روستای من ، تورا می شناسم و دوستت دارم

یکی از وبلاگ های روستایی سبزوار چندی پیش ، در اواخر بهمن ماه سال جاری اقدام به انتشار مطلبی کرد که در آن نویسنده محترم ، نسبت به فراموشی ارزش های محلی و بیگانگی جوانان و نوجوانان ساکن در شهرهای بزرگ از هویت اصلی خود هشدار داده بود.
مطلب مذکور از نگاه مجله اینترنتی اسرارنامه حقیقتاً به یکی از دردهای اجتماعی امروز ما اشاره کرده است . درد از خود بیگانگی و در نتیجه آشنایی و پذیرفتن روزافزون جلوه هایی از فرهنگ های سست وارداتی که شاید ظاهری بسیار زیبا و پرزرق و برق داشته باشند ، اما هرگز به پای غنا و ارزشمندی فرهنگ اصیل وطنی خودمان نمی رسند. 
مطلب مورد بحث در وبلاگ روستای بهمن آباد که توسط همشهری فاضل و فرهیخته سبزواری آقای یوسف بهمن آبادی اداره می شود ، انتشار یافته و طبیعتاً نویسنده در آن مطلب  روستای اجدادی خود را در مرکز توجه  قرار داده بود ، اما دردی که یوسف بهمن آبادی از آن سخن می گوید تنها به مردمان روستای بهمن آباد منحصر نیست. معضل از خود بیگانگی و فراموشی ارزش های اصیل محلی دردی است که این روزها گریبانگیر بسیاری از مردم شهری شده است که اصالت روستایی داشته اند.
 لذا خیلی راحت می توان به جای نام بهمن آباد نام روستاهایی دیگر را در این نوشته قرار داد. روستاهای عزیزی از جمله : ملوند ، استیر ، باغجر ، کراب ، فسنقر ، افچنگ ، طبس ، نوده ، مزینان ، مقیسه و ... و همه روستاهای دیگری که امروز بسیاری از فرزندانشان به دلایل مختلف از این روستاها به شهرهای بزرگتر کوچ کرده اند ، و کم کم این فرزندان کوچ کرده دارند فراموش می کنند که شاید هنوز صدای قل قل چشمه زلال روستا ، در گوشِ کوچه باغ های فراموش شده ، همان صفا و صداقت سال های کودکیشان را زمزمه می کند.
و فرزندان این فرزندان ، حتی شاید این را هم ندانند که در جایی از این جهان چشمه پیری هست که روزگاری دراز را به اجدادشان زندگی داده است ، 
و البته با اجدادشان زندگی کرده است ،
 چشمه ای که حالا دیگر کم کم :
دارد خفه می شود دراین تنهایی ...(1)
* * *
پس از این مقدمه حالا بد نیست اصل مطلب نوشته شده در وبلاگ روستای بهمن آباد را مطالعه کنیم که حقیقتاً می تواند ، درمورد بسیاری دیگر ازشهر و روستاهای کشورمان نیز صدق کند : 
بهمن آبادی های متولد شده در شهرها و میزان علاقه به وطن والدین
امروزه بیش از ۸۰ درصد فرزندان بهمن آبادی ها،  ساکن شهرها هستند و ممکن است روزهایی محدود از سال را به بهمن آباد سفر کنند و چه بسا که برخی از آنها هر چند سال یک بار و حتی برخی دیگر هیچ گاه موطن اجدادشان را ندیده اند.
راستی! آیا فرزندان متولد شده در شهرها، علاقه ای به بهمن آباد دارند و آیا نسبت به سرزمین والدین خود عِرق دارند؟ البته در پاسخ این سئوال، باید گفت حتما هستند کودکان و جوانانی که عشق وطنی دارند و با علاقه از این سرزمین یاد می کنند و همواره از این که موعد سفر فرا رسد، نخستین مقصد مورد علاقه شان بهمن آباد است.
اما آیا همه این گونه اند؟ آیا نیستند افرادی که بهمن آباد را سرزمینی عقب افتاده و بی ارزش تلقی کنند  و از به زبان آوردن آن احساس حقارت کرده و برای خود،کسر شان بدانند!؟
متاسفانه این گونه هم هست و همان سرزمینی که فاقد جایگاه می پندارندش، روزگاری پدران یا مادرانشان را در خود پرورش داده و تحویل جامعه شهری داده است. اینجا همان دهاتی است که فرزندان بهمن آبادی ساکن شهرها را روح داده است؛روح کویری . همان روحی که در آن انسانیت، مهمان نوازی، صلابت، سخت کوشی، یک رنگی و سادگی را به ساکنانش عطا کرده است و اگر این ویژگی ها کم شده ناشی از خوی شهرنشینی و فرهنگ شهری است، وگرنه کویر همان است که میلیون ها سال پیش بوده.
سئوالی که اینجا مطرح می شود این است که والدین مقیم شهرها چقدر از این سرزمین برای فرزندان خود می گویند؛ از آنچه در قدیم رواج داشته، از یکپارچگی و هم رنگی و محبت کردن به همدیگر، از زندگی بی پیرایه و بی غل و غش، از روح بلند مردم روستا. اینها همه دارد به فراموشی سپرده می شود و فرزندان شهرنشین شده، کمتر خوی اجدادشان را فرا می گیرند. بدون شک، والدین در این شکاف مقصر هستند.
بهمن آباد تنها یک روستای چند صدمتری کاهگلی نیست که بعضی هامان عارمان آید از نام بردنش و تنها فضولات حیوانی اش به خاطرمان آید. همان خانه های کاهگلی اش برای قدیمی ها، انبوهی از خاطرات وتجربه هاست. قناتش که قرن ها حیات بخش روستا بوده، خود دنیایی دیگر است. راه رفتن در کوچه پس کوچه هایش به آدم آرامش می دهد هر چند که با ساختمان سازی های جدید کم کم این احساس کم رنگ تر می شود.
همین بهمن آباد دور افتاده! در گذشته، خود بیشتر نیاز ساکنان را تامین می کرد و احتیاج چندانی به شهر نداشت. از جوراب پشمی گرفته تا ساخت خانه و غذا و آب.
بیاییم کمی برگردیم به خاطرات و فرهنگ بهمن آباد و آن را به فرزندان بیاموزیم تا نسل های بعد چراغش را با همان روح کویری، روشن نگه دارند.
اما در تکمیل این مقاله مفید وبلاگ بهمن آباد باید گفت : شاید برای اینکه فرزندان بهمن آباد وهیچ شهر و روستای دیگری هرگز اصل و نصب و ریشه خود را فراموش نکنند وهمیشه به زادگاه مادری خود عشق بورزند ، فقط اینکه مادر و پدر ها از شهر و روستایشان برای فرزندانشان تعریف کنند کافی نباشد. چرا که حتی اگر صبح تا شب هم یک موضوع را بگوییم و تکرار کنیم در نهایت می گویند شنیدن کی بود مانند دیدن.
لذا به نظر می رسد باید در کنار بازگویی و بیان خاطرات و ارزش های محلی راه کار های عملی دیگری نیز پیدا کرد . راهکارهایی که در عین کم خرج بودن ، جاذبه های سمعی و بصری مناسبی داشته باشند و بتوانند تأثیر بلند مدت خود را ذهن جوانان و نوجوانان ما به جای بگذارند.
پخت و عرضه غذاهای محلی ، شیرینی جات و کلوچه های محلی ، تهیه و پخش موسیقی و ترانه و آوازهای محلی - اعم از چاووشی خوانی ، لالایی های محلی ، ترانه و آواز های شاد عروسی ها ، مرثیه های غمگین عزاها و ...-  ، نوشتن داستان هایی با درونمایه های اتفاقات وارزش ها و خاطرات محلی ، رقص محلی ، اجرای تئاتر ها و نمایش های محلی ، ...
همه این موارد می تواند جزء کارهایی باشد که برخی کم خرج و آسان و برخی پرخرج و سخت می باشند اما همه شدنی هستند ومی توانند در صورت انجام صحیح ، آثار مثبت بسیار زیادی از خود به جای بگذارند.
در برخی از کشورهای خارجی برطبق خبرها ، تصاویر و گزارش هایی که دائماً  رسانه های مختلف اقدام به انتشار آنها می کنند ،  برخی دهکده های دور افتاده و نه چندان تاریخی ، هستند که به خاطر اجرای صحیح مواردی که در بالا گفته شد تبدیل به روستاهایی دیدنی شده اند وهمه ساله هدف گردشگری بسیای از مسافران داخلی و خارجی قرار میگیرند.
حالا باید از خودمان بپرسیم هریک از ما مردم دراین بحران تهاجم فرهنگی رسانه های بیگانه ، چه قدرتوانسته ایم به اشکال مختلف پاسداران خوبی برای ارزش ها و افتخارات ملی و محلی خود باشیم ؟
چه قدر توانسته ایم خودمان یا دور و بری هایمان را به توانمندی های خود و به افتخارات وارزش های شهر و روستایمان دلگرم وپایبند کنیم ؟
آیا فقط بر طبل ناامیدی ها و نادرستی ها و فقرو فلاکت ها و بدخبری ها کوبیده ایم یا توانسته ایم این روی سکه را هم ببینیم و از موفقیت ها ، امیدواری ها و غرورآفرینی های ملی ومحلی خود نیز چنان که شایسته باشد ، سخن بگوییم وبرای ادامه بهتر این مسیر به خودمان و دیگران دلگرمی و اعتماد به نفس بدهیم ؟
نویسنده : مجله اینترنتی اسرارنامه

(1) اشاره به یک مصراع از مجموعه رباعی های جلیل صفربیگی شاعر معاصر.(دارم خفه می شوم دراین تنهایی)
نظرت را بنویس
comments

رضا حارث آبادی

با سلام با درود وادب واحترام مطلب بسیار جالبی بود و البته قابل تامل و توجه البته جای بسی خوشحالیست که بگویم روستای حارث اباد شهرستان سبزوار در خصوص مهاجرت آمار بسیار و نازلی دارد و با توجه به اشتغال اهالی این روستا به کشاورزی ، باغداری و دامداری و کامیون داری مهاجرت در این روستا در صفر می باشد و مهاجرین شاغل در خارج از روستا نیز اغلب به علت نوع کار خود که صرفا دارای مهارت کاری در رشته های کابینت کاری و مصنوعات چوبی می باشد در خارج از روستا سکونت دارند که این عده نیز با توجه با وابستگی های خود اغلب درطی سال چندین بار به روستا مراجعه می کنند و یا در روستا خانه وزندگی دارند .

علی مزینانی

سلام برشما.به وبلاگ مزینان زادگاه دانشمندان واندیشمندان و56شهیدودههاایثارگر سری بزنید.درانتظارشماهستیم. شاهدان کویر

قاسم ملا

سلام مقدمه ای که معمولا\" برای تمامی مطالب ارسالی می نویسید زینت بخش اصل مطلب است خواننده با این مقدمه به راحتی به اصل موضوع ورود می کرده و ارتباط بر قرار می نماید. روش خوب شما در ایجاد ارتباط و بسط دادن و حفظ ارتباط به وجود آمده با همشهریانی که ولو اندکی اهل نوشتن هستند (امثال بنده) بسیار پسندیده و در نوع خود بسیار با ارزش است. قصدم ذکر خوبی ها نیست ولی استقبال شما از موضوعات بومی و محلی و به طور کل از نوشته هایی در خصوص روستا و زادگاه و آداب و رسوم هرنقطه ای از سبزوار نشان از وفاداری و عرق وطن دوستی دارد که ان شاءالله مبارک و حرکت ماندگاری خواهد بود. خواهم زخدا خسته و درمانده نمانید.

يوسف بهمن آبادي

سلام. ممنون از اين كه بر ما منت مي گذاريد و نوشته هاي ما را به فضاي پرارزش سايتتان راه مي دهيد. مطالب تكميلي شما نوشته اين حقير را غني ساخت و واقعيت در حال اتفاق امروزي را تعميم داد به تمام نقاي كه بر گردونه اين فرايند افتاده اند. شايد اين مطلب تلنگري باشد بر پدر و مادرهايي كه دانسته يا نادانسته بستر فرهنگ ناچسب و ناموزون وارداتي را جايگزين فرهنگ اصيل و كهن ايراني مي كنند.
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما