به مناسبت روز گرامیداشت عطار ، فرزند شایسته خراسان ، جواهری از خاک زرخیز کدکن


بیست و پنجمین روز از فروردین ماه هرسال در تقویم رسمی ایران به عنوان روز شیخ فریدالدین عطار نام گذاری شده است.
عطار یکی از بزرگترین مشاهیر خراسان می باشد که در روستای زروند کدکن از توابع شهرستان تربت حیدریه متولد شده است .

منابع پژوهشی در رابطه با معرفی روستای زادگاه عطار نوشته اند :
«در سنگ افراشته گور شیخ فریدالدین عطار- که از آثار امیر علی شیر نوایی است- در ضمن اشعاری که به سال 891 هجری بر آن نگاشته شده، مولد و منشا عطار، زروند و محل سکونتش کدکن یاد شده است...
...مردم کدکن وجه تسمیه زروند را بواسط خاک حاصلخیز آن می دانند کمااینکه واژه زروند همین معنی را می دهد زیرا زروند ازدو کلمه زر( zar ) و وند( vand )ترکیب یافته است. زر همان طلا ست و در پارسی باستان زرنه اوستا زره نه و زرنه انیه پهلوی زر و زیر آمده است. پسوند وند به معنی دارندگی،صاحبی و شباهت است.در زبانهای باستانی ایران مفهوم دارنده دارد. با این توصیف وجه تسمیه زروند یعنی شبیه به زر یا دارنده زر معنی می دهد.فقط زروان در اوستا زمان بیکران و یکی از ایزدان که به فرشته زمانه بی کران تعبیر شده است و زراوند نام دارویست همچنین زراوند موبد موبدان بهرام گور و نیزپسر نرسی می باشد و زریوند نام مبارزی مازندرانی است....»
(منبع)

در جایی دیگر از همین پژوهش در خصوص زادگاه عطار آمده است :

«... مزار شیخ ابراهیم پدر شیخ عطار در غرب زروند  در درون دره ای  کوچک یه صورت دو مکعب سنگچین روی هم ساخته شده بود تا اینکه دلالان عتیقه آنرا برای بدست آوردن گنج ویران کردند و پس از آن مردم به بازسازی آن مبادرت نمودند که به دلیل کمبود اعتبارات متوقف ماند *استاد شفیعی کدکنی در مقدمه مختارنامه درباب زندگی عطار اشاره دارد که « ... بخصوص که مزار پدرش در زادگاه عطار هنوز با نام شیخ ابراهیم، معروف به پیر زروند است و زیارتگاه مردم ...»(همان منبع)
اما عطار در روزگاری که نیشابور یکی از شهرهای بزرگ خراسان بوده است، برای تحصیل به این شهر مهاجرت کرده ، بساط زندگی می گستراند و سرانجام بنا به برخی اقوال در همین شهر کشته شده و به خاک سپرده می شود . (منبع)

 به همین دلیل عطار کدکنی بعدها به عنوان عطار نیشابوری مشهور شد. آرامگاه عطار در شهر نیشابور در دوره پهلوی دوم مرمت کامل شده و باغ سرسبزی که اطراف آن ساخته شده است ، این آرامگاه را به یکی از اماکن دیدنی نیشابور تبدیل کرده است.
شما مخاطبان گرامی هم اکنون می توانید برای مشاهده گالری تصاویر از آرامگاه عطار نیشابوری می توایند روی اینجا کلیک کنید.

عطار درعلم و عرفان از جایگاه بسیار بالایی برخوردار است به طوری که وی را در ردیف بزرگانی نظیر مولوی و سنایی به شمار می آورند.
از شیخ فریدالدین عطار کتب متعددی برجای مانده است.
دیوان اشعار ، منطق‌الطیر ، تذکرة الأولیاء ، الهی نامه ، بلبل نامه ، خسرونامه ، مختارنامه (رباعیات)و ... شماری از کتب برجای مانده از عطار است.
همچنین عطار ، در میان مجموعه آثار خود کتاب ارزشمندی به نام اسرارنامه دارد که در واقع نام مجله اینترنتی اسرارنامه علاوه بر یادآوری لقب شعری حکیم حاج ملاهادی اسرار سبزواری فیلسوف بزرگ شرق ، یادآور این کتاب ارزشمند شیخ فریدالدین عطار نیز هست. تا بدین ترتیب مجله اسرارنامه مزین به نام و اثر دو تن از بزرگترین ، مفاخر علمی و فرهنگی خراسان باشد.

همه ساله در 25 فروردین ماه ، مراسم بزرگداشت باشکوهی در محل آرامگاه عطار در شهر نیشابور برگزار می شود که امسال این مراسم به دلیل تقارن با ایام فاطمیه ، به سه شنبه 27 فروردین موکول شده است.

استاد حسین خسروجردی نویسنده توانمند و فرهیخته سبزواری ، به مناسبت فرارسیدن ایام بزرگداشت شیخ فریدالدین عطار ، با قلم شیوای خود مطلبی زیبا را به رشته تحریر درآورده  و برای مجله اینترنتی اسرارنامه ارسال کرده است.(برای آشنایی بیشتر با نویسنده روی اینجا کلیک کنید.)
اسرارنامه نیز به عنوان رسانه متعلق به مردم غرب خراسان رضوی که روزانه میزبان مخاطبان فراوانی از دیگرشهرهای این استان سرافراز است ، به احترام مردم شریف کدکن ، تربت حیدریه و نیشابور در اینجا به انتشار این مطلب مناسبتی به قلم استاد حسین خسروجردی در وصف شیخ فریدالدین عطار ، فرزند شایسته خراسان و جواهری از خاک زرخیز کدکن منتشر می پردازد :


*   *    *


عطر دلاویز آفاق

با این که این نوشتار در پارینة پُرشتابی رقم خورده و شاید مناسبتی غبارآلود داشته باشد، اما بیان و بزرگداشت عطار همواره جاذبه‌ای فرحناک و سرورانگیز دارد که عبور سالیان جز ته‌نشین کردن دُردِ این شرابِ طَهور، هیچ چاره‌ای دیگری ندارد، و چه باید کرد این عاطفة تُردی که به عطر دلاویز نثر و نظم عطار دلبسته است و در این فلات کبود، ما ایرانیان هرگز عاطفة خویش را نپوشانیده‌ایم!

در جویش عطار حالا به درگاهم، به درگاه دروازة نیشابور، شهری که همپای بنیالود بسی استوار و دیرپای است. و تو اگر بر جبین شهر بنگری هنوز هم آن اندوه‌گران را بر پیشانیش حس می‌کنی و نیز آن درد غریبی که ترا تا دور‌های زمان پرتاب می‌کند، دور‌هایی که لهیب سوزانش شهری بزرگ را سوخت و سپس بر تَلِ آن همه خاکستر، شیار کشید؛ و تو در چکاچک شمشیرها و نعره‌ها ناگهان مردی را می‌بینی که مهرانگیزترین کلام‌ها را زمزمه می‌کند و آفتاب را بر سایه‌ی عمر تباه شده فرا می‌خواند.

آری در آن قرن مرموز و پر ادبار، مردی عفیف خیزه می‌گیرد تا بنای انسانیش را بر پای دارد. و این در حالی است که فتنه‌ی غزان و خرابی‌های بی‌شماری اتفاق افتاده است.
 مسجد عقیل خراب شده و مسجد مطرز آتش گرفته و هشت مدرسه از خلفا و هفده مدرسه از شافعیان مخروبه شده و هفت کتابخانة غارت گردیده و 5000 جلد کتاب از کتابخانة مسجد عقیل به تارج رفته و زلزله‌ها پی‌درپی‌اند و فتنه‌های شافعیان و علویان باعث کشته شدن بسیاری از نیشابوریان شده است و دیگر بار شهر به دست غزان آتش می‌گیرد و باز هم ویرانی، ویرانی، ویرانی! تا آن جا که دیگر شادیاخ جای شهر قدیم را می‌گیرد و در آشوب فرقه‌ها باز هم این غارت و ویرانی است که هم‌چنان شعله می‌کشد و سلاطینی هم چون مؤید آی به و طغانشاه و سلطان تکش می‌آیند و سفاک‌تر از پیش بر آن دامن می‌زنند؛ جفای آدمی بر آدمی! و در این تخریب، در این هیبت سفاکِ مرگ و دود ستم که همه جا را بگرفته، ناگهان مردی اعلام وجود می‌کند تا آفاق از عطرش لبریز شود:

کردی ای عطار بر عالم نثـــار نامه‌ی اسرار هر دم صد هزار
از تو پر عطر است آفاق جهان از تو در شورند عشاق جهان


و چنین است که نیشابور بار دیگر خود را می‌یابد و همچون طبیعت زیبایش جاری می‌شود تا به کوکبِ زُهرة زَهرای آسمان تشبیه شود. نیشابور وفور رودهاست. رودها و جویبارها. باغ‌ها و کشتزارهای سبز و هنوز هم در چشم‌انداز شهر، تو درختان عظیم و گشن را می‌یابی و نیز پرندگانی که عطار وصفشان را در منطق‌الطیر آورده است. و نیز گلگشت عطار و آن معبری که دو سویش را الحان و گل و درخت کاشته‌اند تا عطار را به آرامگاه پر صفای خیام متصل می‌کند. خیام این آزاد مردی که به تنهایی یک فرهنگ بود. فرهنگ ملتی نجیب که همواره خواهای زندگی سرخوش و فکور بوده است:

گردون کمری، زعمر فرسوده‌ی ماست
جیحون شرری، زاشک پالوده‌ی ماست
دوزخ شرری، زرنج بیهوده‌ی ماســت
 فردوس دمی، زوقت آسوده‌ی ماست


و این بصیرت ژرف، این شعلة فروغناک تابان در عبور سده‌ها می‌آید و می‌آید تا در زمانة ما هنوز هم تسلای خاطرباشد. هنوز هم گویا و پویا!
و در کنگرة بزرگداشت عطار این خاطرة جاوید چه قدر پر معنی بود، وقتی که بر مزار آن بزرگ، صدها ادیب و شاعر و سخنور را می‌بینی که از اقصا نقاط جهان گرد آمده‌اند تا در تداوم راه آن بزرگ، میعادی جدید بندند و من هنوز صدای دکتر منصور ثروتیان را می‌شنوم که در یک گفت‌وگوی صمیمی با من چنین گفت:
«اعتقاد راسخ دارم که عطار و فردوسی از خراسان و نظامی از آذربایجان، حافظ و سعدی از فارس و خواجو از کرمان مثل پره‌ای شکار یا به اصطلاح نرگیان بازو در بازوی‌هم‌داده‌اندواین‌کشور اهورایی‌راتابه امروز پاسداری کرده‌اند.
من اعتقاد دارم که اگر کنگره‌ای در صحرا و روی خاک و با نان خشک تشکیل شود و ما جان‌بازان که چیزی جز اندیشه نداریم باید در آن‌جا حضور داشته باشیم و گوشه‌ای هرچند کوچک از پرده‌ی رمز بزرگان خود را بالا بزنیم و حقیقت نهفته در نوشته‌ای را در اختیار دیگران بگذاریم.
من با خود چنان می‌اندیشم که اگر آثار نظامی برای مردم ایران بازگو می‌شد و مردم در متن اندیشه او قرار می‌گرفتند انقلاب اسلامی ما حداقل چهارصد سال پیشتر از این نضج گرفته بود و می‌رسیدیم به آن چیزی که باید می‌رسیدیم و اگر افکار و اندیشه‌های راستین فردوسی برای مردم ما روشن می‌گردید و مردم محبت راستین این آب و خاک را و فراوانی نعمت آن را با ارزش حفظ داشت آن می‌فهمیدند، بدون تردید امروز وضعی بهتر از این و سنگری محکم‌تر از این داشتیم. من با خود می‌اندیشم که بعد از هشت سال جنگ تحمیلی اگر هزاران پزشک روانی در ایران دست به کار می‌شدند نمی‌توانستند آن معالجه و درمانی را با ما بکنند که غزلیات حافظ کرده است.
من حافظ را به عنوان یک پزشک دَردِستان و درمانِ به می‌دانم. و هم از این‌رو شاید هیچ قدرتی نتواند دردهای ما را مانند تمثیلات و حکایات مولانا آرامش بخشد، چرا که مقوله خدا و انسان و جامعه در ادبیات پویای ما سه رأس منسجم یک مثلث گسترده‌ای را تشکیل می‌دهند که متأسفانه در توضیح این ابعاد ما کوتاهی کرده‌ایم و به علت خفقان‌های موجود در گذشته آنچنان که باید و شاید رسالت معلمی خودمان را نتوانسته‌ایم به جای آوریم.»
و بر این سیاق حتی میهمان کنگره‌ی عطار، یعنی آقای دکتر عثمان نظیر مدیر بخش فرهنگی تاجیکستان، همین باور و همین خودبودگی و همین اعجاز بزرگان را گوشزد می‌کرد و به صراحت می‌گفت:
«ما مردم تاجیگستان از ریشه‌های خود نبریده‌ایم. مادران ما هنوز که هنوز است قرآن و دیوان حافظ را زیر بالین کودکان خود می‌گذارند.
من نیز از سر تربت پدرم، خاک آورده‌ام و آن را روی قبر خیام ریختم و از این جا دارم کمی خاک به تاجیکستان می‌برم به امید آن که در آن جا یک نهالی سبز کنم یا باغی بنیاد کنم. پسر بیست ساله من اسمش خیام است و خود من نیز، محقّقِ خیام هستم و تمام آثار خیام در دست من وجود دارد. هنوز مکتوب ادبی خیام را کسی باز نکرده است و نیز معمای راز خیام را. رساله‌ای در مکتب ادبی خیام در دست چاپ است و دیگری را در حال نوشتن دارم. خراسان بزرگ، این است تاجیگستان من!» 
نویسنده : حسین خسروجردی


در پایان نظر به اینکه خاک زرخیز سرزمین تاریخی خراسان ، به طور کل سرشار از بزرگان و مفاخری هم سنگ و همتای عطار ، فردوسی ، حاج ملاهادی اسرار سبزواری و ... است که متأسفانه تا کنون مورد غفلت قرار گرفته اند ، مجله اینترنتی اسرارنامه امیدوار است ، مسوولان فرهنگی استان و شهرستان های خراسان به ویژه دارالمومنین سبزوار شهر دیرینه های پایدار هرچه سریعتر برای پاسداشت مناسب از همه شخصیت های برجسته این سرزمین ، کمر همت ببندند.

در میان شخصیت های برجسته ای که تا کنون به شکل غیرقابل قبولی مورد غفلت واقع شده اند می توان به خواجه ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی و نویسنده کتاب ارزشمند تاریخ بیهقی ، دکتر علی شریعتی معلم بزرگ انقلاب ، ملاحسین واعظ کاشفی نویسنده کتاب معروف روضه الشهدا و ... اشاره کرد.

اخیراً عنوان شده است ، که روز اول آبان ماه قرار است به عنوان روز بیهقی در تقویم ملی کشور نامگذاری شود. امید که با پیگیری مردم و مسوولان دارالمومنین سبزوار و استان خراسان ، این مهم هرچه سریعتر تحقق یابد.



کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید:
سبزوار و نیشابور پیوندی ناگسستنی در دل تاریخ

نظرت را بنویس
comments

بهروز

به مقتدری: قبلا جزو نیشابور بودیم خب؟الان چی؟مواظب باشید شما جزو سبزوار نشید آخه خیلی تو گذشتتون غرق شدید

ابراهیم مقتدری

با سلام و تشکر از مطلب شما. اضافه می‌کنم که: نیشابور، با چهره و پیشینه تابناک فرهنگی و تاریخی، ابرشهر فرهنگی ایران، ام البلاد خراسان است. همانطور که کدکن، روزگاری از توابع خاک زرخیز نیشابور بوده است، سبزوار نیز همچنین، از ولایات تابعه نیشابور بوده است. نیشابور، مادر فرهنگی خراسان و اساس هویت خراسانی است. هر یک از شهرهای خراسان، بدون نیشابور، یعنی جزیره‌هایی پراکنده که رشته پیوند آنها گسسته است. بزرگانی مانند استاد ابوالفضل بیهقی، ریزه‌خوار خوان بزرگ نیشابور فرهنگی اند و عطار، شیخ بزرگ عارف خراسان نیز، که آرامگاه وی اکنون در خاک نیشابور کهن، جای گرفته، از فرزندان فرهنگ‌شهر کهن خراسانی و نیشابور بزرگ است. تا ببینیم واکنش، عزیزان همشهری سبزواری بر این نظر من چه باشد. شما گوشه ای از واقعیت را گفتید، من اساس واقعیت را گفتم. امیدوارم، ظرفیتش باشد. که به همین زودی خواهیم دید. ان شاء الله تعالی.
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما