وقتی غِش قاطیش می کنند گیرایی ندارد، فروشنده های مواد عمدا این کار را می کنند، چرا؟ چون وقتی گیرش کم شود آن وقت من مصرف کننده برای اینکه خودم را بسازم باید بیشتر مصرف کنم این یعنی من باید پول بیشتری برای عملم بپردازم سود پول این مصرف به جیب چه کسی سرازیر می شود؟ خب معلوم است فروشنده.

ببخشید که این حرفها را به شما می زنم، چون این روزها با گرانی اجناس و گرانی این زهرماری عجیب بهم ریخته ام، ما از همان اول یاد گرفتیم که هر وقت فشار روحی روانی به ما وارد می شد، به همین لامصب فشار می آوردیم تا آرام شویم.

کجا بودم؟ آها...از وقتی که من یادم می آید، بوی تریاک در خانه ای ما بود، مادرم صبح می نشست پای بساط تا ظهر، عصرهم از ساعت شش یا هفت تا آخر شب قُلپ قُلپ دود قورت میداد. پدرم هم وقتی خسته کوفته وخمار از سرکار بر میگشت، سگ بود و اول از همه پاچه ی مادرم را می گرفت که پای بساط نشسته بود و می گفت: "زن های مردم کار دارند وزن ماهم همیشه سر کاره..."

همیشه در این مواقع زن های همسایه را که سرزمین کشاورزی وسر کار می رفتند مثال می زد و تو سرم مادرم می زد. خدا رفتگان شما را بیامرزد، مادر خدا بیامرزم دوای درد پدر مرحومم را می دانست، یک نخود از نایلونش می کَند وسر سنجاق می کرد و سیخ را می گذاشت توی چراغ گردسوز و نی  را دست پدرم می داد...

یادم می آید شب ونصف شب تا سرفه می کردیم، یا دندان درد، دل درد، خلاصه  هردردی که سراغمان می آمد، پدرم داد می زد: " زن بلند شو چراغ و روشن کن چنتا دود بهش بده"

لامصب نمی دآنید چه معجزه ای می کرد، تریاک درمان همه ی درد های ما بود. وقتی پدر ومادرم اوضاعشان بر وفق مراد بود و نشئه وکوک بودند، خواهر کوچکترم می رفت سیخ و نی را از جلو آنها بر میداشت وادای کشیدن را درمی آورد و آنها هم ذوق می کردند از اینکه خواهرم ادای آنها را در می آورد این از سرگرمی های ما بود، مادر مرحومم برایم تعریف می کرد که من خودم هم این کار را انجام می داده ام.

همه اش یه درد نبود، روزهایی که هیچ دردی هم نداشتیم وقتی بساط کشیدن مادرم جلوی ما پهن بود، منتظر می نشستیم که مادرم دستشویی یا جایی برود. یا یکی از همسایه ها دم درمنزل مان  سراغش بیاید ، از یک لحظه غفلت مادرم استفاده میکردیم وچند تا دود تریاک می گرفتیم. وبرای اینکه نفهمد به حساب خودمان ادای بچه زرنگها را در می آوردیم و سر مان را داخل پیرهنمان می کردیم ودودش را آنجا رها می کردیم،  فکر می کردیم نمیفهمد اما اول از همه، پایش را تا داخل اتاق می گذاشت وسنجاق تریاکش را دست می گرفت، وقتی خوب بالا پایینش را نگاه می کرد، می گفت: "اینا رد سیخ من نیست، توله سگ می خوای جا پای ما بذاری؟ می خوای از تو مردم جمع بشین؟ دلت می خواد مثل انگل بهت نگاه کنند؟ زن های همسایه را نگاه کن، سردست و پایشان پر از طلاست واعتباری برای خودشان دارند...ماچی؟ هرچقدر کار می کنیم، دود می کنیم هوا...این سیخ داغی که تو بر میداری نمی دانی انگار رو ی جیگر من میگذاری"

یادم هست خواهرم ته تغاریمان که تازه به دنیا آمده بود، خیلی ضعیف بود و یک بند هم گریه می کرد. مادرم شبها به خاطر اینکه آرام بخوابد خودش می کشید و دود تریاک را به سر وصورت خواهرم رها میکرد. اینگونه خواهرم منگ می شد و راحت می خوابید. یا بعضی وقتها که خیلی بی قرار بود یک ذره سوخته شیره یا تریاک درون شیشه شیرش حل می کردند وبه خوردش می دادند. مادرم می گفت این روش را برای هر پنج نفرتان به کار برده ام. ما از اول که به دنیا آمده ایم تا همین امروز با دود ودم آشنا بوده ایم ...

ولی اعتیاد دوران نوزادی ما زمانش یکی دوسالی بیشتر طول نمی کشید، من خودم از نزدیک شاهد ترک ته تغاری مان بودم. مادرم دودهای را که به سروکله وخورد آبجی مان میداد را با شمارش همراه می کرد، روز اول سی تا همینجوری روزی یکی از دود هایش کم می کرد تا اینکه خواهرم را ترک می داد.

اما در سال های بعد که کمی بزرگتر میشدیم دوباره مصرفمان شروع می شد. اول برای درمان درد بود و کم کم برایمان عادت می شد. اگر دردی هم نبود، دردی برای خودمان جور میکردیم. یک روز سر درد،  کمر درد و یک روز...پدرم که سر کار بود ومادرم به خاطر اینکه هزینه دکتر را پرداخت نکند همانجا بقول خودش دردمان را درمان می کرد.

کم کم این مصرف کردن ها به بیرون از منزلمان کشید. با دوستان که به خانه هم دیگرمی رفتیم و از آنجائیکه از  خانواده های هم خبر داشتیم و می دانستیم  که کدام یک از دوستان اینکاره هستند یا نیستند، با آنها سرصحبت را باز می کردم ومی فهمیدم که پدر ومادر آنها هم مثل پدر و مادر خودم درگیراعتیاد هستند، بقول خودمان با آنها طبیعی می کردیم. خانه هرکدام از بچه ها خالی می شد دَنگی دونگی می کردیم پول روی همدیگر می رختیم می رفتیم آن موقع از کوچه ته «حَ یط»مواد مصرفی مان را تهیه می کردیم. اما با همه این اوصاف خداروشکرمی کنیم که هیچ وقت توی خانواده یا با دوستان مان  مواد صنعتی وارد زندگیمان نشد وهمیشه مواد سنتی مصرف کردیم.

برای ازدواجمان باید دنبال کسی می گشتیم که این مورد منظورم مواد مخدره که در خانواده شان طبیعی باشد. یک روز مادرم گفت دختری را برایت در نظر گرفته ام که این جریان ما برایشان حل شده است. تا چشم باز کردم دیدم که سرسفره عقد کنار دختری نشسته ام که پدر ومادرش فروشنده مواد بودند. مادرم این دختر را برایم در نظر گرفته بود که هم بتواند بقول خودش یک تخفیفی در خرید برایش در نظر بگیرند وهم از ناحیه عروسش بتواند به فیضی برسد. چهارتا خواهرم را هم به همین شکل مثل من  شوهر داد وبه خانه بخت فرستاد.

حالا که آن خدا بیامرز ها کله درگور گذاشته اند و در بین ما نیستند من بهمراه  خواهرها و داماد هایمان دور هم جمع می شویم و تنها ارثیه مادرم را که یه چراغ نفتی گرد سوز است را روشن می کنیم وهمه دور چراغ حلقه میزنیم وشب نشینی ما اینگونه با کشیدن مواد می گذرد.

بعله آقای خبرنگارمتاسفانه این ارثیه اینجوری به ما  رسید...

هرکدام از ما که پای حرفهای قاسم بنشیند به این نتیجه می رسد که خانواده اش باعث وبانی به اعتیاد کشیده شدن او شده اند، شاید اگر قاسم در خانواده ای دیگر به دنیا می آمد که درگیر اعتیاد نبودند هیچ وقت به این وضع دچار نمی شد.

به طور كلي يافتن نقش خانواده و بهخصوص والدين در اعتياد فرزندان، از طريق تحليل روابط آنها با يكديگر و جو عاطفي حاكم بر خانواده شان روشن مي کند که پدر و مادر نقش مهمی در شكل دهي رفتار فرزندان و ساختار شخصيت آنها دارند.

همانطور که در گفته های قاسم مشاهده نمودید عامل اصلی معتاد شدنش، اعتياد پدر و مادرش بوده است.

معمولا در این گونه خانواده ها فرزندان با مشاهده والدين از آنها تقليد و در اعتياد با آنها همانندسازي ميكنند. تحقيقات انجام شده در مورد علل اعتياد جوانان نشان ميدهد كه اغلب معتادان از پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ و ديگر اعضاي خانواده و يا دوستان نزديك، آموخته اند و آنها عوامل اصلي معتاد شدن جوانان و نوجوانان بوده اند.

اعتیاد ازجمله پدیده های دشواری است که پذیرش وسازگاری با آن برای بیشتر مردم کار ساده ای نیست.همچنین به دلیل نگرش های منفی فرهنگی وتبعات طولانی مدتی که دارد کل سیستم خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد.

در همین رابطه مطالعه مقاله تحت عنوان «فرزندان واعتیاد والدین، حقایق وراهکارها» که توسط زینب فرزاد فرد کارشناس ارشد روانشناسی بالینی کودک ونوجوان، در پائیز92 منتشر شده است، اطلاعات مناسبی را در اختیار ما قرار می دهد.(منبع)

در بخش هایی از این مقاله آمده است:

 زندگی در خانواده هایی که سوءمصرف دارند برای کودکان سخت وپیچیده است ومنجر به شکل گیری احساس گناه وتقصیر در کودک می شود. عدم ثبات در پیام هایی که کودک از بافت آشفته ی خانواده دریافت می کند و باعث سردرگمی وی شده وبه دلیل در دسترسی نبودن والدین هنگام نیاز کودک با احساس رها شدگی نیز مواجه می شود. از سوی تلاش برای حفظ راز خانواده فشار مضاعفی برای او به همراه دارد که معمولا از طرف خانواده به انجام آن ترغیب می شود.

یکی از عقاید رایج در افراد مبتلا به سوءمصرف مواد این است که افراط در این رفتارها به کسی جز خودشان آسیب نمی رساند در حالی که نتایج تحقیقات و شواهد تجربی حاکی از تاثیر رفتار مواد به همه کسانی است که به نحوی باوی در ارتباط هستند.( خانواده ، دوستان و...)

این بیماران( منظور افراد درگیر اعتیاد است) به ندرت به خود حق می دهند که خوشی کنند. از آنجا که معمولا تجارب ناخوشی گذشته (مشاجره والدین، تنبیه جسمی، واکنش های خشم والد مبتلا و...) درگیر تفکر بدبینانه ای مبنی بر اینکه نباید انتظار داشته باشد که اتفاق خوبی برایم بیفتد در آنان شکل می گیرد.

کودکانی که با والد مبتلا به اعتیاد پرورش یافته اند در اعتماد کردن مشکل جدی دارند وبه دلیل اعتماد به نفس پائین به خود اجازه نمی دهند تابه دیگران نزدیک شوند وروابط صمیمانه را تجربه کنند.

احساس متفاوت بودن کودکانی که والدین مبتلا به اعتیاد دارند تصور می کنند که نسبت به دیگران متفاوت هستند یا به قدر کافی خوب نیستند. چنین تصوری از خود آنان را به سمت انزوا واجتناب از موقعیت های اجتماعی سوق دهند.

واقعیت های در مورد فرزندان افراد مبتلا به سوءمصرف مواد

  • اعتیاد (چه به الکل چه مواد)سوءمصرف مواد میل به تداوم در خانواده دارد کودکانی که یک یا هردو والد آنها مبتلا به سوءمصرف باشند در معرض خطر ابتلای بالاتری نسبت به سایر کودکان هستند.( معمولا سوءمصرف مواد در والدین با سوءمصرف نوجوانان آنان همبستگی دارد)
  • تاثیر نگرش والدین بر رفتار مصرف مواد توسط فرزندشان به اندازه سوء مصرف مواد واقعی توسط والدین مهم است نوجوانانی که والدین خودرا نسبت به مصرف مواد آسان گیر در می یابند. احتمالا بیشتر در معرض خطر مصرف مواد هستند.
  • تعاملات خانواده به شدت تحت تاثیر مصرف مواد یا اعتیاد در یک خانواده است. در چنین خانواده سطوح تعارض بالاتر از سایر خانواده هاست.
  • علایم اضطراب وافسردگی در فرزندان این خانواده هابالاتر از سایر کودکان است وانواع افت عملکرد های روانپزشکی وروان شناختی در این کودکان بیشتر دیده می شود.

اعتیاد نوعی بیماری است که کودک نیاز دارد اطمینان یابد که والدین او افراد خیلی بدی نیستند، فقط به یک بیماری مبتلا شده اند وممکن است زمان هایی که تحت تاثیر مواد هستند رفتار هایی از آن ها سربزند یا کارهایی انجام دهند که بی معنا بوده یا از روی عمد جهت آزار کودک انجام شده است.

باید کودکان را متوجه کنیم که موقعیت آنها منحصر به فرد نبوده وصرفا والدین آنها دچار آن بیماری نیستند.

 


نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما