پای گفته ها و ناگفته های یک مدیر پیش کسوت فرهنگی در سبزوار / سید نوراالله رضوی و همه ترکش های این سال ها

ستون آلزایمر نشریه ستاره شرق به دبیری حمید ابارشی از نویسندگان و فعالان ادبی سبزوار، که در ماه های اخیر همواره به سراغ چهره های شاخص فرهنگی، ادبی و اجتماعی شهرستان رفته و گفتگوهای غیر کلیشه ای و جالبی را با آن ها ترتیب داده است،  در شماره سی و چهارم این نشریه کاغذی، پای صحبت های یکی از مدیران پرتلاش و موثر فرهنگی سبزوار نشسته است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، سید نورالله رضوی مردی هنرمند و مدیری توانمند که حداقل در دو یا سه دهه اخیر به خوبی می توان رد پای حضور موثر و کارگشای او را در اکثر پروژه های فرهنگی و هنری شهرستان سبزوار مشاهده کرد، در مصاحبه خود با حمید ابارشی برای ستون آلزایمر نشریه ستاره شرق، به نکات جالبی در حوزه فرهنگ، عملکرد مسئولان فرهنگی، آرمان های فرهنگی و نیز دشواری های فعالیت های فرهنگی در ایران و سبزواراشاره کرده است.

کنجکاوی برانگیزترین بخش سخنان رضوی در این مصاحبه جایی است که گفته است: «ترکش جنگ نکرد آنچه این سه چهار سال با من و امثال من کرد!» و هرچند رضوی در این مطلب توضیحات بیشتری درباره منظور خود نداده است، اما با همین جمله ابهام آمیز ی توان حدس زد که وی دلخوری های عمیقی از برخی غرض ورزی ها ، کم درکی ها و نامهربانی هایی دارد، که معمولا  همواره به بسیاری از نخبگان فرهنگی و هنری این شهر روا داشته شده است.

شاید همین نکته ابهام آمیز بهانه ای باشد که در آینده خبرنگاران شهرستان باز هم به سراغ این مدیر پیشکسوت فرهنگی بروند تا پای گفته ها و ناگفته های سی ساله وی بنشینند.

اینک اما اسرارنامه در ادامه متن کامل گفتگوی حمید ابارشی با سید نورالله رضوی در سی و چهارمین شماره نشریه ستاره شرق را منتشر می کند:

ترکش جنگ نکرد آنچه این سه چهار سال با من و امثال من کرد!

به قول سبزواری ها « آدم گرم و گیرایی است». خیلی آرام و خوب حرف می زند و شنیده ام که اهل عمل به حرف هم هست؛ و مطمئنم از شنیده ها، چون آدم های مطمئنی گفته اند. اتاق کارش پر از کتاب بود؛ کتاب های خوب، برای همه آدم ها؛ خوب و نا خوب! خدایش بیامرزد مهدی آذر یزدی را...
بازنشسته شده و فعلا مشغول اداره یک مجموعه قرآن است. در صبح یک روز از ماه رمضان با ایشان هم صحبت شدم و بسیار لذت بردم. 
سید نورالله رضوی حرف های خوبی زد که اگر خوب نگاه کنید «نِشتری» است به دُملی.
 
1- سلام و سپاس . در یک جمع قرار به معرفی خودتان دارید:
سلام و ادب و آرزوی قبولی طاعات؛ با امید به برداشتن یک قدم کوچک. سید نورالله رضوی. از کودکی مجتبی صدایم می زدند. از فعالیت های فرهنگی خوشم می آمد و خدا را شکر در این مسیر قرار گرفتم و هرچند، راه رفتن روی لبه تیغ است کار فرهنگی!
مورد لطف بوده ام و سعی کرده ام در هر مقطعی رضای خلق خدا که رضای خدا در آن نهفته است را داشته باشم.
 
2- یک مسئول مهم فرهنگی مملکت شده اید...
جای فرهنگ خالی است. در حقیقت اگر تلاش می کردیم که به یکدیگر دروغ نگوییم و غیبت نکنیم و آرزوهای خوب برای هم داشته باشیم و در یک جمله مکارم اخلاق داشتیم، پیشرفته ترین کشور جهان می شدیم. این ها خیلی مهم است؛ چرا که در تمام حوزه ها ورود دارد. ما در مملکت مشکل اقتصادی نداریم.
 
3- آخرین کتابی که خوانده اید؟ صادقانه! هفته ای دو ساعت حاضرید برای کتاب وقت بگذارید؟
الان بیشتر کتاب های درسی. من یک کتابخانه مشارکتی ایجاد کرده ام و یک کتابخانه دیگر را کمک به ساخت آن کرده ام؛ منهای وظایف اداری در حوزه کتاب فعالیت داشته و دارم . بله حاضرم.
 
4- چند تا دوست واقعی – در این مدت عمر – دارید؟ واقعا می شود به آن ها تکیه کرد؟
بیشترین نقطه اتکای من، دوستان شهیدم هستند. حسین مزینانی، داوود مزینانی، حسین شمس آبادی، عرب عجم، شهید فرومندی، شهید پروانه، شهید شجیعی و شهید محمدیانی که با این چهارتای آخر کل کل هم دارم!
 
5- قرآن کجای زندگی ما مردم ایران قرار دارد؟
متأسفانه بیشتر زینت است؛ تزئین.
 
6- اهل به روز کردن خودتان هستید؟ مثلا رابطه تان با وسایل ارتباط جمعی!
در بین دوستانی که مسئولیت دارند، من به روزترینشان هستم. بیست و پنج سال پیش رایانه شخصی داشتم و سعی می کنم تمام فعالیت هایم به روز باشد. مهم است که بتوانی نرم افزارهای حوزه فعالیت خودت را بشناسی و هم بتوانی خودت انجام بدهی و از دیگران هم جلوتر باشی. این ها را به این دلیل می آموختم که اعتقاد دارم آدم از جامعه اش باید جلوتر باشد.
 
7- یک تعریف ساده از کار فرهنگی؟
همه ما فکر می کنیم فرهنگ دانیم! اما هر حوزه ای یک تخصص محسوب می شود و برای ابراز حضور در حوزه نیاز به طی مدارج علمی داریم، اما در حوزه فرهنگ، همه ما بی سوادیم و از طرفی مدعی فرهنگ دانی (!) هستیم؛ در حالی که فرهنگ ساده نیست بلکه امری پیچیده و در حقیقت با ممارست بسیار و فراوان امکان حصول به آن وجود دارد؛ زیرا فرهنگ اول باید در خود فرد اثر بگذارد تا امکان ترویج آن باشد.
 
8- قرار شامی دوستانه با یک نفر؟
همه دوستان شهیدم. واقعا دلم تنگ شده برای تک تک آن ها. انسان های عجیبی بودند!
 
9- اهل تخیل هم هستید؟ اوقاتی که قبل از خواب هستند...
کار من تخیل است. گاهی می نویسم و کارهای هنری که انجام می دهم. اوقات تنهایی ام بسیار زیاد و اهل حرف نیستم و بیشتر فکر می کنم. به خودم یاد داده ام که قبل از حضور در محل کار، طرح و برنامه داشته باشم و این چهارچوب تخیل است که کمکم می کند.
 
10- یک هم اتاقی و چیزهایی که برای ده سال لازم دارید.
یک خودکار، کاغذ و یک رایانه و یک همدم که برای نوشتن کمکم کند.
 
11- مهمترین اتفاق زندگی شما؟ چرا؟
ترکش جنگ با من نکرد آنچه این سه چهار سال با من و برخی دوستان کرد! 
 
12- میان هنرها کدام یکی؟ چرا؟
من از جوانی به نویسندگی، تئاتر و فیلم علاقه داشتم؛ شرایطی پیش آمد که در راهنمایی افتادیم میان تئاتر. آقای میرقطبی کمکمان کرد که وارد شدیم. به کانون فرهنگی هم رفتم و استاد ثابت قدم در حوزه نویسندگی کمکم کرد و در سال 61 با آقای رجب فسنقری آشنا شدم که هنوز قل قل سماورش و چای دیشلمه و حس گرم با او بودن را فراموش نمی کنم و در دوران مسئولیتم در ارشاد، در هیچ تله ای گرفتار نشد، اما به خاطر فرزندانشان می آمدند ارشاد و مدیون این سه بزرگوار هستم.
 
13- اوضاع هنری شهر؟
هم خوب است و هم بد. چیزی که به هنرمندان مربوط است، خوب است و آن چیزی که به دولت مردان مربوط است، خیلی بد!
مثلا در حوزه موسیقی، تئاتر، خوشنویسی، فیلم سازی، عکاسی و هنرهای تجسمی، سرآمد نه شهرستان و استان، بلکه کشور هستیم و حتی در برخی از رشته ها فراتر از کشور، خوش درخشیدیم که بر می گردد به هنرمند؛ اما متأسفانه با بی مبالاتی تمام و با بی توجهی فراوان، نخبه های هنری خودمان را به صورتی سیستماتیک له می کنیم؛ شعر و نویسندگی هم همینطور.
و اگر دولتمردان دست از سر جامعه هنری ما بردارند و حمایت مخربانه خودشان را کوتاه کنند، این مسیر بهتر ادامه خواهد یافت.
 
14- یک کامیون دارید؛ پشتش چه خواهید نوشت؟
ای کاش آدم بشویم! مرنجان دلم را که این مرغ وحشی 
زبامی که برخاست مشکل نشیند
 
15- بعد از صد و بیست سال عمر با عزت، روی سنگ مزارتان چه بنویسند؟
سلام
 
16- آخرش چه خواهد شد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
چون هم در آن آغاز هست و هم ابدی و ازلی بودن و هم در نهایت خدا رحمان است و هم رحیم. هم به رحمانیت خداوند ایمان داریم و دوست دارم مسئولین کشور برای مردم مملکت ما رحمان باشند.
و هم رحیم باشند که برای تمام مردم ایران بدون اینکه علاقه مند به چه چیزی هستند و درجه شهروندی داشته باشند، بخشندگی نظام مقدسمان را نشان دهند.
 
17- رانندگی خانم ها؟ واجب؟ لازم؟
قطعا لازم است و هم حتما. تفاوتی نمی بینم. در بعضی کارها خانم ها بی نظیرند؛ مانند فعالیت های فرهنگی حتی در فرهنگ استفاده از خیلی از ابزار و امکانات فضای اداری و ... از آقایان جلوتر هستند و بالطبع بعضی کارها هم آقایان. رجحانی بین این دو وجود ندارد و اینکه ما اگر فقط به صورت ابزار به آن ها نگاه کنیم و تشخص را مطیع نظر قرار دهیم جامعه بهتری خواهیم داشت. اشتغال خانم ها به عنوان منبع درآمد را نمی پسندم که یک خانم مجبور باشد برای منبع درآمد شاغل باشد. خانم ها اثر بخشی بسیار بالایی دارند.
می توانند – به ع نوان عام – در تربیت جامعه نقش بسیار خوبی داشته باشند. از فعالیت های خیریه و فرهنگ و آموزشی تا ... بخش اعظم جانبازهای ما اگر شهید نشدند به خاطر فهم درست خانم ها از پرستاری صحیح بود؛ چرا که اگر دست آقایان بود خیلی ها را به فیض شهادت می رساندند! این هم به معنای نداشتن حق استقلال مالی خانم ها نیست. کمترین حق آن ها استقلال مالی است.
 
18- در حوزه نوشتن، وضع و اوضاع چگونه است؟
ما در بعضی حوزه ها – در بعد از انقلاب- موثر بوده ایم اما در یکی از حوزه ها – حوزه نشریه- در دهه چهل و پیش از آن وضع بهتری داشته ایم و این ستم بزرگی است که ما جامعه اهل مطالعه، کوتاهی کرده ایم در آن سال ها تعداد نشریه از حال بیشتر بوده. ما ناشران زیادی در سبزوار داریم و شخصی هستند و کتاب های خودشان را چاپ می کنند، در حالی که این ها باید بتوانند در ترویج و توسعه کتاب در کشور خوش بدرخشند.
 
19- دوست داشتید...
دوست داشتم یک رئیس جمهوری بیاید و به جای اینکه بگوید اشتغال ایجاد می کنم و تولید نفت را چنین و چنان می کنم و تولید داخل را بالا می برم و به جای اینکه مسکن بسازد و ... بگوید « من آمده ام برای ترویج مکارم اخلاق؛ که دروغ به یکدیگر نگوییم، غیبت نکنیم، زیر آب یکدیگر را نزنیم؛ که ادب مرد به ز دولت اوست.»
 
20- با مسئولان شهر هم حرف و سخنی دارید؟
من تضمین می کنم و متعهد می شوم که اگر انجام نشد مرا – مانند گل محمد- به چهار میخ بکشند که ضرورتی برای وجود کارخانه در شهرستان ندارد. حتی برای اشتغالی مانا!
سبزوار در حوزه فرهنگ – علاوه بر ارزش های بسیار وسیع – اشتغال هم ایجاد می کند. پنج سال زحمت دارد و پس از آن تمام کارخانه ها را تعطیل کنند. بزرگترین صادرات کشورهای پیشرفته جهان، سیمان، آهک، فولاد یا سنگ نیست؛ بزرگترین و بیشترین صادرات کشورهای جهان فرهنگ است.
و جالب اینجاست که در خون مردم سبزوار فرهنگ جاری است و ای کاش از روستاها آغاز شود که هم شور آن بیشتر است و هم شعور آن و کمک می کند به مانایی آن و سبزوار بشود نمادی از همه طایفه ها، اقوام و فضاهای روستاهای اطراف.
 
منبع: نشریه ستاره شرق
 
نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما